سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

«رمضان الرواشده»، روزنامه نگار اردنی، در نوشتاری که در نشریات و پایگاه های خبری گوناگون اردنی منتشر شد، به معرفی گروهی از وهابیون و افراط گرایان اردنی پرداخته و آنان را «وهابیون زرقاء» نامیده است.

وی در این نوشتار می نویسد: چند سال پیش، «أبو مصعب زرقاوی»، رهبر شبکه تروریستی القاعده شاخه عراق، در یک عملیات نظامی به هلاکت رسید، ولی همفکران وی که ظاهر و اندیشه ای کاملا شبیه به وی دارند، در زادگاه او حضور دارند و روز به روز بر شمارشان افزوده می شود.

«أبو مصعب زرقاوی» در شهر «زرقاء» در 20 کیلومتری شمال شرق امان، پایتخت اردن متولد شده است و هم اکنون نیز قبیله وی ـ که بیشترشان از وهابیون افراطی هستند ـ در همانجا حضور فعالی دارند. 

«زرقاوی» و نزدیکان وی، هرچند در ظاهر هیچ گاه حمایت آشکار خود از «صدام حسین»، دیکتاتور معدوم عراق و رژیم بعث سابق این کشور را اعلام نکردند، همواره همسو با سیاست های آنان حرکت کرده اند.

اما آنچه امروز جلب توجه می کند، قرار گرفتن وهابیون اردنی در برابر دولت عبدالله دوم است؛ همان وهابیونی که بارها از سوی کشورهای منطقه، نکوهش و از دولت اردن خواسته شده بود، با آنها برخورد جدی شود؛ اما «امان» از این عمل طفره رفته و با آنها مماشات می کرد و گویی، چندان هم از وجود گروهی افراطی ـ که می تواند بعضا در نقش گروه فشار علیه دیگر کشورهای منطقه عمل کند ـ ناخرسند نبود!

«رمضان الرواشده» در ادامه نوشتار خود آورده است: در حالی که روز به روز دامنه تظاهرات و اعتراضات شهروندان اردنی نسبت به وضعیت موجود در این کشور افزایش می یابد، حکومت اردن، با پدیده ای جدید به نام «وهابیون زرقاء» روبه رو شده که خطر آن چندین برابر اعتراضات مردمی است، زیرا اعضای این گروه افراطی، همگی مسلح هستند و به راحتی با گرفتن یک فتوا از علمای تکفیری خود، آدم می کشند.

این روزنامه نگار اردنی در ادامه به نقل از «محمد أبو رمان»، کارشناس جنبش های افراطی می نویسد: گروه «وهابیون زرقاء»، گروهی تازه راه اندازی شده نیست، بلکه شکل گیری این جریان به سال های 1994 ـ 1999 بازمی گردد. آن زمان، خود «أبو مصعب زرقاوی» برای نخستین بار با فردی به نام «أبو محمد المقدسی» بیعت و فعالیت های تروریستی خود را رسما آغاز کرد و سپس در سال 1999 ـ 2000 شمار بسیاری از یاران و نزدیکانش برای نبرد با ارتش آمریکا و دیگر اشغالگران به افغانستان و عراق رفتند. 

«أبو مصعب زرقاوی» خود نیز روانه عراق شد و ریاست شاخه القاعده در این کشور را بر عهده گرفت.

وی در ادامه می افزاید: با افزایش فشار علیه شبکه القاعده در عراق، بسیاری از نیروهای این شبکه و به ویژه یاران «أبو مصعب» به دیگر کشورها گریختند؛ گروهی از آنان روانه یمن شده و اکنون در آنجا فعالیت گسترده ای دارند و مناطق جنوبی عربستان سعودی را نیز ناامن کرده اند؛ گروهی به عربستان سفر کرده و از قلب این کشور فعالیت خود را از سر گرفته اند؛ بخشی از آنان به شمال آفریقا، به ویژه الجزایر رفته و در آنجا فعالیت می کنند و گروهی نیز به دیار خود، «زرقاء» بازگشته و به رغم این که فعالیت های به اصطلاح جهادی خود را کاسته اند، همچون «آتش زیر خاکستری» بوده اند که اکنون سر باز نموده و علیه حکومت اردن قیام کرده اند.

او در ادامه می نویسد: پس از کشته شدن «أبو مصعب زرقاوی» در عراق، این گروه نزدیک یک هفته برای وی مراسم ختمی در شهر «زرقاء» برگزار کردند و به عزای وی نشستند؛ اما به رغم کشته شدنش، هیچ گاه گروه و اندیشه اش از بین نرفت. آنان چند روز پیش، جدیدترین تظاهرات خود علیه حکومت اردن را در شهر «زرقاء» برگزار کردند که تصاویر زیر، حاشیه این مراسم را نشان می دهد:


این روزها ، برخی جریان های سیاسی ، رسانه ای و مذهبی حامی محمود احمدی نژاد ، از این که به صراحت در تریبون های خود ، از سایت و وبلاگ گرفته تا منابر و حسینیه ها بر احمدی نژاد بشورند و او را متهم به بی بصیرتی کنند و بدین سان رویگردانی خود از وی را علنی نمایند ، ابایی ندارند.

هم از این روست که جریان "من احمدی نژادی نیستم" شکل گرفته و برخی بلاگرهای حزب اللهی که در طول 6 سال گذشته در حمایت از "دکتر" قلم زده اند ، با تاکید بر این که عهد آنها با ولایت بوده است نه با احمدی نژاد تیتر زده اند که دیگر احمدی نژادی نیستند.

این که محمود احمدی نژاد تا چه اندازه در عمل به شعار ولایتمداری اش پایبند است ، موضوع این نوشتار نیست ، چه آن که هر کسی در این شرایط غبار آلوده ، تفسیر خود را دارد و البته بسیاری از مسائل نیز آنقدر عیان هستند که نیازی به بیان ندارند!

آنچه موضوع این نوشتار است ، ایرادی است که به خود "احمدی نژادی" ها باز می گردد ، چه آنانی که از این عنوان توبه کرده اند و چه کسانی که هنوز با افتخار سینه سپر می کنند و خود را "احمدی نژادی" می نامند.

به نظر می رسد خلق این واژه (احمدی نژادی) برای نامگذاری نیروهای پیرو خط رهبری ، اشتباه استراتژیکی بود که نیروهای انقلاب مرتکب آن شدند چه آن که در قاموس واژگان انقلاب ، برای نامیدن پیروان خط ولایت ، واژه "ولایی" پیشتر از این وجود داشت و اساساً نیازی به کلمه سازی جدید ، آن هم بر مبنای نام یک رئیس جمهور گذرا ، نبود.


به بیان ساده تر ، احمدی نژاد و دیگران ، در ادبیات نیروهای وفادار به انقلاب و ارزش های آن ، خود خط مستقلی نیستند که نام مستقلی هم داشته باشند ، بلکه تحت حاکمیت خط رهبری تعریف و مورد قضاوت واقع می شوند ؛ اگر در این مسیر بودند که مورد تایید و حمایت نیروهای انقلاب هستند و اگر زاویه پیدا کرند ، طرد و محکوم می شوند و نیازی به واژه سازی نیست.

این موضوع ، قطعاً بازی با الفاظ نیست بلکه در عالم سیاست ، هر واژه ای بار معنایی خود و آثار بیرونی متعددی دارد و ابداع لفظ احمدی نژادی ، یا اشتباهی ناخودآگاه بود که شیوع پیدا کرد و یا برنامه ای بود که شیوعش دادند تا این کلمه ، رفته رفته "استقلال" معنایی برای خود پیدا کند!

مخلص و نتیجه کلام آن که اگر احمدی نژادی بودن به معنای همان ولایی بودن است که نیازی به تعبیر نخست نیست ، اما اگر الزاماً بین این دو ترادف و تساوی وجود ندارد ، قائلان به "نظریه احمدی نژادی"(و اینجا نه فقط واژه احمدی نژادی) خط و مرزها را تبیین کنند تا آنچه در طیف سیاسی احمدی نژادی ها رخ می دهد ، هزینه هایش را بر جریان ولایی جامعه تحمیل نکند، کما این که هم اکنون نیز جریان های متعددی در جامعه مانند برخی گروه های اصلاح طلب وجود دارند که حتی اگر رویکردهایشان مورد تایید رهبری و نظام نباشد ، دستکم کارهایشان به حساب نظام و رهبری نوشته نمی شود و خود ، متقبل هزینه های خودشان هستند.


اواخر سال گذشته بود که شنیده شد اسفندیار رحیم مشایی در ادامه پروژه سیاسی مرموز خود برای تسخیر کامل عرصه مطبوعات به دنبال «روزنامه» است، آنهم روزنامه‌های زنجیره‌ای و بهم پیوسته که یک خط را دنبال می‌کنند، با این استراتژی بود که روزنامه «هفت صبح» آمد.

پس از را اندازی سایت‌های مختلف خبری در سال گذشته که همگی در پشت پرده حمایت خود نام مشایی را یدک می‌کشند، شاهد تلاش همه جانبه تیم مشایی برای راه اندازی روزنامه و رسانه‌های مکتوب هستیم، بعد از روزنامه هفت صبح، نوبت روزنامه رسمی دولت بود که یکدست و خالص شده و کاملا در اختیار تیم مشایی قرار گیرد، در این راه حتی کاوه اشتهاردی یار دیرین احمدی‌نژاد هم قربانی شد و به صف اخراجی‌های دولت نهم و دهم پیوست.

 اما به راستی چرا اینگونه شد؟ تیم قبلی روزنامه ایران اهداف مدنظر آقایان را تامین نمی‌کرد؟ یا فضای مطبوعاتی برای رییس دفتر رییس جمهور آنقدر محدود بود که وی نمی‌توانست مانور دهد؟ شاید هم مشایی حرف‌های ناگفته‌ای دارد که ترجیح می‌دهد آن حرف‌ها را با تریبون‌های متعدد و مختلف به خورد مخاطبان بدهد.

 کمتر از یک سال به انتخابات مجلس نهم فرصت باقی است، فرصتی برای حضور در بهارستان و همواره کردن راهی برای پاستور. مشایی در مقابل اصرارهای خبرنگاران مبنی بر تایید شرکت در انتخابات مجلس گفته بود که "تا انتخابات وقت بسیار است، الان که وقت ثبت نام نیست".

در خبر‌ها آمده که او در تدارکات خاص خود برای کاندیداتوری از حوزه انتخابیه رامسر به سر می‌برد؛ رامسر هم‌‌ همان جایی است که ?? سال پیش در آنجا متولد شد، جایی که احتمال رای آوردن وی به سبب خویشاوندی و مهر و محبت موجود در آنجا دور از چندان دور از انتظار نیست، البته اگر بتواند از فیتلر شورای نگهبان عبور کند.

 بنا بر گفته یکی از نمایندگان مجلس، مشایی در محافل خصوصی اذعان داشته که برنامه‌های جدی برای اخذ ??? کرسی مجلس در سر دارد؛ که اگر اینگونه شود، ??? نماینده همسو کافی است تا مشایی یا آنکه مشایی می‌خواهد بر کرسی ریاست پارلمان بنشیند، چه اصولگرایان بخواهند چه نخواهند...

 مشایی رییس ساختمان مثلثی می‌شود تا به همگان بقبولاند آنگونه هم که می‌گویند دارای ایراد نیست. قوانین برای کشور و دولت تصویب می‌کند که بگوید سخنانش در فواصل گوناگون چندان هم بی‌راه نبوده؛ و در آخر رییس وکلای ملت می‌شود تا در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به عرصه بیاید و بگوید که می‌توان رییس جمهور ایران هم شود...!

اما این راه نه «آسان» است و نه «همواره»، ولی اسفندیار رحیم مشایی در این راه پرخطر و ناهمواره از یک منبع استراتژیک خاص بهره می‌برد: محمود احمدی‌نژاد!


در این مقاله پرونده برخی صحابه پیامبر و خواصّ صدر اسلام بررسی شده و از منظر نوع موضع¬گیری در قِبال بیعت و یاری امیرالمؤمنین در فتنه¬های دوران حکومت حضرت ارزیابی گردیده¬اند. چه بسا یاران خوش سابقه رسول خدا که گرفتار دنیازدگی یا منیّت¬ها شدند و نتوانستند در امتحانات پایان عمر، سربلند بیرون بیایند و چه بسا صحابه باوفایی که تا آخرین لحظه بر سر پیمان خویش استوار ماندند. در این میان خواصّ و نخبگان جوانی که در دوران پس از پیامبر روییدند و خوش درخشیدند هم به جمع فوق اضافه شده¬اند.

در نوشتار حاضر، شرح حال دوازده تن از صحابه گروه اوّل تحت عنوان «ریزش ها» و دوازده تن از صحابه گروه دوّم و خواصّ جوان تحت عنوان «رویش ها» به رشته تحریر درآمده و به مقایسه ای نانوشته گذارده شده اند.
**

مقدمه: سال هاست که بحث «ریزش ها و رویش ها» در بین خواص، در ادبیات انقلاب اسلامی وارد شده و با گذشت حوادث مختلف، نمود بیشتری یافته است. در واقع بسیاری از مطالب اجتماعی و سیاسی صدر اسلام پس از تشکیل حکومت دینی و مواجهه با مشکلات و عبور از گردنه ها، اهمیّت خویش را نشان داده و نگرش خواننده سیره و تاریخ را برای استخراج و تحلیل اینگونه عناوین سامان می بخشد. چه بسا مفاهیمی که به دنبال مواجهه با معضلات عینی سیاسی و اجتماعی در ادبیات انقلاب اسلامی بازتاب می یابد و آنگاه است که حوادث صدر اسلام نیز با زاویه دیدی دیگر بازخوانی می¬شود.
حقیقتاً در تاریخ اسلام، گنجینه ای انباشته از عبرت ها و بصیرت ها نهفته که از نظرگاه اجتماعی و سیاسی قابل استفاده است. و باید اذعان داشت که صدر اسلام با زاویه دید انقلاب اسلامی و گفتمان پس از آن، مطالعه و تحقیق نشده و سینه پُرسخن آن به کلام درنیامده است.

سهم خواص خوش سابقه در شکل¬گیری حوادث ازجمله این مباحث است که «ریزش» برخی و ثبات قدم برخی دیگر را برجسته می¬سازد و «رویش» نخبگان جوان و نقش آفرینی ایشان را عنوانی مستقل می بخشد. در این مقاله سعی برآن است که پرونده خواص صدر اسلام را از این زاویه، مروری اجمالی داشته باشیم.
**

یاران پیامبر اسلام پس از ایشان بنا بر دلایلی که جای ذکرش نیست، حتّی بیش از آنچه طبیعی می نمود، جایگاه و منزلت اجتماعی یافته بودند. صحابه به ویژه آنان که در مبارزات قبل از فتح مکّه شرکت داشتند، به قطبی تأثیرگذار در جامعه اسلامی تبدیل شده بودند و تبعات آن در حوادث زمان حکومت امیرالمؤمنین، خودنمایی کرد. انبوه مردمانی که «مَن قال» را بر «ما قال» ترجیح می¬دادند و براساس حضور خواص باسابقه در هر صحنه تصمیم می گرفتند، به حیرت ها و تردیدهایی سخت دچار شدند و نخبگانی که نماد شجاعت و فداکاری برای دین بودند و سوابقی درخشان در کارنامه داشتند،‌ ناگوار و ناگاه، سرمایه گرانبهای خویش را در راه مواجهه با حقّ به تاراج سپردند. و البته استفاده¬ای که ایشان از سوابق خویش و تمسّک به مقدّسات و ادبیات دینی می¬بردند، کار تشخیص حق از باطل را نیز دشوار کرده بود. آن دسته از یاران پیامبر که به مقابله با علی علیه السلام برخاستند یا از یاری او در فتنه¬های زمان حکومتش دریغ ورزیدند و سکوت و قعود را برگزیدند، کم تعداد نبودند و البته نقشی که در جامعه ایفا می کرد، کاملاً به چشم می آمد. و چه بسا از اینان که در زمان پیامبر درکنار امیرالمؤمنین جنگیده بودند و از یاران قدیمی به شمار می آمدند. در مقابل، صحابه ای که بر پیمان خویش استوار مانده بودند،‌ به یاری اش برخاستند و شبهات و تردیدهایی که ناشی از مواضع گروه اول بود را با سخنرانی و گفت وگو پاسخ می-دادند. برخی حتی در ایجاد شور و حماسه و تشویق به حمایت از امام علیه السلام پرتلاش ظاهر می شدند. در این میان، نخبگانی هم بودند که در زمان پس از پیامبر تربیت یافته یا به رشد و تأثیرگذاری رسیده بودند. نقش و جایگاه ایشان نیز در شکل گیری و پیشبرد حوادث، قابل توجه می نماید. اینک پرونده هر سه گروه را مرور می کنیم:

ریزشها:
1.زبیر: در سیره های اهل سنّت، مشهور است که اولین شمشیر را در راه اسلام،‌ زبیر کشیده و پیامبر نیز دعایش کرده است. همچنین نقل کرده اند که رسول خدا فرموده: لکلّ نبیّ حواریّ و حواریّی الزبیر. (هر پیامبری حواریّی دارد و حواریّ من زبیر است)1 او جزو دسته اول مهاجرین به حبشه بود که به همراه یازده مرد دیگر و چهار زن به سوی نجاشی رفته اند و در هیچیک از غزوات رسول خدا هم غایب نبوده است. وی را از جمله افرادی که قبل از سنّ بلوغ (12 سالگی) ایمان آورده اند و به عنوان چهارمین یا پنجمین مسلمان، برشمرده¬اند.2 او در زمان تعیین جانشین پیامبر در خانه علی بن ابیطالب و به حمایت از ایشان متحصّن شده و حتّی با شمشیر کشیده در مخالفت با سران سقیفه بیرون آمده بود.3 و در زمان تعیین خلیفه سوم نیز تنها عضو شورای شش¬نفره بود که رأی خویش را به امام علیه السلام داد.
البته سبک زندگی زبیر بعدها با ویژه¬خواری¬هایی که در بین صحابه رواج یافت و اشرافیتی که در یاران پیامبر نهادینه گشت، تغییر یافت. او خانه¬ای در بصره و خانه¬هایی دیگر در مصر و کوفه و اسکندریه ساخت و جمع ثروت باقیمانده از وی بالغ بر 35 میلیون و دویست هزار درهم می¬شد. حتی این رقم را تا 52 میلیون درهم نیز نقل کرده اند4 و از جمله دارایی هایش، هزار کنیز و هزار اسب نوشته اند. این در شرایطی بود که طبق روایت حضرت امیر علیه السلام، سقف مال حلال از چهارهزار درهم(سکه نقره) تجاوز نمی کرد5. و بعدها که سطح رفاه عمومی بهتر شده بود،‌ امام صادق علیه السلام این سقف را به ده هزار درهم رسانید6. سهم خواهی او پس از به قدرت رسیدن امیرالمؤمنین و نقشی که در فتنه جمل ایفا کرد، مشهور و متواتر است.

2. طلحه: طلحه را جزو حاضران جنگ احد و بعد از آن دانسته اند. از جمله فضایل او،‌ پایداری در جنگ احد تا آخرین لحظات و در کنار علی علیه السلام و زبیر – در حفاظت از جان پیامبر – بوده است.7 هرچند که او نیز بعدها در دام دنیازدگی خواص گرفتار آمد و روال زندگی اش را تغییر داد. طبق نقل واقدی، طلحه دومیلیون و دویست هزار درهم(سکه نقره) و دویست هزار دینار(سکه طلا) برابر دومیلیون درهم مال نقد باقی گذاشت و از نو? طلحه نقل می¬کند که ارزش میراث باقیمانده از پدربزرگش (با احتساب زمین¬ها و دام¬ها و پول نقد)، سی میلیون درهم بوده است. همچنین نوشته اند از طلحه،‌ یکصد پوست گاو نر انباشته از زر که در هریک سیصد رطل طلا بود،‌ برجای ماند.8
او البته در شورای شش نفره تعیین خلیفه سوم به عثمان رأی داد و بعدها نیز در جریان شورش علیه او و دست و پازدن برای ردای خلافت،‌ نقشی برجسته ایفا کرد. پس از ناکام ماندن نقشه هماهنگ او با امّ المؤمنین برای تصاحب قدرت پس از قتل عثمان، چشم انتظار جایگاهی در دستگاه خلافت علی علیه السلام بود که با بی اعتنایی امام مواجه شد. او و زبیر از اینکه تازه از راه رسیده هایی مثل محمد بن ابی بکر و مالک اشتر به استانداری منصوب و به مشورت گرفته می شوند، اما آن دو با تمام سوابق درخشان شان مورد توجه نیستند، نزد امیرالمؤمنین شکایت می بردند و نهایتاً نیز با همدستی کارگزاران برکنار شده خلیفه قبل، فتنه جمل را به پا کردند که شرح آن، مجالی دیگر می طلبد.

3. سعد بن ابی وقّاص: از اعضاء شورای شش نفره و جزو اولین کسانی است که اسلام آورده¬اند.‌ در تمامی جنگ های پیامبر حضوری پُررنگ داشت و از جملة شجاعانی که در حفاظت از جان پیامبر کوشا بود، ذکر شده است9. او در زمان خلافت عمر، به فرماندهی سپاه اسلام در جنگ با ایران منصوب شد که به دلیل مریضی، از کمی دورتر(قادسیه) امور جنگ را رهبری می کرد و به همین سبب، سردار قادسیه لقب گرفته است. همچنین پایه گذار شهر کوفه و پس از آن استاندار خلیفه دوّم در این شهر بوده است.10
سعد از بیعت با علی علیه السلام سر باز زد که علتش، طبق فرمایش امیرالمؤمنین به عمّار یاسر، حسادت وی بود. واقعیت اینست که پس از قرارگرفتن در جمع شورای شش نفره تعیین خلیفه سوّم و در ردیف علی بن ابیطالب، خود را شخصیتی می دید و بر اقبال مردم به امیرالمؤمنین حسد می برد. صحابه ای مانند سعد بن ابی وقاص هرچند به صف آشوبگران جمل و صفین نپیوستند امّا از یاوری علی نیز اکراه داشتند و به تعبیر خود آن حضرت: اولئک قومٌ خذلوا الحقّ و لم ینصروا الباطل. (ایشان جماعتی بودند که حق را وانهادند و باطل را هم یاری نکردند.)11
وی در کنار جماعت قابل توجهی از خواص باسابقه در زمان فتنه¬های حکومت امام علیه السلام، راه سکوت و قعود برگزید و از این رو مورد طمع معاویه نیز قرار گرفت. نامه¬ای که معاویه به او و عبدالله بن عمر و محمدبن مسلمه نگاشته و یاری ایشان را طلبیده، شاهدی بر این مدّعاست. و شعری که سعد در پاسخ به درخواست معاویه فرستاد، خواندنی است. او در این ابیات،‌ ضمن بیان برتری علی بن ابیطالب بر معاویه،‌ علت عدم یاری حضرت را عدم تشخیص مؤمن از کافر در فتنه ها و جنگ های جدید معرفی می کند و نصرت معاویه را در همان شرایط و باوجود وانهادن علی، گزافه و بیجا می داند12. او حتی از راویان حدیث منزلت (أنت مِنّی بمَنزله هارون مِن موسی) در شأن امیرالمؤمنین است13 اما همو از بیعت و یاری حضرت دریغ ورزید و پس از صلح تحمیلی امام حسن علیه السلام و بیعت عراق و حجاز با معاویه، به جمع بیعت¬کنندگان پیوست!14
وی به سال 55 هجری و در قصری که در عقیق (ده¬میلی مدینه) ساخته بود، درگذشت15. به درخواست عایشه، جنازه او را برای اقامه نماز به داخل مسجدالنبی بردند و جلوی حجره همسران پیامبر نهادند تا آنها نیز بتوانند در نماز شرکت کنند16.

4. زید بن ثابت: زید را از علماء‌ صحابه و جزو شش یا هفت نفر صاحب فتوا از ایشان دانسته¬اند و برخی او را در قضاوت و فتوا، شخص اول مدینه نامیده اند17. او را در زمره کاتبان وحی و ملازمان رسول خدا نوشته اند. استعدادش آن قدر بالا بود که زبان عبری(یهود)‌ را در پانزده روز و زبان فارسی را از فرستاده کسری (پادشاه ایران) در هجده روز و زبان های حبشی و رومی و قبطی را در زمان کوتاهی از خادمان رسول خدا فراگرفت. اولین جنگی که زید در آن حاضر شد، جنگ خندق و در سن 15 سالگی بود18. او بعدها خزانه¬دار بیت¬المال در زمان خلیفه دوم و سوم شد و از عطایا و مواهب آن نیز به نیکی بهره¬مند گردید! قبل از او عبدالله بن ارقم، خزانه¬دار عثمان بود که در اعتراض به خاصّه¬خرجی¬های عثمان و ویژه¬خواری¬های اطرافیان خلیفه، کلید را در ملاء عام به عثمان تحویل داد و گفت من خزانه¬دار مسلمین¬ هستم نه خزانه¬دار تو و خویشاوندانت!19 زید بن ثابت آن را تحویل گرفت و به پاس اطاعت¬ها و همراهی¬هایش، آن¬قدر از مواهب و عطایای خلیفه برخوردار شد که نوشته¬اند طلا و نقره باقیمانده از او را با تبر می¬شکستند و بین ورثه تقسیم می¬کردند!20 فقط یکی از بخشش¬های خلیفه به او صدهزار درهم بود که البته با اعتراض ابوذر مواجه شد.21 و البته این اعتراضات پی¬درپی ابوذر، برایش هزینه تبعید به ربذه را به¬دنبال داشت. زید در جریان شورش علیه عثمان، از وی دفاع می¬کرد و دیگر انصار پیامبر را هم به یاری دوبارة خدا! فرامی¬خواند.22 و البته همان¬جا ابوایوب انصاری جوابش داد: «یاریش مى‏کنى از این رو که برایت سودمند بوده است!»23 وی از جمله کسانی است که با علی علیه¬السلام بیعت نکرد و در جنگ¬های زمان حکومتش نیز برکنار نشسته بود و مجموعه خواص ساکت را تکمیل کرد.

5. محمد بن مسلمه: از بزرگان انصار و شرکت‏ کنندگان در بدر و احد و جنگهاى دیگر غیر از تبوک است24 و کسی است که پیامبر در هنگام اعزام به برخی غزوات، به جای خویش در مدینه می¬گذاشت.25 ‌او حتی از جانب پیامبر به فرماندهی برخی سریه¬ها (جنگ¬هایی که به فرماندهی شخصی غیر پیامبر انجام می¬شد) منصوب شده26 و با شجاعت و کاملاً موفّق نیز عمل کرده است. در غزوه بنی¬قینقاع، همو مأمور ضبط اموال یهود و تبعید ایشان از مدینه شد27 و فرماندهی گروه اعزامی برای ترور کعب¬بن¬اشرف یهودی را هم برعهده گرفت. کعب که از سران تأثیرگذار یهود بود، با اشعار و اموالش، جبهه مشرکین را علیه مسلمانان حمایت مادی و معنوی می¬کرد. بالاخره رسول خدا فرمان ترور وی را صادر کردند و محمدبن¬مسلمه برای انجام آن اعلام آمادگی نمود. او به همراهی چند نفر دیگر و طیّ یک نقشه حساب¬شده، کعب را به قتل رسانید که بازتاب وسیعی هم پیدا کرد28 و با ایجاد رُعب در دل یهودیان، اقداماتشان علیه مسلمین را کاهش داد.
محمدبن¬مسلمه نیز از جمله صحابه¬ای است که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند و با وجود سوابق دلاوری، خود را از جنگ¬های زمان حضرت کنار کشید. او با این بهانه که در فتنه¬های داخلی،‌ وارد نمی¬شود و فقط حاضر به کشتن مشرکین است29، به جماعت قاعدین پیوست. سکوت و عدم همراهی امثال او در ایجاد تردید و شبهه در میان مردم بسیار تأثیرگذار بود.
وی که تا قبل از زمان حکومت حضرت علی علیه¬السلام در مدینه ساکن بود، با شروع فتنه¬ها به بیابان¬های اطراف پناه برد و خیمه¬ای برای سکونت برپا کرد و می¬گفت که از شرّ فتنه فرار کرده است.30 او البته به¬دلیل سوابق و جایگاهش، مورد طمع معاویه هم واقع شد و نامه¬ای زیرکانه دریافت کرد: «من نامه را براى این ننوشتم تا خواهان بیعت تو باشم. لیکن مى‏خواهم نعمتى را یاد کنم که تو از آن بیرون آمده¬اى. تو دلاور انصار هستى ... آیا اهل نماز از کشتن یکدیگر نهى نشده‏اند؟»31 و او در پاسخ معاویه، به تردید خویش در تشخیص حقّ و باطل در فتنة جمل اعتراف کرد و نوشت که معروفی نمی¬شناخته تا به آن امر کند اما در مورد معاویه دچار این تردید نیست و او را دنیاطلب و تابع هوای نفس می¬داند.32

6. عبدالله بن سلام: از بزرگان علماء یهود و مقبول نزد ایشان بود که پس از ورود پیامبر به مدینه اسلام آورد و رسول خدا نامش را عبدالله گذاشت33. آنچنان به علم و حکمت شهره بود که بزرگانی مانند معاذ هم به هنگام وفات، حاضران را به دریافت علم از او وصیت می¬کردند.34 پس از اسلام آوردن عبدالله، پیامبر از یهودیان پرسید: عبدالله بن سلام در میان شما چگونه مردی است؟ گفتند: بهترین و سید و سرور ماست. فرمود: اگر اسلام بیاورد، چه می¬گویید؟ گفتند: خداوند او را از چنین شرّی حفظ کند! پس عبدالله بیرون آمد و شهادتین را بر زبان راند. آنجا بود که یهودیان گفتند: بلکه بدترین ماست35! در نبرد با یهودیان بنی¬نضیر که رسول خدا دستور قطع نخل¬های خرمای آنان را صادر کرد، همین عبدالله مأمور اجرای حکم گردید36 و در جریان محاصره و تسلیم یهود بنی¬قریظه نیز همو مسئول اخراج یهودیان از قلعه بود.37 او آن¬قدر جایگاه داشته که دهمین نفر از ده-نفری باشد که حدیث عشرة مبشّره را در شأن¬ ایشان نقل کرده¬اند.
عبدالله ازجمله صحابه¬ای است که در غائله شورش علیه عثمان از وی جانبداری کرده و حتی از معترضان خواسته ملائکه حول شهر را با قتل خلیفه،‌ کوچ ندهند!38 و البته سخنان دیگری هم در حمایت¬ از عثمان و بیان مظلومیت او دارد. عبدالله بن سلام نیز از بیعت با علی علیه¬السلام خودداری کرد و از جنگ¬های ایشان کناره گرفت. نام او هم در ردیف خواصّی که به هنگام فتنه¬های زمان امیرالمؤمنین، سکوت را ترجیح داده بودند، به چشم می-خورد.

7. صهیب بن سنان: در بدر و سایر غزوات پیامبر حاضر بود و جزو سابقین در اسلام به¬شمار می¬رفت. او در یک روز و همزمان با عمّار یاسر اسلام آورد،‌ درحالی که سی و چند نفر قبل از او مسلمان شده بودند. صهیب در زمرة هفت نفری است که اسلام خود را در مکّه آشکار کردند و به شدّت مورد آزار و شکنجه قریش واقع می¬شدند. رسول خدا صهیب را سابق روم(سبقت¬جسته در اسلام از میان رومیان) نامیده کمااین¬که سلمان را سابق فارس و بلال را سابق حبشه معرفی کرده است.39 او را در ردیف سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار از صحابه¬ای دانسته¬اند که فضائل¬شان در کتابی نمی-گنجد.40هرچند که در مواضع سیاسی¬ با این چهار نفر هم¬سان نیست اما همین جایگاه در بین یاران پیامبر و البته جهت¬گیری سیاسی¬اش باعث شد که وقتی خلیفه دوم مجروح گردید و شورای شش نفره را برای تعیین خلیفه بعد تشکیل داد، صهیب را مسئول برگزاری نماز جماعت در مسجدالنبی کرد و او در آن ایام پیشنماز دیگر صحابه و مردم مدینه بود41. وی نیز بعدها از بیعت با علی علیه¬السلام امتناع ورزید و از فتنه¬ها کنار کشید و جبهه خواص ساکت را وزنه¬ای قابل توجه بود.

8. اسامه بن زید: او را براساس نقل قولی از پیامبر، محبوب¬¬ترین اشخاص نزد ایشان می¬دانند!42 و حکایاتی نیز در این باب نوشته¬اند. او هم که بزرگ¬شده پیامبر بود،‌ غسل بدن مطهر ایشان را به همراه امیرالمؤمنین و چند تن دیگر عهده¬دار بود.43 رسول خدا در واپسین روزهای حیات خویش، فرماندهی لشکر اعزامی به شام (معروف به لشکر اسامه) را به وی محوّل کرد و بزرگان اصحاب را تحت فرمانش درآورد و این در حالی بود که نوزده سال بیشتر نداشت.44 به نقل واقدی پیامبر او را در سال هفتم هجری نیز به فرماندهی گروهی اندک درآورد و به سریه¬ای فرستاد که در جریان آن درگیری، اسامه مردی را کُشت که در لحظه آخر (وقتی شمشیر را بالای سرش دید)، شهادتین را بر زبان جاری کرد. رسول خدا نیز اسامه را به این علّت توبیخ فرمود و او عذر آورد که آن مرد از روی ترس اظهار اسلام کرد و حضرت جواب دادند: مگر تو از قلب او خبر داشتی؟ اسامه هم به بهانه این ماجرا از بیعت با امیرالمؤمنین و شرکت در جنگ¬های زمان امام علیه¬السلام کنار کشید.45 و بلکه آن¬گاه که بصریان در آستانه جمل برای تحقیق از صداقت طلحه و زبیر فرستاده¬ای به مدینه گسیل داشتند، شهادتی به سود سران فتنه جمل داد! و البته به نزاع هم انجامید.46 او حتی در سالخوردگی هم روزهای دوشنبه و پنج¬شنبه روزه می¬گرفت و می¬گفت: اعمال در این دو روز عرضه می¬شوند. و غلام او می¬گوید در ابتدای جریان جمل، اسامه مرا نزد علی¬بن ابیطالب فرستاد و گفت: «سلام برسان و بگو اسامه مى‏گوید اگر شما در کام شیر بروید، دوست مى‏دارم که همراهتان باشم ولى این کارى که مى‏خواهید انجام دهید، اعتقادى به آن ندارم.»47 و حتی خود به حضور امام علیه¬السلام آمد و گفت: «مرا از بیرون آمدن با خودت در این راه معاف دار که با خداوند عهد کرده‏ام با کسانى که گواهى به وحدانیتش مى‏دهند، نجنگم»48. و ظاهراً اشاره به همان واقعه¬ای داشت که در سریة زمان پیامبر اتفاق افتاد. نام وی نیز در لیست بلند خواصّ برکنار، تأثیرگذاری مواضع ایشان را در مردم هرچه بیشتر می¬کرد.

9. ابوسعید خدری: در جنگ¬های پس از خندق و در آغاز جوانی،‌ در رکاب پیامبر بوده و در ردیف چند نفر فقهای عصر خلفا شمرده شده است.49 او هرماه یکبار به همراه محمدبن¬مسلمه (دیگر صحابی مذکور در همین مقاله) به زیارت شهدای احد و قبر حمزه سیدالشهداء می¬رفتند و دیگران را نیز به این کار توصیه می¬کرد50. وی را از اصحاب خوشنام پیامبر و حافظ و راوی احادیث ایشان دانسته¬اند.51 او از روزهای نخست به امیرالمؤمنین اظهار علاقه می¬کرد و حدیث ثقلین را نیز کاملاً‌ منطبق بر عقاید شیعه نقل می¬کند.52 و حتّی از پیامبر نقل می¬کند که: حسن و حسین، سرور جوانان بهشت‏اند و پدرشان از آن دو برتر است.53 اما همو در زمان خلافت عثمان از ارادتمندان وی گردید و به جمع پُرشمار قاعدین خواصّ - که از بیعت با علی علیه¬السلام و شرکت در جنگ با فتنه¬گران سر باز زده بودند - پیوست.54 و جالب این¬که نویسنده "وقعه صفین" پس از ذکر این حدیث پیامبر که «چون معاویه را بر منبر من دیدید که خطبه مى‏راند، او را بکشید»، نقل می¬آورد: ابو سعید خدرى گفت «ما چنان نکردیم و رستگار نشدیم».55 و جالب¬تر این¬که ابوسعید از جمله راویان حدیث رسول خدا در مورد عمّار است که فرمود: او را فئه باغیه(سپاه طغیانگر) خواهند کشت در حالیکه آنها را به بهشت می¬خواند و آنها او را به جهنّم56.

10. حسّان بن ثابت: شاعر پیامبر بود که در هجو مشرکین و دفاع از جامعه مسلمین شعر می¬سرود و به دلیل تبحّر در این کار، بسیار تأثیرگذار هم بود. رسول خدا نیز او را دعا فرموده بود تا خداوند با روح¬القدُس تأییدش فرماید. (اللَّهمّ أیِّدهُ بِروح القُدُس لِمُناضَلَتِه عن المُسلمین)57او البته بسیار از جنگ می¬ترسید و در هیچ¬یک از غزوات پیامبر هم حاضر نشد اما از سوی حضرت مأمور بود تا علیه مشرکین شعر بسراید و حتّی به دستور رسول خدا بر منبر ایشان در مسجدالنّبی می¬ایستاد و در پاسخ اشعار جبهه مقابل، شعر می¬خواند58 و با تشویقات زبانی و عملی پیامبر نیز مواجه می¬شد.

حسّان پس از جریانات مربوط به جانشینی پیامبر، در فضائل علی علیه¬السلام شعر سروده و چه پس از رحلت رسول خدا و چه در زمان حیات آن حضرت از امیرالمؤمنین در اشعار خویش با لفظ «وصیّ» (جانشین) یاد و ستایش می¬کرد. اما در دوران دوازده ساله خلافت عثمان و بهره¬مندی¬های او از بخشش¬های ویژة خلیفه،‌ رویه¬اش را تغییر داد و نهایتاً در مذمّت شورشیان علیه عثمان و دفاع از او اشعاری سرود. از جمله در شعری با اشاره به تقارن روز قتل خلیفه سوّم با عید قربان می¬گوید: «پیرى را که نشان سجود بر پیشانی داشت و شب را با تسبیح و قرآن به سر می¬برد، قربانی این روز قرار دادند.»59 و در شعری دیگر سرود: «صبراً جمیلاً بنی الأحرار لاتَهِنوا قَد یَنفَعُ الصّبرُ فِی المَکروهِ أحیاناً یا لَیتَ شِعری و لَیتَ الطّیر تُخبِرُنی ما کان شأنُ عَلیّ و ابنُ¬عفّاناً لَتَسمَعُنّ وَشیکاً فی دیارِکُم الله¬أکبَر یا ثاراتُ عثماناً»60 (ای فرزندان آزادگان! صبر جمیل پیشه کنید که در مصائب، راهگشاست. ای¬کاش می¬دانستم که نقش علی(ع) در قتل عثمان چه بود. قطعاً بدانید که در سرزمین¬تان به¬خاطراین اقدام، فریادهای خونخواهی برپا خواهد شد.) او بعدها از بیعت و یاری علی علیه¬السلام سرپیچید و به معاویه پیوست.61

11. قدامه بن مظعون: از سابقین در اسلام و مهاجرین به حبشه است که در جنگ بدر و احد و سایر غزوات پیامبر شرکت کرده62 و قبل از دعوت علنی پیامبر، به جمع معدود اولین مسلمانان در مکّه پیوسته بود.63 او در هنگامی که از سوی عمربن¬خطاب، امیر بحرین‌ بود، مرتکب شُرب خمر شد! و پس از شهادت دو شاهد، تازیانه¬ خورد.64 او نیز از جمله یاران پیامبر بود که توفیق بیعت و یاری علی علیه¬السلام را نیافت و گوشه¬نشینی اختیار کرد.

12. فضاله بن عبید: از سابقین در اسلام و حاضرین در جنگ احد و تمامی غزوات پس از آن بوده و در بیعت تحت الشجره (بیعت رضوان) شرکت داشته است. او بعدها به معاویه پیوست و از سوی او منصب قضاوت در شام را عهده¬دار شد.65 او در مقایسه با سایر خواصّ ساکن شام، بیشتر اهل فقه و قضا و مقیّد به رعایت مسائل بود. در همین ایام، فردی که از سوی معاویه بر اداره امور املاکش وکالت داشت، به زمین مجاور مِلک معاویه تعدّی کرد و نزاع صاحب زمین با معاویه به دادگاه شام کشید. فضاله نیز که قاضی منصوب معاویه بود، علیه وی حکم کرد و معاویه هم به راحتی پذیرفت و زمین را برگرداند.66 او در فتح روم، از سوی معاویه، فرماندهی لشکر شام را عهده¬دار شد و در فتح مصر نیز شرکت داشت و در جنگ صفین، مقابل امیرالمؤمنین شمشیر کشید.67
وی در سال 53 هجری درگذشت و معاویه زیر تابوتش را گرفت، درحالی که به فرزندش نیز توصیه می¬کرد چنین کند، «چراکه دیگر کسی مانند او را بردوش نخواهد کشید.»68

ادامه دارد...

--------

پی‌نوشت­ها:

1) الاستیعاب، ج2، ص512
2) همان، ص511
3) تاریخ الطبری، ترجمه، ج4، ص1329
4) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏3، ص95
5) مجمع البیان، ‌ج5، ص26
6) بحارالانوار، ج72، ص66
7) الاستیعاب، ج2، ص766
8) الطبقات الکبری، ترجمه،‌ ج3، ص190
9) الاستیعاب، ج2، صص607و608
10) تاریخ الیعقوبی، ج2، ص163
11) الاستیعاب، ج2، ص610
12) همان / أسدالغابة، ج‏2، ص216
13) السیرةالنبویة، ج‏2، ص520
14) تاریخ‏ابن‏خلدون، ترجمه‏متن، ج‏1، ص642
15) البدایة و النهایة، ج‏8، ص78 / الاستیعاب، ج2، ص610
16) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏3، ص128
17) الإصابة، ج‏2، ص492
18) البدایة و النهایة، ج‏8، ص30
19) أنساب‏الأشراف، ج‏10، ص8 / تاریخ‏یعقوبى، ترجمه، ج‏2، ص62
20) تاریخ‏ابن‏خلدون، ترجمه‏مقدمه، ج‏1، ص392
21) أنساب‏الأشراف، ج‏5، ص542 (چاپ‏زکار، ج‏6، ص166)
22) الاستیعاب، ج‏3، ص1326
23) تاریخ‏الطبری، ترجمه، ج‏6، ص2331
24) اخبارالطوال، ترجمه، ص158
25) الاستیعاب، ج‏3، ص1378
26) أنساب‏الأشراف، ج‏1، ص377 (چاپ‏زکار، ج‏1، ص483) / التنبیه‏والإشراف، ترجمه، متن، ص230
27) إمتاع‏الأسماع، ج‏9، ص292
28) تاریخ‏الإسلام، ج‏2، ص161 / إمتاع‏الأسماع، ج‏12، ص181 / البدایة و النهایة، ج‏4، ص6
29) امامت‏وسیاست، ترجمه، ص79 / الطبقات‏الکبرى، ج‏3، ص339
30) الطبقات‏الکبرى، ج‏3، ص339
31) امامت‏ و سیاست، ترجمه، ص132
32) همان
33) اسدالغابه، ج3، ص160
34) الاستیعاب، ج‏3، ص1228 / أسد الغابة، ج‏3، ص161
35) إمتاع‏الأسماع، ج‏14، ص75
36) همان، ج1، ص190
37) همان، ص248
38) تاریخ‏الطبری، ترجمه، ج‏6، ص2282
39) الاستیعاب، ج‏2، صص729و730 / أسدالغابة، ج‏2، ص419
40) الاستیعاب، ج‏2، ص733
41) البدایة و النهایة، ج‏7، ص 145 / الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏3، ص197
42) الاستیعاب، ج‏1، ص76
43) تاریخ‏الطبری، ترجمه، ج‏4، ص1338
44) أنساب‏الأشراف، ج‏1، ص474 (چاپ‏زکار، ج‏2، ص115) / أسدالغابة، ج‏1، ص80
45) همان / همان
46) تاریخ‏الطبری، ترجمه، ج‏6، ص2379
47) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، ج‏4، ص60
48) اخبارالطوال، ترجمه، ص180
49) تاریخ‏ یعقوبى، ترجمه، ج‏2، ص52
50) المغازى، ترجمه، متن، ص226
51) الغارات، ترجمه، ص373
52) الطبقات‏الکبرى، ترجمه، مقدمه، ص17
53) همان، ج‏5، ص13
54) الفتوح، ترجمه، متن، ص1003 / مروج الذهب، ج‏2، صص6- 7
55) پیکارصفین، ترجمه، ص294
56) دلائل‏النبوة/ترجمه،ج‏2،ص:192
57) الاستیعاب،ج‏1،ص:345
58) الإصابة، ج‏2، ص56
59) التنبیه ‏و الإشراف، ترجمه، متن، ص269
60) أنساب‏الأشراف، ج‏5، ص599 (چاپ‏زکار، ج‏6، ص228)
61) الإصابة، ج‏5، ص458
62) أسدالغابة، ج‏4، ص94
63) آفرینش ‏و تاریخ، ترجمه، ج‏2، ص652
64) أنساب‏الأشراف، ج‏10، صص258و259 / الإصابة، ج‏5، صص323و324
65) الاستیعاب، ج‏3، ص1262 / أسدالغابة، ج‏4، ص64
66) أنساب‏الأشراف، ج‏5، صص132و133 (چاپ‏زکار، ج‏5، ص140)
67) تاریخ‏الإسلام، ج‏3، ص547
68) أسدالغابة، ج‏4، ص64 / الاستیعاب، ج‏3، ص1263


 
سرانجام اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس‌دفتر رئیس‌جمهور، آب پاکی را روی دست مجلس ریخت و اعلام کرد که «دولت تشکیل وزارت ورزش را به صلاح نمی‌داند».

تشکیل وزارت ورزش و جوانان براساس طرحی است که روز 12دی‌ماه سال گذشته از سوی مجلس تصویب شد.

نمایندگان در این مصوبه خواستار ادغام دو سازمان ملی جوانان و تربیت‌بدنی و تشکیل وزارتخانه‌ای با عنوان «ورزش و جوانان» شدند. موضوعی که البته در همان روزهای اول، با واکنش منفی دولتی‌ها رو‌به‌رو شد؛ اما هیچ‌گاه این نظر منفی رنگ‌وبوی مخالفت تام با این موضوع را نداشت. از آن پس بود که مهلت سه‌ماهه رئیس‌جمهور برای معرفی وزیر ورزش و جوانان و تشکیل این وزارتخانه روزبه‌روز در حال پایان بود و هیچ خبری از اجرای این مصوبه مجلس نبود.

نامه‌ی لاریجانی به احمدی‌نژاد

در اولین روزهای کاری سال جدید بود که یک نماینده مجلس از نامه رئیس‌مجلس به رئیس‌جمهور خبر داد که در آن، علی لاریجانی به محمود احمدی‌نژاد تذکر داده بود که مهلت تشکیل وزارت ورزش و جوانان در حال اتمام است.

سیدجلال یحیی‌زاده، رئیس کمیته تربیت‌بدنی مجلس شورای اسلامی گفته بود: بیستم فروردین‌ماه آخرین مهلت دولت برای تشکیل وزارت ورزش است و مجلس از راهکارهای نظارتی و تذکرات برای اجرایی‌شدن این قانون استفاده می‌کند. رئیس کمیته تربیت‌بدنی مجلس گفت: رئیس‌مجلس نیز نامه تذکرآمیزی به رئیس‌جمهور درباره اجرای این قانون داده است و ما نیز در انتظار اجرایی‌شدن آن هستیم.


مهلت تمام شد

چند روز بعد، رئیس‌مجلس در پاسخ به یک اخطار قانون اساسی در مجلس اعلام کرد: معاون نظارت مجلس درباره تأخیر دولت در معرفی وزیر ورزش و جوانان به دولت تذکر داده است و این موضوع در حال پیگیری است. لاریجانی دراین‌باره گفت: درباره بحث وزارت ورزش و جوانان، آقای باهنر به‌عنوان معاون نظارت مجلس به دولت تذکر داده و در حال پیگیری آن هستند. وی افزود: وقت این کار هم تمام شده و حتماً باید وزیر به مجلس معرفی شود.

رحیمی: دولت مطیع قانون است

این موضوع اگرچه با واکنش منفی دولتی‌ها مواجه شده بود، اما معاون اول رئیس‌جمهور گفته بود که دولت مطیع قانون است و آن‌را اجرا خواهد کرد.

محمدرضا رحیمی گفته بود: دولت به تصویب طرح ادغام سازمان‌های تربیت‌بدنی و ملی جوانان و تشکیل وزارت ورزش و جوانان در مجلس انتقاد دارد؛ اما به قانون عمل خواهد کرد.

وی درعین‌حال تصریح کرده بود: به نظر ما صلاح در این بود که با همین سازمان‌های موجود کار را ادامه می‌دادیم، ضمن اینکه سازمان ملی جوانان با امور ورزش سنخیتی ندارد تا در هم ادغام شوند.

انتقادات متقابل دولت و مجلس

اگرچه در این چندماهه، انتقادات دولتی‌ها به این مصوبه مجلس ادامه داشت و از آن‌طرف نیز مجلسی‌ها به این تعلل دولت در اجرای مصوبه مجلس اعتراض داشته‌اند، اما هیچ‌گاه به‌صراحت سخن از«عدم تشکیل وزارتخانه» به میان نیامد.

لایحه‌ی دولت برای حذف وزارت ورزش

رئیس فراکسیون ورزش مجلس اما در روزهای گذشته، خبر از تصمیم دولت مبنی بر مخالفت با تشکیل وزارت ورزش و جوانان داد.

امیدوار رضایی در گفتوگو با شماره اخیر هفته‌نامه «مثلث» با اشاره به تشکیل‌نشدن وزارت ورزش گفت: ظاهراً دولت تشکیل وزارت ورزش را قبول ندارد و میخواهد لایحهای بیاورد و این قانون را اصلاح کند. برداشت من این است که دولت میخواهد حوزه ورزش همچنان در دست سازمان بماند.

وی با بیان اینکه دولت به دنبال راه‌حل قانونی برای تشکیل‌ندادن وزارت ورزش است، گفت: دولت از ابتدا نیز مخالف تشکیل این وزارتخانه بوده و ظاهراً مسئله ادغام سازمان ملی جوانان و سازمان تربیت‌بدنی را قبول ندارد. این احتمال وجود دارد که دولت لایحهای بیاورد و این قانون را اصلاح کند.رضایی درخصوص تکلیف برنامه پنجم توسعه برای کاهش وزارتخانهها گفت: طبق قانون برنامه پنجم، دولت باید وزارتخانهها را به هفده وزارتخانه تبدیل کند. طبیعتاً دولت میتواند لایحه بیاورد و در دل این لایحه، اختیارات وزارتخانه را به‌شکلی بچیند که وزارت ورزش نباشد.

مجلس عقب‌نشینی نمی‌کند

این نماینده مجلس در واکنش به «عقب‌نشینی» مجلس از مصوبه خود، درخصوص تشکیل وزارت ورزش گفت: من موضوع را این‌طور نمیبینم. مجلس میتواند به قانون مصوب خود پایبند باشد و یک وزارت ورزش در دل این هفده وزارتخانه قرار دهد.

وی درخصوص امکان حذف وزارت ورزش از سوی مجلس گفت: همه چیز به لایحه جامع دولت برمیگردد. درصورتی‌که دولت لایحهای جامع بیاورد، مجلس ممکن است وزارت ورزش را حذف کند؛ چراکه مسائل مهمتری مثل نفت و انرژی و نیرو وجود دارد و در مقام مقایسه ممکن است موجب شود مجلس به این نتیجه برسد که وزارت ورزش را حذف کند.

دولت وزارت ورزش را به صلاح نمی‌داند


اما روز گذشته، اسفندیار رحیم‌مشایی به‌صراحت گفت که دولت این موضوع را به صلاح نمی‌داند.
رئیس‌دفتر رئیس‌جمهور در آیین گشایش نخستین دوره مسابقات بین‌المللی جام موی‌تای ریاست‌‌جمهوری ایران که در جزیره کیش برگزار می‌شود، درخصوص آینده وزارت ورزش گفت: ورزش ایران هم‌اکنون در جایگاه بالایی قرار دارد.

وی افزود‌: نظر دکتراحمدی‌نژاد و دولت این است که ورزش برخوردار از جایگاه بالایی است و قدرتی که معاون رئیس‌جمهوری در پیشبرد اهداف ورزش کشور دارد، چه‌بسا از قدرت وزیر مربوطه نیز بالاتر است.

مشایی اظهار کرد: دولت و رئیس‌جمهوری این موضوع (تشکیل وزارت ورزش) را به صلاح ورزش کشور نمی‌دانند؛ اما اگر طبق قوانین و مقررات مقرر شود که اقدامی انجام گردد، ما برای حفظ ورزش و جایگاه آن تمهیداتی می‌اندیشیم که قدرت ورزش در کشور به‌هیچ‌وجه کم نشود.

مشایی: ضرغامی نامزد ریاست‌جمهوری یازدهم می‌شود

رئیس‌دفتر رئیس‌جمهور گفت: با توجه به شائبه حضور ضرغامی در انتخابات، صداوسیما هرجا که فرصت پیدا کند، دولت را تخریب میکند.

به گزارش پانا؛ در حاشیه مراسم تجلیل از خادمان ستاد تسهیلات سفرهای کشور به مشایی گفته شد: متأسفانه شاهد اخباری از سوی جریان خاصی هستیم که به دنبال به حاشیه‌بردن فعالیتهای دولت هستند و سازمان صدا‌وسیما با همراهی این جریان، بعد از مطرح‌کردن دو شغله‌بودن شما به چند شغله‌بودن معاون اجرایی رئیس‌جمهور پرداختهاند.

سپس از مسئول دفتر رئیسجمهور پرسیده شد که پاسخ شما به این جریان خاص چیست؟ وی تصریح کرد: امروز آدمهایی که در یک دوره می‌گفتند ما از دولت حمایت میکنیم، الان به منتقد شماره یک دولت تبدیل شدهاند.

البته بیشتر از یک سال پیش، این موضوع را پیش‌بینی میکردم و امروز تمام حرف‌ها و هدف‌های آن‌ها مشخص شده و سند آن‌ها هم موجود است. وی در ادامه، با بیان اینکه صداوسیما و دولت، خدمات زیادی را به یکدیگر ارائه دادند، افزود: صداوسیما شائبه کار سیاسی دارد و در همین زمینه هم سوابقی که در سالهای پیش داشته، خوب نبوده است.

مشایی با بیان اینکه الان شائبهها در صداوسیما خیلی زیاد است، افزود: در این سازمان، دو معاونت وجود دارد که یکی از معاونت‌ها به دلیل حمایت از یک کاندیدای دیگر در انتخابات سال 88 ناراضی و معاونت دیگر هم که به‌تازگی منصوب شده از مسئولان تراز اول ستاد انتخاباتی یک کاندیدای دیگر است. معلوم است که صداوسیما در هرجایی که فرصت پیدا کند، به‌شکل تخریبی وارد می‌شود که البته این روزها شائبه حضور ضرغامی هم اضافه شده است


حجت‌الاسلام والمسلمین حیدر مصلحی به دلیل مخالفت رهبر معظم انقلاب با کناره‌گیری‌اش در وزارت اطلاعات ماندنی شد.

پس از آنکه سایت‌های متعلق به دولت از پذیرش استعفای حجت‌الاسلام والمسلمین حیدر مصلحی از وزارت اطلاعات توسط احمدی‌نژاد خبر دادند، وی به دلیل مخالفت مقام معظم رهبری با کناره‌گیری‌اش در وزارت اطلاعات ماندنی شد.

عصر امروز، سایت ریاست جمهوری، خبرگزاری ایرنا و شبکه ایران متعلق به دولت با انتشار متنی خبر داده بودند که وزیر اطلاعات استعفا کرده و رییس جمهور استعفای او را قبول کرده و همزمان وی را به سمت مشاور رییس جمهور در امور اطلاعاتی منصوب کرده است.
امروز همچنین، اسفندیار رحیم مشایی در گفتگویی با پایگاه اطلاع رسانی دولت به اظهار نظر در مورد اطلاعاتی هم پرداخته بود و گفته بود: ضعف های اطلاعاتی و ارتباطی جبران شوند.

در همین رابطه الف نوشت:انتشار خبر استعفای وزیر اطلاعات  لحظاتی پس از انتشار از سوی  اغلب خبرگزاری ها و سایت های خبری به جز خبرگزاری های وابسته به دولت برداشته شد.



پی گیری های خبرنگار  نشان می دهد برداشتن این خبر با نظر دفتر مقام معظم رهبری بوده است که البته خبرگزاری رسمی دولت برخلاف دیگر رسانه ها آن را اجرا نکرد.

هم چنین یک منبع مطلع به خبرنگار الف گفت وزیر اطلاعات به دلیل برداشتن یکی از معاونین خود که نماینده مشایی و جریان انحرافی دولت در وزارت خانه بوده است با فشار دفتر رئیس جمهور مجبور به استعفا شده بود. پیش از این نیز رئیس جمهور تصمیم داشت وزیر اطلاعات را برکنار کند که آن دفعه نیز با مخالفت رهبر انقلاب مواجه شده بود.

در همین رابطه سایت آزادنگار با افشای اطلاعات بیشتر از هویت فردی که با دستور وزیر اطلاعات برکنار شده بود نوشت:دیروز با حکم حیدر مصلحی معاونت برنامه وبودجه وزارت اطلاعات برکنار شد وشخص دیگری جای اورا گرفت.«حسین عبداللهی» که با نظرمستقیم اسفندیار رحیم مشایی درسمت معاونت برنامه وبودجه وزیراطلاعات قرارگرقته بود صبح دیروز درمراسمی وبا دستور وزیر فعلی اطلاعات تودیع شد.

اما به نظرمیرسد که این جابجایی به مذاق چهره جنجالی دولت دهم خوش نیامد و تصمیم به برکناری مصلحی گرفت.مصلحی نیز که ازقرار معلوم چندروزی است اختلافاتش با احمدی نژاد ومشایی بالا گرفته است،برای اینکه به سرنوشت مصطفی پورمحمدی –وزیرکشوربرکنارشده دولت ایران- دچار نشود ،استعفا میدهد


 شرایط تیم های خصوصی در فوتبال ایران یکی از یکی بدتر است. استیل آذین، نساجی مازندران و استقلال اهواز از جمله تیم‌های کاملا خصوصی فوتبال ایران هستند که پس از استیل آذین اعلام انحلال کرد، نساجی مازندران در پایان فصل کناره گیری خواهد کرد و استقلال اهواز هم در پایان هفته بیست و سوم لیگ دسته اول کاندیدای نخست سقوط به دسته پایین تر است.

اغراق نیست اگر بگوئیم حال و روز تیم های خصوصی اسفناک است. گویا شرایطی بر ورزش ما حاکم شده که تیم های خصوصی چاره ای جزء نابودی ندارند. در این گزارش قصد داریم چرایی شکست باشگاه های خصوصی در ورزش ایران علی الخصوص فوتبال را مورد بررسی قرار دهیم.

از پوست و روده فروشی تا تیمداری در فوتبال

 سابقه تشکیل نخستین باشگاه خصوصی پس از انقلاب به اواسط دهه شصت برمی گردد. در آخرین روزهای سال 66 بود که عبدالله صوفیانی با خرید امتیاز کیان، باشگاه پورا را تاسیس کرد. مالک این باشگاه که در صنف پوست و روده فعالیت داشت با خرید ستاره های نامی فوتبال ایران سروصدای زیادی به پا کرد اما به واسطه مشکلات مالی این باشگاه بدون آنکه توفیقی در راه تیمداری داشته باشد، انحلال خود را اعلام کرد.

هزینه های سرسام آور، کمر بهمن را شکست
 
پس از پورا نوبت به باشگاه بهمن رسید تا نام خود را به عنوان یک باشگاه خصوصی مطرح کند. بهمن که با سرمایه گذاری شخصی تشکیل شده بود با خرید امتیاز باشگاه وحدت وارد عرصه فوتبال شد. این تیم در کمتر از دو سال و با جذب ستارگان سرشناس خود را به سطح اول فوتبال ایران رساند و چنین تصور می شد که آنها پیشگامان خصوصی سازی در فوتبال ایران خواهند بود ، اما عدم تحقق پیش بینی مدیران این تیم و هزینه های زیاد تیمداری باعث شد تا بهمن امتیاز تیم خود را به پیکان واگذار کند.

تولد استیل آذین در اواسط دهه هشتاد

در دهه هفتاد دیگر خبری از حضور بخش خصوصی نبود تا اینکه استیل آذین از اواسط دهه هشتاد وارد عرصه تیمداری شد. تیم سرخ پوش محله دولاب تهران با نام استیل آذین از تیرماه سال 1384 وارد رقابت های لیگ دسته دوم باشگاه های تهران شد و کسی تصور نمی کرد که همین تیم محلی و گمنام در مدتی کوتاه به نماد حضور بخش خصوصی در فوتبال حرفه ای ایران مبدل شود.
 
فصل بعد استیل آذین به رقابت های لیگ دسته اول باشگاه های تهران راه یافت و از قالب یک تیم محلی خارج شد. این تیم با تلفیقی از بازیکنان جوان در کنار ستاره های با تجربه و با مربیگری اکبر فراهانی اولین عنوان قهرمانی تاریخ خودش را در مسابقات دسته اول باشگاه های تهران به دست آورد اما این قهرمانی کافی نبود.
 
مالک باشگاه اهداف بزرگ تری در سر داشت و به تحقق رویاهای بزرگ خودش در فوتبال حرفه ای می اندیشید. در سال 1386 با همراهی و همکاری علی پروین امتیاز باشگاه اکباتان تهران به مبلغ 700 میلیون تومان خریداری شد و استیل آذین ، قهرمان لیگ باشگاه های تهران وارد مسابقات لیگ دسته اول باشگاه های کشور شد.

رقابت جدی برای صعود به مسابقات لیگ حرفه ای و حضور در لیگ برتر فوتبال ایران آغاز شد. استیل آذین در نخستین فصل صعود به مسابقات لیگ دسته اول در رقابت نزدیک با مدعیان بزرگ فوتبال کشور در گروه خودش به عنوان قهرمانی دست یافت اما بر اساس قوانین ، قهرمانی برای صعود کافی نبود. سرنوشت صعود به بازی پلی آف کشیده شد و سرخ پوشان در مصاف با نماینده اصفهان شانس صعود به لیگ برتر باشگاه های ایران را از دست دادند.

برای تیم جوان استیل آذین اولین ناکامی اتفاق ناامید کننده ای نبود و هدایتی همچنان با انگیزه و انرژی ورود به فوتبال حرفه ای ایران را هدف قرار داده بود. انتظار ، یک فصل بعد به سر رسید. تکرار قهرمانی این بار با مربیگری نادر دست نشان و صعود مقتدرانه استیل آذین به لیگ برتر فوتبال ایران در پایان فصل 88-87 تحقق بخشی از رویاهای سرخ مجموعه استیل آذین بود.

کودک چهارساله گام به فوتبال حرفه ای گذاشت و در اولین سال حضور خود به مقامی بهتر از پنجمی دست نیافت. در لیگ دهم ، این تیم با جذب بازیکنان سرشناس کسب عنوان قهرمانی و کسب سهمیه صعود به مسابقات آسیایی را جدی ترین هدف خود قرار داد اما کار این تیم به جایی کشیده شد که در فاصله 4 هفته تا پایان رقابت های لیگ نه تنها کاندیدای نخست سقوط به لیگ دسته اول است بلکه از انحلال این تیم نیز خبرهایی به گوش می رسد.

انحلال آخرین نسل از تیم های بخش خصوصی

اما همزمان با انتشار خبر انحلال باشگاه استیل آذین ، تیم فوتبال نساجی مازنداران نیز که در رقابتهای لیگ دسته اول بازی می کند و از شانس مناسبی برای حضور در پلی آف برخوردار است، قصد دارد در پایان فصل از حضور در رقابت ها کناره گیری کند.

 پرهام مالک این باشگاه اعلام کرده باشگاه نساجی مازنداران طی سه سال سرمایه‌گذاری در لیگ دسته اول باشگاه های کشور، مبلغی معادل 70 میلیارد ریال هزینه کرده است اما به دنبال بی مهری به بخش خصوصی در پایان مسابقات لیگ آزادگان از فوتبال کناره‌گیری خواهد نمود.
 
اگر گفته های پرهام درست باشد باید گفت فصل آینده دیگر خبری از دو باشگاه خصوصی ایران به نام های استیل آذین و نساجی مازندران نیست!

وقتی هزینه بیشتر از درآمد می شود

چرا باشگاه های خصوصی در ورزش ما نمی توانند موفق باشند؟! دکتر حسین قریب مدیرعامل اسبق باشگاه استقلال در پاسخ به این پرسش می گوید: چون سهم درآمدزایی این باشگاه ها از منابع اقتصادی ورزش تنها 30-20 درصد است و 80-70 درصد کسری بودجه باعث می شود که شرایط بحرانی در آن باشگاه به وجود بیاید و اساسا از بین برود . کسری آنها را باید دولت و منابع دولتی مرتفع نماید که امر درستی نیست.

قریب ادامه داد: حق پخش تلویزیونی یکی از مواردی است که در حال حاضر و در همه جای دنیا یک منبع درآمد برای باشگاه ها محسوب می شود. باشگاه های بزرگ دنیا وقتی برای جذب ستاره ها زیر بار هزینه های سنگین می روند حق پخش تلویزیونی شأن نیز به موازات این هزینه ها گران تر می شود. یعنی میان خرید ستاره های بزرگ و حق پخش تلویزیونی رابطه مستقیمی وجود دارد. به همین دلیل است که حق پخش بازی ها در کشورهای مختلف تعرفه های متفاوتی دارد.حق پخش بازیهای لالیگا گران تر از بوندسلیگا است.

مدیرعامل اسبق باشگاه استقلال در بخش دیگری از صحبت های خود یادآور شد: نکته دیگری که به نظرم خیلی اهمیت دارد موضوع مالکیت معنوی است که در کشور ما ابدا تعریف نشده است.برند و محصولات باشگاه ها خیلی ساده مورد سو استفاده قرار می گیرد. ما در باشگاه استقلال به دنبال این مدل بودیم که از طریق به فروش رسیدن پیراهن اورجینال تیم فوتبال درآمدزایی کنیم اما سرمایه گذارهای مان به بن بست رسید و برخی تولیدی ها این مشکل را به وجود آوردند چون پیراهن استقلال را با همان طرح با نصف قیمت به فروش می رساندند.
 
وی در پایان تصریح کرد: دولت در ورزش می بایست از نقش بازیکن بودن فاصله بگیرد و به سمت بازیگردانی و داوری حرکت کند و البته نقش حمایتی و هدایتی داشته باشد. البته در بخش خصوصی هم امکان ایجاد جریان های مافیایی و فساد وجود دارد.اگر بخش خصوصی تحت نظارت قرار نگیرد این مشکل ایجاد خواهد شد، چون انسان ذاتا قدرت طلب است و تمایل دارد این قدرت را به راحتی به دست بیاورد. ذکر این نکته ضروری است که بگویم خصوصی سازی در فوتبال ایران به معنای بهشت برین نخواهد داد ؛ بلکه باید به امر مهم دیگری نیز توجه شود و آن نظارت بر بخش خصوصی توسط دولت است تا به محض مشاهده فساد، برخوردهای لازم با آن صورت بگیرد. پس دولت باید از بحث تأمین بودجه جاری باشگاه ها فاصله بگیرد و توجه اصلی خود را معطوف به زیر ساخت ها نماید .

واگذاری تمام تیم های دولتی به بخش خصوصی

در شرایطی که مدیرعامل اسبق استقلال تهران فعالیت بخش خصوصی را در فوتبال ایران غیر ممکن می داند، رییس سازمان تربیت بدنی معتقد است که باید تمام باشگاه های دولتی تا پایان سال 1390 به بخش خصوصی واگذار شوند. علی سعیدلو در این خصوص می گوید: امسال تا جایی که شرایط اقتصادی ایجاب ‌کند و استقبال بخش خصوصی برای ورود به عرصه ورزش وجود داشته باشد، تمام باشگاه‌های دولتی را نه فقط در رشته فوتبال بلکه در سایر رشته‌ها مانند کشتی، والیبال، بسکتبال و دیگر ورزش ها به مردم واگذار کنیم.
 
بسترسازی صورت نگرفته است

در اینکه دولت علاقه مند است ورزش را به بخش خصوصی واگذار کند، شکی نیست اما پیش از آنکه این مهم صورت گیرد باید مقدمات کار فراهم شود. منابع درآمدی در ورزش ایران مشخص نیست. فرد سرمایه گذاری که وارد ورزش می شود نمی داند باید هزینه های خود را از چه طریقی جبران کند زیرا اینجا نه خبری از حق پخش تلویزیونی است و نه به قانون کپی رایت توجه می شود. فارغ از این دو موضوع، در ایران سهم باشگاه ها از بلیت فروشی ناچیز است و عملا دیگر منبع درآمدی پیش روی مالکان آنها نیست. آیا با این شرایط بخش خصوصی عقل از سرش پریده که وارد کارزار ورزش شود؟! البته در این واقعیت شکی نیست که حضور در عرصه ورزش و فوتبال برخی پولدارها را به نوک قله شهرت رسانده است!

بهتر است مسوولان ورزش به جای وعده دادن درباره خصوصی سازی، بستر این کار را فراهم کنند تا بخش خصوصی با میل و رغبت فراوان و در جهت کسب سود بیشتر وارد ورزش شود


آنچه این روزها در بحرین می گذرد ، شباهت تامی دارد با آنچه در سرزمین های اشغالی فلسطین رخ می دهد و حتی، آل خلیفه در بحرین ، اقداماتی گاه بدتر از روش های صهیونیستی مرتکب می شوند:

1 - شلیک مستقیم به سوی تظاهر کنندگان: در اسرائیل ، اگر ارتش رژیم صهیونیستی در برابر فلسطینیانی که سلاح شان سنگ است تیراندازی می کند ، در بحرین ، در ابتدای درگیری ها ، مردم حتی سنگ پرانی هم نمی کردند و تنها فریاد اصلاح نظام سر می دادند و با شعار "سلمیه سلمیه"بر مسالمت آمیز بودن حرکت شان تاکید می کردند که با گلوله های آتشین ارتش و پلیس مواجه شدند.

2 - استفاده از ارتش برای برخورد با مردم: دولت بحرین ، برای سرکوب مردمش ، نه از نیروی متعارف پلیس با سلاح های متعارفی مانند گاز اشک آور ، باتوم و خودروهای آب پاش که مانند اسرائیل ، از نیروهای ویژه ارتش استفاده می کند که مجهز به سلاح های جنگی سبک و نیمه سنگین هستند .
اگر اسرائیل برای سرکوب ملت فلسطین ، از نیروهای ارتش خودش استفاده می کند ، حکومت بحرین ، علاوه بر ارتش خود ، از ارتش سعودی نیز بهره برده است و با دعوت از کماندوهای عربستانی ، پروسه توحش در سرکوب مردم بی دفاع را تکمیل نموده و روی اسرائیلی ها را سپید کرده است!

3 - حمله به خانه ها : تصاویری که از حملات شبانه نظامیان به خانه های مردم ، دستگیری مردان و ایجاد فضای وحشت بین زنان و کودکان بحرینی منتشر شده ، شباهت شگفت انگیزی دارد با آنچه در سرزمین های اشغالی فلسطین رخ می دهد.

4 - شکنجه در زندان ها و کشتن اسرا : روش هایی که برای شکنجه در زندان های اسرائیل به کار می رود ، عیناً در زندان های بحرین نیز اعمال می شود تا شائبه دست داشتن اسرائیل در سرکوب مردم بحرین تقویت شود.

5 - حمله به مساجد و تخریب اماکن مقدس : اگر تا پیش از این ، تخریب اماکن مقدس ، مانند مساجد و نیز آتش زدن قرآن را در حملات سربازان و لودرهای اسرائیلی و نیز توسط افراد جاهلی مانند کشیش جنجالی امریکایی شاهد بودیم ، اینک اخبار و تصاویری از بحرین می رسد حاکی از تکرار این اعمال شرم آور توسط نظامیان بحرین و آل سعود است.

 6- تغییر بافت جمعیتی: آل خلیفه در طول سال های حکومتش ، با دادن مدارک بحرینی ، به اتباع خارجی سنی مذهب ، کوشیده ترکیب جمعیتی این کشور را که 80 درصدش را شیعیان تشکیل می دهند تغییر دهد. برغم این که در بحرین سال هاست که اهل سنت و تشیع با صلح و دوستی در کنار هم زیسته اند ، این اقدام که با اهداف خاص سیاسی انجام می شود ، زمینه ساز اختلافات مذهبی در میان مردم هم شده است.
اسرائیل نیز با دادن تابعیت اسرائیلی به یهودیان سایر کشورها ، در طول چندین دهه اقدام به تغییر ترکیب جمعیتی فلسطین اشغالی کرده است.

7 - برخورداری از حمایت های خارجی: همان طور که قدرت های بزرگ با کمک های سیاسی،نظامی ، اطلاعاتی و اقتصادی و نیز رسانه های وابسته به آنان با وارونه نمایی و دستکم سکوت در برابر جنایات اسرائیل  به این رژیم کمک می کنند ، آل خلیفه نیز با برخورداری از این رانت مشابه ، همانند اسرائیل در میان هاله ای از حمایت های مادی و معنوی ، به نقض حقوق انسانی مردم این کشور مشغول است .

8 - و آخرین مشابهت نیز سرنوشت محتوم اسرائیل و آل خلیفه است که هر دوی این حکومت های ستمگر ، محکوم به نابودی اند و مردم این سرزمین ها به زودی سرنوشت خویش را به دست خواهند گرفت ...و آزادی بسیار نزدیک است


محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 بر روی جریان هیات های مذهبی در کشور حساب ویژه ای باز کرده بود. "هیات" ها ، دیرینه ترین و در عین حال گسترده ترین شبکه اجتماعی در سراسر ایران به شمار می روند که در قامت تشکل های مردم نهاد با محوریت دین و مشخصاً عزاداری اهل بیت علیهم السلام ، شکل گرفته و در اعماق جامعه ، تا دور افتاده ترین روستاها ، ریشه دوانده اند. احمدی نژاد و منصور ارضی

با این حال ، هیأت ها از هنگامی رسانه ای شدند که برخی مداحان معروف ، پای در عرصه اظهار نظرهای تند سیاسی، له یا علیه این و آن گذاشتند و منابر هیات ها را به تریبون های سیاسی تبدیل کردند.
افرادی مانند منصور ارضی و سعید حدادیان ، اگر تا چند سال قبل ، صرفاً به خاطر صدای خوش و شعرهای زیبا و مداحی های دلنشین شان معروف و محبوب بودند ، اینک به دلیل موضع گیری های عمدتاً تند و صریح سیاسی شان مشهور شده اند و البته الزاماً  محبوبیت سابق را ندارند چه آن که در این سال ها ، بسیاری از پامنبری های آنان که به عشق اباعبدالله و فاطمه زهرا و سایر ائمه هدی علیهم السلام به این هیات ها می رفتند یا با شور و شوق ، سی دی های مراسم آنان را تهیه می کردند ، وقتی دیدند که هیات های اینان تبدیل به حزب سیاسی شده است ، عطایشان را به لقایشان بخشیدند و شور حسینی شان را در جاهای دیگر جست و جو کردند.

احمدی نژاد در سال 1384 ، هیات ها را به عنوان یکی از ارکان تبلیغاتی اش به خوبی و هوشمندی مدیریت کرد و موجی از حمایت نیروهای مذهبی را متوجه خود کرد ؛ نیروهایی که از دوران هشت ساله اصلاحات به عنوان سال های غربت دین ، شکایت داشتند و دوای درد را حضور نیرویی حرب اللهی و معتقد به ولایت و انقلاب در رأس قوه مجریه می دانستند.

احمدی نژاد البته دو روز مانده به انتخابات سراغ هیات ها نرفت. او در دوران شهرداری اش در تهران ، کمک های مالی فراوانی به هیات ها کرد . اوشخصاً  به مجالس آنها می رفت و با استقبال هیاتی هایی که او را " مردی از جنس مردم" می دانستند مواجه می شد.

این پتانسیل عظیم ، هر چند یگانه عامل پیروزی او در انتخابات 84 نبود ولی هیچ کس نمی تواند تاثیر آن را انکار کند ، تاثیری که بیش از آن که در تعداد آرا خود را نشان دهد ، در مشروعیت بخشی به احمدی نژاد و دولت او کارکرد داشت.

با پیروزی احمدی نژاد در انتخابات نهم ریاست جمهوری ، ماه عسل هیات های مذهبی - سیاسی با دولت اصولگرا آغاز شد. احمدی نژاد ، همچنان به سیاق گذشته ، اما این بار در قامت رئیس جمهور به هیات ها می رفت ، به آنها کمک می کرد ، مداحانشان را با خود به سفرهای استانی می برد و خلاصه برایشان سنگ تمام می گذاشت.
هیاتی ها هم متقابلاً حامیان پرو پا قرص احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهوری که در خط ولایت حرکت می کند ، بودند.

این وضعیت کما بیش ادامه داشت تا این که رفته رفته ، اختلافات دیدگاهی بین هیات های مذهبی - سیاسی با احمدی نژاد شکل گرفت. در ابتدا این اختلافات جدی نبودند یا جدی گرفته نمی شدند اما آرام آرام ، مداحان سیاسی و پامنبری هایشان احساس کردند که این ، همان احمدی نژادی نیست که بود!
هیأتی ها از احمدی نژاد انتظار ولایت پذیری مطلق داشتند و هرگز برایشان قابل پذیرش نبود که رئیس جمهوری که به قول خودشان با کوپن حزب الله بر این مسند نشسته ، در اجرای دستورات رهبری ، حتی لحظه ای تعلل کند چه رسد به این که نامه عزل مشایی از معاونت اولی را یک هفته در کشوی میز کارش مسکوت بگذارد و تنها هنگامی حاضر به اجرایش شود که سایت رهبری نامه را منتشر نماید و البته آن هم نه در قالبی که دستور رسیده بود بلکه در شکل استعفای مشایی!

احمدی نژاد ، محمد رضا طاهری و سعید حدادیان


چالش های پی در پی  احمدی نژاد با اصولگرایان ، سرد شدن روابط مراجع با دولت بر سر مسائلی مانند مخالفت مراجع با حضور زنان در کابینه که متعاقب آن ، احمدی نژاد چند زن را به عنوان وزیر به مجلس معرفی کرد ، عدم توجه احمدی نژاد به توصیه های علمای قم و مشهد و چهره های مورد وثوق نیروهای حزب اللهی برای دوری جستن از مشایی که با جمله معروف "آنچه مشایی می گوید نظر دولت است" مواجه شد ، ماجرای برکناری متکی که گفته شد بر خلاف نظر رهبری صورت گرفت و نظایر این ها که از حوصله این بحث خارج است و مجالی مفصل می طلبد همه و همه دست به دست هم دادند تا هیاتی ها از آن حمایت های بی دریغ سابق ، به نقد و انتقاد برسند و علناً به احمدی نژاد هشدار دهند که فکر نکن با تو عقد اخوت بسته ایم.

چنین شد که منصور ارضی که روزگاری او را نیمه احمدی نژاد می خواندند و سعید حدادیان که زمانی مبلغ احمدی نژاد در این هیات و آن مراسم بود ، همصدا با بسیاری از ائمه جمعه و علما و اصولگرایان ، علیه احمدی نژاد سخنانی را بر زبان آوردند که حتی تند ترین منتقدان او نیز جرأت ابراز آن را نداشتند.
در آخرین مورد ، ارضی به احمدی نژاد توپید که فتنه دینی به سراغش آمده و تصریح کرد که نگران دین اوست و از احمدی نژاد انتقاد کرد که دیگر در هیات ها پیدایش نمی شود و مدعی شد که" نمی گذارند بیاید هیئت! و این یک بیماری است."
حدادیان هم با حمله توأم به مشایی و احمدی نژاد ، چنان تعابیری را علیه آنان به کار برد که به قول خودش رسانه ها نتوانند این تعابیر زشت را بنویسند. او احمدی نژاد را تهدید کرد که کاری نکند که از "بهشت حزب الله " اخراج شود ، همان طور که حضرت آدم با خطایی که مرتکب شد از بهشت برین طرد شد.
حتی در میان وبلاگ نویسان احمدی نژادی هم جریان " من احمدی نژادی نیستم" شکل گرفت و بسیاری از حامیان پروپاقرص احمدی نژاد ، با اعتراض به مواضع احمدی نژاد ، جدایی خود را از او و جریانی که از نظرشان "جریان انحرافی" است ، اعلام داشتند.

اینک ، ایام فاطمیه فرا رسیده است ، ایامی که بعد از محرم و صفر و رمضان ، پر کارترین روزهای تقویم هیات ها و مداحان است. آغاز ایام فاطمیه امسال ، برای احمدی نژاد و تیمش هرگز خوشایند نبود چرا که اولین هیات های سیاسی در این ایام با شدید ترین و بی سابقه ترین حملات علیه آنها آغاز شدند و با ماجرای معنی دار استعفا و ابقای حیدر مصلحی ، وزیر اطلاعات ، انتظار می رود ، روند انتقادات از احمدی نژاد در میان هیات ها و مداحان و نیروهای حزب اللهی تشدید شود و توصیه ها به او برای ولایتمداری و اتمام حجت ها علنی تر شود.

فاطمیه امسال ، ایام سختی برای احمدی نژاد و تیمش خواهد بود ، به ویژه آن که او اثبات کرده که اهل عقب نشینی و مدارا نیست ، حتی اگر سرسختی هایش به بهای برائت دوستان هیاتی اش و تردید حزب اللهی ها در درستی انتخابی که کرده اند تمام شود.


یک مرجع تقلید نسبت به تضغیف مجلس از سوی برخی افراد نوپا هشدار داد و گفت:‌مجلس بسیار مهم است و این اهمیت تا جایی است که امام  همواره تأکید می ‌فرمودند «مجلس در رأس امور است»؛ البته ممکن است برخی که به تازگی سر از تخم مرغ برآورده‌اند، بخواهند به این  جایگاه خدشه وارد کنند.


آیت الله موسوی اردبیلی صبح امروز در دیدار برخی از اعضای فراکسیون دانشگاهیان مجلس شورای اسلامی، گفت: مجلس بسیار مهم و چشم امید ملت بوده است و از ابتدای تأسیس آن شخصیت های برجسته ای چون مرحوم مدرس در آن حضور داشته اند.
وی با تأکید بر این که مجلس جای خدمت است، اظهار داشت: شهید مدرس با حضور در مجلس خدمات بزرگی را به اسلام و مسلمانان ایران انجام داد و در همین راه از دست عوامل حکومت سیلی خورد و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسید، اما توانست کار خود را انجام دهد.
این مرجع تقلید با اشاره به سخنانی از امام یادآور شد: ‌مجلس بسیار مهم است و این اهمیت تا جایی است که امام  همواره تأکید می ‌فرمودند «مجلس در رأس امور است»؛ البته ممکن است برخی که به تازگی سر از تخم مرغ برآورده‌اند، بخواهند به این جایگاه خدشه وارد کنند.

وی خطاب به نمایندگان مجلس گفت: موقعیت و جایگاه خود را بشناسید و قدر آن را بدانید، اگر چه کسانی بخواهند در راه شما سنگ اندازی کنند.
 آیت‌الله موسوی اردبیلی تاکید کرد : زمانی که بنده در رأس دستگاه قضایی بودم بعضاً شاهد اختلاف نظرهایی میان مجلس و دولت بودیم، اما امام خمینی همواره تأکید می کردند که مجلس نباید ضعیف شود.
وی افزود: تا می توانید در راه تقویت مجلس گام بردارید؛ چرا که اگر مجلس قوی نباشد، رفته رفته در مملکت هیچ چیز نخواهیم داشت.
این مرجع تقلید همچنین خاطرنشان کرد: در جایی که مجلس چیزی را تصویب کند، و برخی بگویند که دولت آن را انجام نمی دهد، باید پرسید که مگر مملکت ارث پدری شان است؟
این مرجع تقلید تاکید کرد: اگر مجلس چیزی را، حال خوب یا بد، تصویب می کند دولت نباید در مقابل آن بایستد؛ چرا که باید قدرت مجلس همواره حفظ شود.
*تمجید از علی مطهری
 آیت الله موسوی اردبیلی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به فعالیت‌های علی مطهری در مجلس شورای اسلامی، گفتند‌: ایشان با این کارهایی که در مجلس شورای اسلامی انجام دادند ،‌نام پدرش را در جامعه زنده کرد