سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

اولین عکسی که از حسین قریب در روزنامه‌های ورزشی ایران به چاپ رسید تصویری بود که او را به هنگام مطالعه روزنامه‌ها در حاشیه افتتاح زمینی که قرار بود تبدیل به کمپ باشگاه استقلال بشود نشان می‌داد.
 آقای قریب با پیراهن آبی رسمی و چهره‌ای متفکر در آن روزها برای روزنامه‌نگاران ورزشی چهره‌ای بود که می‌شد از گفت‌وگو با وی خبرهایی درباره سرمربی آینده استقلال استخراج کرد. اما نه؛ روزنامه‌نگاران خیلی زود به اشتباه خود پی بردند. قریب کم حاشیه‌ترین و کم سروصداترین عضو هیات مدیره استقلال بود و این رویه را بعدا هم ادامه داد زمانی که به عنوان مدیرعامل استقلال جانشین علی فتح‌الله‌زاده شد.
از قهرمانی تا استعفا
قریب که چهره بسیار محترمی بود به سرعت جای خود را در دل برخی روزنامه‌نگاران ورزشی ایران باز کرد آنها از شخصیت متفاوت او به نسبت سایرین لذت می‌بردند و همین موضوعی بود تا کمترین نقد منفی به عملکرد وی وارد بشود.
 حسین قریب پس از انتخاب به عنوان مدیرعامل کارش را در سکوت ادامه داد و در نهایت پروژه را با قهرمانی استقلال در لیگ برتر فوتبال ایران تمام کرد. این می‌توانست پایانی فوق‌العاده برای او باشد اما قریب کماکان در کنار فوتبال ماند تا چندی بعد پس از ماجرای معروف حذف استقلال از جام باشگاه‌های آسیا به دلیل تأخیر در ارسال لیست از سمت خود کنار بکشد.
 او البته با این استعفای شجاعانه باز هم متشخص باقی ماند. پس از این بود که غیبت طولانی حسین قریب آغاز شد؛ او درست 6سال است که دیگر در حوالی هیچ زمین فوتبالی آفتابی نشد.

سکوت طولانی
 آقای قریب مدتی سرگرم کارهایش در ستاد اجرایی فرمان امام بود و بعد هم شغل‌های دیگری را برای خود برگزید شغل‌هایی بی‌ارتباط و دور از فوتبال تا جایی که ما هم فقط سایه‌ای از او را به خاطر بیاوریم. او برای ما یکی بود  مثل درگاهی رئیس سابق تربیت بدنی ایران در دهه 1360 که هیچ کس خبر ندارد کجاست . خیل  مدیرانی که وارد این فوتبال شدند و بیرون رفتند انگار که هیچ وقت نبوده‌اند ...
 اما قریب هنوز برای ما چهره مثبتی بود حتی آن وقت‌ها که دعوایش با فتح‌الله‌زاده را بر سر ماجرای کمپ استقلال تیتر می‌کردیم. این مجادله لفظی آخرین چیزی بود که از او به خاطرمان مانده، فتح‌الله‌زاده  قریب را متهم به از دست دادن این زمین می‌کرد و قریب در پاسخ نظر دیگری داشت. خب، این داستان خیلی مهمی نیست حداقل حالا که اتفاقات خیلی خیلی مهم رخ داده است.
گزینه دولت
 این روزها که اخبار مربوط به انتخابات را تعقیب می‌کنیم فقط یک اسم چشمان را می‌گیرد: حسین قریب مردی که ناگهان نامزد انتخابات فدراسیون فوتبال ایران شد، مردی که معلوم نیست چرا بی‌علاقگی مفرطش به فوتبال را با پست پردردسر ریاست فدراسیون تاخت خواهد زد.
 او البته ادعا می‌کند فدراسیون فوتبال گزینه وزارت ورزش نیست اما چه کسی است که نداند پای برگه او را شخص وزیر امضا کرده است. قریب که از تأثیر حمایت سازمان بر میزان وجاهتش در افکار عمومی آگاه است، آگاهانه این حمایت را به پشت و پسله‌ها می‌فرستد اما حقیقت راه خود را باز کرده است؛ این روز آخری صف‌بندی‌ها کاملا مشخص شده و به شدت مشخص است که آقای قریب گزینه دولت برای این انتخابات ظاهرا غیرسیاسی است.
چند خبر ناپیوسته
-         امروز خبر رسید که کفاشیان از کارمندانش خداحافظی کرده است
-         امروز خبر رسید که وزارت صنایع نظر خود را به باشگاه‌های صنعتی اعلام کرده است: حسین قریب
-         امروز سازمان بازرسی کل کشور که اداره عریض و طویلی است کار خود را رها کرد تا دو بار علیه کفاشیان بیانیه بدهد.
 -         امروز گفته شد که هیات‌ها را به ضیافتی دعوت خواهند کرد تا بگویند که نام چه کسی از صندوق در بیاید -     
   امروز گفته شد که فیفا به انتخابات فدراسیون فوتبال حساس است ...

و اینک شما، آقای قریب
مشخص نیست که چرا اما حسین قریب مشتاق تصدی ریاست فدراسیون است. همانطور که محمد علی‌آبادی 4سال پیش افکار عمومی را نادیده گرفت و برای ثبت نام از پله‌های فدراسیون بالا رفت.
این اشتباه نه تنها باعث تعلیق فوتبال ایران شد بلکه رئیس سابق تربیت بدنی را برای همیشه از چشم فوتبالدوستان انداخت. به حکم دوستی چند ساله باید به حسین قریب هشدار داد، زنهار از حضور در رقابتی که در شرایط نامساوی انجام خواهد شد. انتخاباتی که نمی‌توانیم از دموکراتیک بودنش مطمئن باشیم.
 دم خروس این انتخابات همان لحظه‌ای بیرون زده  که از پخش صدای حسین جلالی نامزد فدراسیون دو میدانی را که داشت از نحوه چینش آرا به نفع یک نامزد خاص می‌گفت جلوگیری کردند. این ساعت اطمینان از همه گمانه ها بود ، اینکه راه آخرین رئیس هم از همان مسیری است که ها قبلی را بر سر این فوتبال نشاند.
 ما دوباره در بزنگاه ایم .لحظه تصمیم شخصی یا تکلیف.  آقای  قریب سئوال مهم این است؛ آیا حتی اگر فردا رأی اکثریت مجمع را به دست بیاورید منتخب افکار عمومی فوتبال خواهید بود؟


در نقاطی از این کره خاکی رسانه‌هایی هستند که هنوز هم از مخاطبان جهانی‌شان می‌پرسند: «شما چه چیز دوست دارید؟» رسانه‌هایی که مدیران‌شان هیچ‌گاه با جمله «شما باید چیزی را ببینید که ما دوست داریم» به استقبال مخاطبان‌شان نرفته‌اند! این‌جا اتفاق‌های فوتبالی اخیر صداوسیمای جمهوری اسلامی را بررسی خواهیم کرد با این توضیح که گاهی برنامه‌های اولویت داده شده به پخش فوتبال در سیما آن‌قدر عجیب است که آدم ناخواسته یاد آن سوال مهم و تکراری می‌افتد که: برای بدن موز مفیدتر است یا سیگار؟!

فاجعه در حد بوندس‌لیگا!

با حضور دورتموند، بایرن‌مونیخ و شالکه در صف مدعیان، ژرمن‌ها مشغول برگزاری یکی از جذاب‌ترین فصل‌های بوندس‌لیگا در چند سال اخیر هستند. در شبکه سوم سیما اما اثری از دیدارهای پرتماشاگر این لیگ اروپایی نیست. آن‌ها به دلایلی خاص نمی‌توانند مسابقات بوندس‌لیگا را روی آنتن ببرند اما جالب اینجاست که هیچ علاقه‌ای هم به پخش مسابقات به صورت ضبط شده از خود نشان نمی‌دهند و این اتفاق تنها چند بار در سال رخ می‌دهد. این اتفاق دارد در کشوری به وقوع می‌پیوندد که طرفداران فوتبال آلمان و باشگاه بایرن‌مونیخ در آن پرشمارند و البته مردمش برای نشان دادن بزرگی یک اتفاق از عبارت «در حد بوندس‌لیگا» برای آن استفاده می‌کنند!

نفرین بانوی پیر!

با وجود تیم‌های خوبی مثل یووه، میلان، اینتر، رم، اودینزه و لاتزیو، سریA ایتالیا همواره شاهد دوئل‌های جذابی بین تیم‌های مطرح فوتبال این کشور است. شبکه سوم سیما اما توجه چندانی به سریA ندارد. حتی در زمان‌هایی که شبکه3 هنوز فوتبال زنده پخش می‌کرد معمولا مسابقات حساس فوتبال ایتالیا بین دو تیم مهم همواره در مقابل بازی‌های ساده رئال مادرید و بارسا در اولویت دوم قرار داشتند.

اتفاق نیست!

با توجه به موج ایجاد شده بین هواداران تیم‌های مختلف برای حمایت از استقلال ایران در مقابل الاتفاق عربستان و بازتاب گسترده این مسابقه در میان رسانه‌های نوشتاری، انتظار می‌رفت برنامه فوتبال برتر طبق روال معمولش حداقل یک ساعت پیش از شروع مسابقه به استقبال این دیدار برود اما وقتی عقربه‌ها ساعت  17:19 به وقت تهران را نشان دادند و خبری از فوتبال برتر نشد بسیاری از فوتبالدوستان نگران شدند که شاید این بازی هم با تاخیر و نیمه‌شب روی آنتن برود!

در حالی که «سعودی اسپرت» چند ساعت پیش از این مسابقه پوشش تصویری‌اش را آغاز کرده بود فوتبال برتر همزمان با آغاز بازی روی آنتن رفت و تهیه‌کنندگان این برنامه سرانجام پس از جملات ابتدایی پیمان یوسفی و پخش تقدیم برنامه تبلیغاتی چند دقیقه پس از آغاز مسابقه به پخش آن برای مردم رضایت دادند! یقینا به این اقدام آن‌ها هیچ ایرادی وارد نیست. اینجا دقیقه‌ها برای هیچکس مهم نیستند. همین دقیقه‌هایی که در آنها گاه سرنوشت یک ملت تعیین می‌شود و گاه چندین هزار تومان می‌رود روی قیمت ارز و سکه...!

تحریم انگلیسی‌ها!

پس از وقوع اتفاقات چند وقت اخیر بین ایران و انگلیس، دیگر خبرهای مرتبط با لیگ جزیره در اخبار ورزشی شبکه سوم پخش نشد. به نظر می‌رسد تحریریه خبر ورزشی با این حرکت قصد دارد ضربه مهلکی را بر پیکر فوتبال به اصطلاح حرفه‌ای(!) انگلستان وارد کند! پس از گذشت چند ماه و در شرایطی که هنوز هم معدود بازی‌های لیگ برتر از شبکه3 پخش می‌شوند همچنان هیچ عزمی در بخش‌های خبر ورزشی شبکه3 برای بازگشت به روال سابق و اعلام نتایج لیگ برتر انگلیس وجود ندارد.

 لطفا به شریفی‌نیا افتخار کنید!

24 ساعت پیش از آغاز مسابقه اوساسونا و بارسا در پمپلونا شبکه3 با اولین زیرنویس، زمان پخش این مسابقه را اطلاع‌رسانی می‌کند. سپس فریدون جیرانی هم در انتهای برنامه‌اش یک شب پیش از انجام این دیدار از تاخیر برنامه فردا شبش برای پخش فوتبال خبر می‌دهد. در میان حیرت همگان اما، هفت در حضور شریفی‌نیا و ابوالقاسم طالبی شب مسابقه سر وقت روی آنتن می‌رود و جیرانی هم به روی خودش نمی‌آورد که دیشب این‌جا حرف‌هایی در مورد تاخیر برنامه زده است!

دیدار بسیار حساس و البته دیدنی دو تیم با برتری تیم جواد نکونام به پایان می‌رسد تا شماره 6 تیم ملی کیلومترها دورتر برای ایران افتخار بیافریند و مخاطبان شبکه3 شاهد اعتراض شریفی‌نیا به عدم حضور فیلمش در بخش مسابقه باشند! جالب اینجاست که در شبکه3 هیچ خبری از پخش با تاخیر مسابقه هم نیست! این اتفاق عصبانیت شدید نکونام را در پی دارد. شایعه ممنوع‌التصویر شدن او دهان به دهان می‌چرخد و او در مصاحبه‌ای عنوان می‌کند صدا و سیما برایش هیچ اهمیتی ندارد و امیدوار است مردم ایران بازی‌هایش را از راه‌های دیگری ببینند! این مصاحبه موجب می‌شود چند شب بعد دیدار سویا و اوساسونا به صورت زنده پخش شود و البته این بار مردم شاهد باخت نکونام و یارانش هستند. اینجا تا دیو درونت را نشان ندهی هیچکس برایت تره هم خرد نمی‌کند!

شب اول مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

دیدار لورکوزن و بارسلونا در اتفاقی جالب و نوستالژیک(!) به‌صورت زنده پخش می‌شود. البته تقریبا زنده! کارشناس امشب برنامه برای اولین بار در برنامه گزارش ورزشی حاضر شده است. او که نامش برای اهالی فوتبال شناخته‌شده نیست به‌عنوان دارنده مدرک مربیگری و مدرس فوتبال به بینندگان معرفی می‌شود. رضا جاودانی که علاقه‌ای به بحث درباره بارسا ندارد ترجیح می‌دهد بحث را به سمت پوست‌اندازی فوتبال آلمان در سال‌های اخیر ببرد. بحثی که تقریبا به هنگام پخش تمام مسابقات فوتبالی که یک پای آن آلمانی است توسط او مطرح می‌شود.

جاودانی در ادامه جمله جالبی را به زبان می‌آورد: «شما که سال‌ها در لورکوزن حضور داشتید نظرتون راجع به این تیم چیه؟» این میزان اغراق در تبلیغ کارشناس برنامه خود کارشناس را نیز شگفت‌زده می‌کند و او وادار می‌شود هر چه سریع‌تر ماجرا را جمع و جور کند: «بله البته ما یک مدتی آلمان بودیم و چند روزی هم از لورکوزن بازدید کردیم!» آقای مدرس فوتبال به طرز شگفت‌انگیزی از حقایق تاکتیکی بازی پرده برمی‌دارد و البته با تایید مداوم جاودانی روبه‌رو می‌شود. او بازی را بسیار فنی بررسی می‌کند: «گل اول بارسا حاصل خلاقیت مسی بود. بعد بازیکن‌های لورکوزن جلو کشیدند و گل مساوی را روی یک ارسال خوب زدند. اما بارسایی‌ها دوباره به بازی برگشتند و گل‌های بعدی را زدند.» در شرایطی که این تحلیل را هر فرد غیرکارشناسی هم می‌توانست ارائه دهد، سوال بزرگ اینجاست که آیا مجری برنامه نباید به جای تایید صرف صحبت‌های مهمان حداقل به نکاتی خاص از مسابقه مثل رفاقت جالب بازیکنان برزیلی و آرژانتینی بارسا بپردازد؟!

شب دوم مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

این بازی با کارشناسی مجتبی تقوی روی آنتن می‌رود. او که پس از چندین سال زندگی در راهروهای جام جم(!) حالا هدایت یک تیم لیگ برتری را بر عهده گرفته است، در ابتدای برنامه عنوان می‌کند که میلان امروز هم مثل تمام بازی‌های این فصل با ترکیب 1-2-3-4 به دیدار آرسنال خواهد رفت. بلافاصله لاین‌آپ و چینش میلان روی صفحه گیرنده‌ها ظاهر می‌شود. این یک 2-4-4 لوزی است! تقوی به لاین‌آپ اشاره می‌کند اما به هیچ وجه حرفش را پس نمی‌گیرد و البته با تایید جاودانی هم روبه‌رو می‌شود.

برخورد نظامی با پوکر مسی

دویستمین بازی لیونل مسی برای بارسا با 4گل او به والنسیا تاریخی می‌شود. این بازی اما با دو ساعت تاخیر و با گزارش علیفر روی آنتن می‌رود. طرفداران بارسا که یقینا از پوکر لیو مسی خبر دارند این بار دیگر با صدای سرهنگ به خواب نمی‌روند. و این البته کار آسانی نیست!

شب سوم مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

این شب، شب اصلی این مرحله است. شبکه3 می‌تواند هر دو بازی را روی آنتن ببرد. نبرد جذاب زسکا مسکو با رئال در سرمای روسیه که به وقت تهران ساعت هشت‌ونیم شب است و البته دیدار ناپولی و چلسی در ناپل. اما به جای این دو مسابقه دو مجموعه طنز «نقطه سر خط» و «خانه اجاره‌ای» پخش می‌شوند و سریال‌های طنز آبکی این‌گونه به ریش فوتبالدوستان می‌خندند!

دیدار اول بسیار دیدنی است و رئالی‌ها علیرغم بازی خوبشان در لحظات پایانی گل تساوی را می‌خورند. دیدار دوم با 2 ساعت تاخیر پخش می‌شود. جالب اینجاست که این 2 ساعت هم نتوانسته از حجم زیرنویس‌های بازی برای پوشش آرم و زیرنویس‌های خارجی کم کند! از همه جالب‌تر این‌که که در 30 دقیقه ابتدایی پخش این بازی از شبکه سوم 5 بار گل مسی به آرسنال که کاندیدای بهترین گل سال گذشته بود، وسط بازی چلسی-ناپولی پخش می‌شود!

شب چهارم مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

مثل شب گذشته طنز خانه اجاره‌ای و گفتگو با عوامل خنده‌بازار به پخش فوتبال زنده ترجیح داده می‌شود! با توجه به درخشش بازل که منجر به حذف منچستریونایتد در مرحله قبل شد و در شرایطی که جو ورزشگاه خانگی تیم سوئیسی بسیار دوست‌داشتنی است انتظار می‌رود دیدار بازل و بایرن مونیخ حداقل با تاخیر پخش شود اما برنامه گزارش ورزشی حوالی ساعت یک بامداد با پخش دیدار مارسی-اینتر آغاز می‌شود که ابدا به جذابیت دیدار دیگر نبوده است. گزارشگر باز هم علیفر است.

راه‌های دیگر

وقتی خودی‌ها رد پاها را یکی یکی از سر راهت پاک کنند چاره‌ای نداری جز اتکا به ردپاهای غریبه‌ها! شاید این روزها خیلی از مخاطبان سابق(!) شبکه سوم امیدوارند این شبکه دیگر هیچ فوتبالی پخش نکند تا آنها با خیال راحت به راه‌های دیگری برای تماشای فوتبال روی بیاورند! راه‌هایی که قطری‌ها، ترک‌ها و حتی افغانی‌ها پیش پای عشاق فوتبال ایران گذاشته‌اند. کامل‌تر و محترمانه‌تر

شبکه سوم سیما این روزها مقطع جدیدی از حیاتش را می‌گذراند. به نظر می‌رسد اولویت پخش برنامه‌های تلویزیونی در کنداکتور این شبکه به‌طور کلی تغییر یافته است. اگر تا دیروز پخش فوتبال و مسابقات ورزشی به همان شکل نامطلوب قرار بود طبق شعار شبکه، جوانان را به دیدن آن ترغیب کند این شب‌ها جوانان ترغیب‌شده دیروز قرار است پای برنامه‌های سیاسی و تاک‌شوهای فوق‌تکراری محمدرضا حسینیان و نمایش له شدن فیلم‌های سینمایی و ترور شخصیت بزرگان سینمای ایران و جهان در برنامه هفت بنشینند تا اگر عمری باقی بود(!) در نزدیکی‌های طلوع آفتاب و در دقایق ابتدایی مسابقه با صدای سرهنگ علیفر به خواب بروند!

در نقاطی از این کره خاکی رسانه‌هایی هستند که هنوز هم از مخاطبان جهانی‌شان می‌پرسند: «شما چه چیز دوست دارید؟» رسانه‌هایی که مدیران‌شان هیچ‌گاه با جمله «شما باید چیزی را ببینید که ما دوست داریم» به استقبال مخاطبان‌شان نرفته‌اند! این‌جا اتفاق‌های فوتبالی اخیر صداوسیمای جمهوری اسلامی را بررسی خواهیم کرد با این توضیح که گاهی برنامه‌های اولویت داده شده به پخش فوتبال در سیما آن‌قدر عجیب است که آدم ناخواسته یاد آن سوال مهم و تکراری می‌افتد که: برای بدن موز مفیدتر است یا سیگار؟!
tv 
فاجعه در حد بوندس‌لیگا!

با حضور دورتموند، بایرن‌مونیخ و شالکه در صف مدعیان، ژرمن‌ها مشغول برگزاری یکی از جذاب‌ترین فصل‌های بوندس‌لیگا در چند سال اخیر هستند. در شبکه سوم سیما اما اثری از دیدارهای پرتماشاگر این لیگ اروپایی نیست. آن‌ها به دلایلی خاص نمی‌توانند مسابقات بوندس‌لیگا را روی آنتن ببرند اما جالب اینجاست که هیچ علاقه‌ای هم به پخش مسابقات به صورت ضبط شده از خود نشان نمی‌دهند و این اتفاق تنها چند بار در سال رخ می‌دهد. این اتفاق دارد در کشوری به وقوع می‌پیوندد که طرفداران فوتبال آلمان و باشگاه بایرن‌مونیخ در آن پرشمارند و البته مردمش برای نشان دادن بزرگی یک اتفاق از عبارت «در حد بوندس‌لیگا» برای آن استفاده می‌کنند!

نفرین بانوی پیر!

با وجود تیم‌های خوبی مثل یووه، میلان، اینتر، رم، اودینزه و لاتزیو، سریA ایتالیا همواره شاهد دوئل‌های جذابی بین تیم‌های مطرح فوتبال این کشور است. شبکه سوم سیما اما توجه چندانی به سریA ندارد. حتی در زمان‌هایی که شبکه3 هنوز فوتبال زنده پخش می‌کرد معمولا مسابقات حساس فوتبال ایتالیا بین دو تیم مهم همواره در مقابل بازی‌های ساده رئال مادرید و بارسا در اولویت دوم قرار داشتند.

اتفاق نیست!

با توجه به موج ایجاد شده بین هواداران تیم‌های مختلف برای حمایت از استقلال ایران در مقابل الاتفاق عربستان و بازتاب گسترده این مسابقه در میان رسانه‌های نوشتاری، انتظار می‌رفت برنامه فوتبال برتر طبق روال معمولش حداقل یک ساعت پیش از شروع مسابقه به استقبال این دیدار برود اما وقتی عقربه‌ها ساعت  17:19 به وقت تهران را نشان دادند و خبری از فوتبال برتر نشد بسیاری از فوتبالدوستان نگران شدند که شاید این بازی هم با تاخیر و نیمه‌شب روی آنتن برود!

در حالی که «سعودی اسپرت» چند ساعت پیش از این مسابقه پوشش تصویری‌اش را آغاز کرده بود فوتبال برتر همزمان با آغاز بازی روی آنتن رفت و تهیه‌کنندگان این برنامه سرانجام پس از جملات ابتدایی پیمان یوسفی و پخش تقدیم برنامه تبلیغاتی چند دقیقه پس از آغاز مسابقه به پخش آن برای مردم رضایت دادند! یقینا به این اقدام آن‌ها هیچ ایرادی وارد نیست. اینجا دقیقه‌ها برای هیچکس مهم نیستند. همین دقیقه‌هایی که در آنها گاه سرنوشت یک ملت تعیین می‌شود و گاه چندین هزار تومان می‌رود روی قیمت ارز و سکه...!

تحریم انگلیسی‌ها!

پس از وقوع اتفاقات چند وقت اخیر بین ایران و انگلیس، دیگر خبرهای مرتبط با لیگ جزیره در اخبار ورزشی شبکه سوم پخش نشد. به نظر می‌رسد تحریریه خبر ورزشی با این حرکت قصد دارد ضربه مهلکی را بر پیکر فوتبال به اصطلاح حرفه‌ای(!) انگلستان وارد کند! پس از گذشت چند ماه و در شرایطی که هنوز هم معدود بازی‌های لیگ برتر از شبکه3 پخش می‌شوند همچنان هیچ عزمی در بخش‌های خبر ورزشی شبکه3 برای بازگشت به روال سابق و اعلام نتایج لیگ برتر انگلیس وجود ندارد.

 لطفا به شریفی‌نیا افتخار کنید!

24 ساعت پیش از آغاز مسابقه اوساسونا و بارسا در پمپلونا شبکه3 با اولین زیرنویس، زمان پخش این مسابقه را اطلاع‌رسانی می‌کند. سپس فریدون جیرانی هم در انتهای برنامه‌اش یک شب پیش از انجام این دیدار از تاخیر برنامه فردا شبش برای پخش فوتبال خبر می‌دهد. در میان حیرت همگان اما، هفت در حضور شریفی‌نیا و ابوالقاسم طالبی شب مسابقه سر وقت روی آنتن می‌رود و جیرانی هم به روی خودش نمی‌آورد که دیشب این‌جا حرف‌هایی در مورد تاخیر برنامه زده است!

دیدار بسیار حساس و البته دیدنی دو تیم با برتری تیم جواد نکونام به پایان می‌رسد تا شماره 6 تیم ملی کیلومترها دورتر برای ایران افتخار بیافریند و مخاطبان شبکه3 شاهد اعتراض شریفی‌نیا به عدم حضور فیلمش در بخش مسابقه باشند! جالب اینجاست که در شبکه3 هیچ خبری از پخش با تاخیر مسابقه هم نیست! این اتفاق عصبانیت شدید نکونام را در پی دارد. شایعه ممنوع‌التصویر شدن او دهان به دهان می‌چرخد و او در مصاحبه‌ای عنوان می‌کند صدا و سیما برایش هیچ اهمیتی ندارد و امیدوار است مردم ایران بازی‌هایش را از راه‌های دیگری ببینند! این مصاحبه موجب می‌شود چند شب بعد دیدار سویا و اوساسونا به صورت زنده پخش شود و البته این بار مردم شاهد باخت نکونام و یارانش هستند. اینجا تا دیو درونت را نشان ندهی هیچکس برایت تره هم خرد نمی‌کند!

شب اول مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

دیدار لورکوزن و بارسلونا در اتفاقی جالب و نوستالژیک(!) به‌صورت زنده پخش می‌شود. البته تقریبا زنده! کارشناس امشب برنامه برای اولین بار در برنامه گزارش ورزشی حاضر شده است. او که نامش برای اهالی فوتبال شناخته‌شده نیست به‌عنوان دارنده مدرک مربیگری و مدرس فوتبال به بینندگان معرفی می‌شود. رضا جاودانی که علاقه‌ای به بحث درباره بارسا ندارد ترجیح می‌دهد بحث را به سمت پوست‌اندازی فوتبال آلمان در سال‌های اخیر ببرد. بحثی که تقریبا به هنگام پخش تمام مسابقات فوتبالی که یک پای آن آلمانی است توسط او مطرح می‌شود.

جاودانی در ادامه جمله جالبی را به زبان می‌آورد: «شما که سال‌ها در لورکوزن حضور داشتید نظرتون راجع به این تیم چیه؟» این میزان اغراق در تبلیغ کارشناس برنامه خود کارشناس را نیز شگفت‌زده می‌کند و او وادار می‌شود هر چه سریع‌تر ماجرا را جمع و جور کند: «بله البته ما یک مدتی آلمان بودیم و چند روزی هم از لورکوزن بازدید کردیم!» آقای مدرس فوتبال به طرز شگفت‌انگیزی از حقایق تاکتیکی بازی پرده برمی‌دارد و البته با تایید مداوم جاودانی روبه‌رو می‌شود. او بازی را بسیار فنی بررسی می‌کند: «گل اول بارسا حاصل خلاقیت مسی بود. بعد بازیکن‌های لورکوزن جلو کشیدند و گل مساوی را روی یک ارسال خوب زدند. اما بارسایی‌ها دوباره به بازی برگشتند و گل‌های بعدی را زدند.» در شرایطی که این تحلیل را هر فرد غیرکارشناسی هم می‌توانست ارائه دهد، سوال بزرگ اینجاست که آیا مجری برنامه نباید به جای تایید صرف صحبت‌های مهمان حداقل به نکاتی خاص از مسابقه مثل رفاقت جالب بازیکنان برزیلی و آرژانتینی بارسا بپردازد؟!

شب دوم مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

این بازی با کارشناسی مجتبی تقوی روی آنتن می‌رود. او که پس از چندین سال زندگی در راهروهای جام جم(!) حالا هدایت یک تیم لیگ برتری را بر عهده گرفته است، در ابتدای برنامه عنوان می‌کند که میلان امروز هم مثل تمام بازی‌های این فصل با ترکیب 1-2-3-4 به دیدار آرسنال خواهد رفت. بلافاصله لاین‌آپ و چینش میلان روی صفحه گیرنده‌ها ظاهر می‌شود. این یک 2-4-4 لوزی است! تقوی به لاین‌آپ اشاره می‌کند اما به هیچ وجه حرفش را پس نمی‌گیرد و البته با تایید جاودانی هم روبه‌رو می‌شود.

برخورد نظامی با پوکر مسی

دویستمین بازی لیونل مسی برای بارسا با 4گل او به والنسیا تاریخی می‌شود. این بازی اما با دو ساعت تاخیر و با گزارش علیفر روی آنتن می‌رود. طرفداران بارسا که یقینا از پوکر لیو مسی خبر دارند این بار دیگر با صدای سرهنگ به خواب نمی‌روند. و این البته کار آسانی نیست!

شب سوم مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

این شب، شب اصلی این مرحله است. شبکه3 می‌تواند هر دو بازی را روی آنتن ببرد. نبرد جذاب زسکا مسکو با رئال در سرمای روسیه که به وقت تهران ساعت هشت‌ونیم شب است و البته دیدار ناپولی و چلسی در ناپل. اما به جای این دو مسابقه دو مجموعه طنز «نقطه سر خط» و «خانه اجاره‌ای» پخش می‌شوند و سریال‌های طنز آبکی این‌گونه به ریش فوتبالدوستان می‌خندند!

دیدار اول بسیار دیدنی است و رئالی‌ها علیرغم بازی خوبشان در لحظات پایانی گل تساوی را می‌خورند. دیدار دوم با 2 ساعت تاخیر پخش می‌شود. جالب اینجاست که این 2 ساعت هم نتوانسته از حجم زیرنویس‌های بازی برای پوشش آرم و زیرنویس‌های خارجی کم کند! از همه جالب‌تر این‌که که در 30 دقیقه ابتدایی پخش این بازی از شبکه سوم 5 بار گل مسی به آرسنال که کاندیدای بهترین گل سال گذشته بود، وسط بازی چلسی-ناپولی پخش می‌شود!

شب چهارم مرحله یک‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان

مثل شب گذشته طنز خانه اجاره‌ای و گفتگو با عوامل خنده‌بازار به پخش فوتبال زنده ترجیح داده می‌شود! با توجه به درخشش بازل که منجر به حذف منچستریونایتد در مرحله قبل شد و در شرایطی که جو ورزشگاه خانگی تیم سوئیسی بسیار دوست‌داشتنی است انتظار می‌رود دیدار بازل و بایرن مونیخ حداقل با تاخیر پخش شود اما برنامه گزارش ورزشی حوالی ساعت یک بامداد با پخش دیدار مارسی-اینتر آغاز می‌شود که ابدا به جذابیت دیدار دیگر نبوده است. گزارشگر باز هم علیفر است.

راه‌های دیگر

وقتی خودی‌ها رد پاها را یکی یکی از سر راهت پاک کنند چاره‌ای نداری جز اتکا به ردپاهای غریبه‌ها! شاید این روزها خیلی از مخاطبان سابق(!) شبکه سوم امیدوارند این شبکه دیگر هیچ فوتبالی پخش نکند تا آنها با خیال راحت به راه‌های دیگری برای تماشای فوتبال روی بیاورند! راه‌هایی که قطری‌ها، ترک‌ها و حتی افغانی‌ها پیش پای عشاق فوتبال ایران گذاشته‌اند. کامل‌تر و محترمانه‌تر


ماجرای رای دادن سید محمد خاتمی یکی از حاشیه های انتخابات مجلس نهم بود که بویژه در رسانه ها و سایت های حامی فتنه و ضدانقلاب هیاهوی فراوانی ایجاد کرد و پس از تکذیب های اولیه موجی از فحاشی علیه خاتمی را بدنبال داشت.


محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات روز گذشته با حضور در حوزه انتخابیه دماوند و فیروزکوه، رای خود را به این صندوق انداخت و در انتخابات شرکت کرد.

رسانه‌های ضدانقلاب و سایت صهیونیستی بالاترین اقدام به تکذیب این خبر کردند اما رسانه رژیم سلطنتی انگیلس(بی بی سی) طی گفت‌وگویی با یکی از نزدیکان خاتمی خبر شرکت وی را در انتخابات تائید کرد و موجب شد ‌رسانه‌ها و سایت‌های ضدانقلاب از جمله بالاترین، بیشترین هجمه‌ها را که می‌توان کم‌سابقه و حتی بی‌سابقه توصیف کرد، ‌علیه خاتمی تدارک ببینند.

اما ماجرا چه بود؟

* خاتمی رای خود را به صندوق انداخت

خاتمی که گفته می‌شد‌ جمعه در خارج تهران به سر می‌برد، با حضور در پای یک صندوق رای واقع در حوزه انتخابیه دماوند و فیروزکوه، رای خود را به این صندوق انداخت.

این خبر را اولین بار خبرگزاری فارس منتشر کرد اما رسانه‌های ضدانقلاب و سایت صهیونیستی بالاترین ‌بلافاصله با هجمه به خبرگزاری فارس به تکذیب خبر مذکور روی آوردند.

کارشناسان می‌گویند "‌‌شرکت خاتمی در انتخابات، تمام برنامه‌های فتنه‌گران برای تحریم انتخابات را بر باد رفته نشان می‌داد، چه آنکه محمد خاتمی از جمله افرادی بود که با مواضع دوپهلوی خود به ضدانقلاب حامی تحریم انتخابات یاری می‌رساند".

* بی‌بی‌سی خبر شرکت خاتمی را در انتخابات تائید کرد

پس از فحاشی‌های سایت‌های صهیونیستی به خبرگزاری فارس و دروغگو خواندن این خبرگزاری در پی انتشار خبر شرکت خاتمی در رأی‌گیری انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی، بی‌بی‌سی فارسی نوشت: "یکی از نزدیکان محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران در تماسی که بی‌بی‌سی با او داشت، رأی دادن آقای خاتمی را تأیید کرد."

تأیید خبر شرکت کردن خاتمی در انتخابات مجلس نهم سایت صهیونیستی بالاترین‌ را تا آنجا دستپاچه کرد که اخبار مربوط به ادعای تحریم ایران را نیز با عکس‌های محمد خاتمی منتشر کرد.

* سایت‌های ضدانقلاب نوک پیکان را از فارس به خاتمی تغییر دادند

بعد از تائید خبر مذکور سایت‌های ضدانقلاب و صهیونیستی نوک پیکان حمله را از خبرگزاری فارس به خاتمی تغییر دادند.

* پس از بالاترین، فیس بوک هم به جان خاتمی افتاد

رسانه‌های ضدانقلاب که در پی تحریم انتخابات بودند و مبدع این تئوری را خاتمی و همفکران وی می‌دانستند، با شرکت خاتمی در انتخابات، از این خبر حیرت کرده و تنها به عکس آرشیوی این خبر ایراد گرفته و بر این اساس آن را دروغ خوانده و به فحاشی به خبرگزاری فارس روی آوردند!

‌سایت صهیونیستی بالاترین مرجع اعتراض به خاتمی به عنوان مبدع طرح تحریم انتخابات شده و کاربران این سایت طی پست‌هایی از خاتمی انتقادات شدیدی کردند.

اولین پست‌های کاربران سایت صهیونیستی بالاترین پس از تأیید خبر شرکت خاتمی در انتخابات امروز این بود: "واقعیتی تلخ؛ خاتمی خیانت کرد."

موضوع به اینجا هم ختم نشد و کش‌و‌قوس‌ها و درگیری‌های اصلاح‌طلبان به شبکه اجتماعی فیس بوک هم کشیده شد و یاران دیروز خاتمی در صفحات فیس بوک نزدیکان وی از جمله زهرا اشراقی ‌انتقادات تندی از خاتمی کرده و خواستار پاسخگویی ‌آنها نسبت به این اقدام خاتمی شدند.

فردی با عنوان سایه حبیبی در پستی نوشته بود: "خانم اشراقی سکوت نکنید. جواب بدید، اینهمه طرفدار شما بودیم در روزهای سخت، فقط یک کلام بگید رای داید یا نه، تکلیف اینهمه دوستان رنجیده خاطر مشخص بشه؟" 

فرهاد گنجی هم در این صفحه فیس بوک نوشت که "از سید محمد خاتمی چه خبر !!؟؟ تاریخ همین امروز قضاوت می‌کند ..."

شخصی به نام سمانه هم در فیس بوک زهرا اشراقی نوشت که "خانم اشراقی ریاکاری پذیرفته شدنی نیست. اگر می‌خواست شرکت کنه چرا در تهران شرکت نکرد! چرا نگفت که شرکت می‌کنه! چرا پنهان کاری! چرا یه روستا در دماوند!"

فرد دیگری هم به نام رضاپور در فیس بوک زهرا اشراقی نوشت که "همه رأی دادند که .....؛ واقعا که"

موضوع همچنان ادامه‌‌ داشت و میلاد راور طی پستی خطاب به همسر برادر سیدمحمد خاتمی نوشت که "مطمئنم که از جملات تند ما رنجیده خواهید شد. ولی فکر نکنم به اندازه ما بعد از شنیدن خبر. مگه قرار نبود که شرکت نکنیم؟ شما پاسخگوی محمد خاتمی و حسن خمینی نیستید ولی آیا در برابر عملکرد همسرتون هم مسئولیتی ندارید؟ خب یک تکذیبیه‌ای‌ یا تاییدیه‌ای‌ بدین تا ما بدونیم چه بلایی سرمون اومده! البته اگر خود شما شرکت نکرده باشید."

صفحات نزدیکان دیگر خاتمی از جمله معصومه ابتکار هم پر از انتقاداتی بود که موضوع آن خیانت خاتمی به آنچه که تحریم خوانده می‌شود، بود.

* واکنش زهرا اشراقی به شرکت خاتمی در انتخابات: "ضربه بسیار سنگین بود"

در ادامه این اعتراضات به محمد خاتمی، زهرا اشراقی در صفحه فیس‌بوکش در واکنش به حضور سیدمحمد خاتمی در انتخابات نوشت: "ضربه بسیار سنگین بود".

‌زهرا اشراقی در جواب اعتراض‌هایی که هواداران تندرو جریان اصلاحات به شرکت خاتمی در انتخابات داشتند، واکنش نشان داد.

اشراقی در صفحه فیس‌بوک خود نوشت: "سلام دوستان. منطقه ما در مواقع اضطراری اینترنت قطع می‌شود‌. ضربه بسیار سنگین بود ولی منتظر زمان هستم. این صفحه آماده است برای جناب خاتمی..."

* علی‌نژاد روزنامه‌نگار حامی فتنه: انگشت جوهری خاتمی در چشمان ما فرو می‌رود

یک روزنامه‌نگار فتنه‌گر هم با اشاره به شرکت خاتمی در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی نوشت: انگشت جوهری خاتمی در چشمان ما فرومی‌رود.

مسیح علی‌نژاد روزنامه‌نگار فراری حامی فتنه و از خبرنگاران ارشد سایت جرس، در صفحه فیس‌بوک خود با اشاره به شرکت خاتمی در انتخابات امروز نوشت: اعتراف می‌کنم اگر خبر رای دان خاتمی تکذیب نشود، می‌شکنم. تحقیر از دو سو؛ هم از سوی حاکمانی که انگشت جوهری‌ات را در چشم ما فرو می‌کنند، هم از سوی کسانی که امید بستن به یکی مثل خاتمی را مثل پتک بر سرمان می‌کوبند... از هر دو تحقیر مطلع‌ام اما دلم نیامد که نگویم چه امیدهای پنهان که بی‌صدا می‌شکند اگر....

* سایت‌های حامی فتنه: "خاتمی مُرد"

کاربران سایت صهیونیستی بالاترین لینک مطلب "خاتمی رأی داد؛ لطفا ماله نکشید" را به عنوان برترین لینک این سایت انتخاب و برخی کاربران آن خاتمی را یک فرد مرده سیاسی نامیدند.

پس از اینکه خبر شرکت سیدمحمد خاتمی (حامی تحریم انتخابات) در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی تأیید شد، کاربران سایت صهیونیستی بالاترین لینک یکی از کاربران این سایت که با تیتر "خاتمی رأی داد؛ لطفا ماله نکشید" انتخاب شده بود را به عنوان بهترین لینک‌های روز انتخاب کردند.

یکی از کاربران این سایت نیز برای حضور خاتمی در این انتخابات تیتر "خاتمی مُرد‌" را برای لینک انتقادی خود انتخاب کرده است.

کاربر دیگری نیز در این سایت صهیونیستی، طی پستی با این عنوان که "دشمن دانا بلندت می‌کند - بر زمینت می‌زند نادان دوست" و همراه کردن کاریکاتوری از خاتمی به انتقاد از وی پرداخته است.

صادق زیباکلام فعال سیاسی اصلاح‌طلب و استاد علوم‌سیاسی دانشگاه تهران گفت: بسیاری از اصلاح‌طلبان و طرفداران آنان و بسیاری از معترضین و منتقدین دیگر پس از اعلام خبر رأی دادن خاتمی از این حرکت وی آزرده خاطر شدند و از وی گلایه‌مند شدند که چرا در انتخابات شرکت کرده و رأی داده است.

وی افزود: البته این گله‌مندی از هاشمی کمتر بود اما بسیاری به خاتمی حمله کرده و این عمل وی را پشت کردن به اصلاح‌طلبان از جمله پشت کردن به بسیاری از دوستانش که گرفتار هستند، تعبیر کردند.

زیباکلام اظهار داشت: اعتراضات به خاتمی را نمی‌پذیرم و معتقدم خاتمی و هاشمی‌رفسنجانی چاره‌ای جز رای دادن نداشتند. 

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب خاطرنشان کرد: رأی ندادن خاتمی یا هاشمی با شرکت نکردن اصلاح‌طلبان دیگر در انتخابات تفاوت دارد. شرکت نکردن خاتمی یا هاشمی در انتخابات به معنای آن بود که آنان عملاً از دایره نظام بیرون آمده‌اند.

استاد علوم‌سیاسی دانشگاه تهران تصزیح کرد: کسانی که به خاتمی اعتراض می‌کنند که چرا رأی داده متوجه شرایط و موقعیت وی نیستند. 

وی افزود: اتفاقاً بسیاری عناصر و شخصیت‌های تندرو و رادیکال اصول‌گرا دلشان می‌خواست خاتمی و هاشمی در انتخابات شرکت نمی‌کردند تا آن‌گاه بتوانند آنان را کاملاً از نظام کنار بگذارند در حالی که همه تلاش خاتمی، هاشمی و سایر منتقدین و اصلاح‌طلبان باید این باشد که درون نظام باشند و عرصه نظام را خالی نکنند.

زیباکلام در ادامه گفت: هر قدر چهره و شخصیت‌های واقع‌گرا، اصلاح طلب، معتدل و میانه‌رو از نظام فاصله بگیرند و بیرون بیایند، جای آنها را افراد تندرو و افراطی می‌گیرند که ظرف سال‌های گذشته شاهد بسیاری از عملکردها و سیاست‌های آنها بوده‌ایم.

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب خاطرنشان کرد: هاشمی و خاتمی باید با همه وجود درون نظام باقی بمانند. اکنون پنج سال ریاست آقای هاشمی بر مجمع تشخیص مصلحت نظام پایان یافته و نمی‌شد آقای هاشمی در انتخابات شرکت نمی‌کرد چون به وی پشت می‌کردند و در عین حال ما متوقع بودیم وی همچنان بر مسند ریاست مجمع باقی بماند مگر آن که منتقدین بگویند اعتقادی بر بودن آقای هاشمی بر ریاست مجمع ندارند و بودن یا نبودن چهره و شخصیت معتدل و واقع‌بینی مثل هاشمی در ریاست مجمع فرقی نمی‌کند.

استاد علوم‌سیاسی دانشگاه تهران تصریح کرد: منتقدین و معترضین شرکت هاشمی یا خاتمی در انتخابات متوجه نیستند که اگر آنان در انتخابات شرکت نمی‌کردند چه بسا جای هاشمی را در مجمع یک روحانی تندرو و رادیکال اصول‌گرا می‌گرفت البته هنوز هم ممکن است این اتفاق بیفتد اما نباید دستی دستی عرصه را بر حریف واگذار کنیم.

وی در پایان خاطرنشان کرد: هاشمی‌رفسنجانی و خاتمی باید در نظام بمانند و با بودن و حضورشان در نظام بر روند دموکراسی در کشور کمک کنند. فراموش نکنیم راه رسیدن به دموکراسی بسیار دشوار است و خیلی وقت‌ها باید عقب‌نشینی کرد تا بتوان بعداً به جلو رفت. نباید با یک غوره سردی‌مان شود و با یک مویز گرمی. خیلی وقت‌ها تصمیمات برای یک رهبر سیاسی چندان آسان و جالب نیست اما برای به جلو رفتن چاره‌ای جز برداشتن آن گام‌ها نیست.


بامداد دوشنبه به وقت تهران، طلسم سینمای ایران برای دریافت جایزه اسکار بالاخره شکسته شد و اصغر فرهادی که به همراه دخترش، سارینا، پیمان معادی و لیلا حاتمی در سالن کداک تیاتر حضور یافته بود، موفق شد اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان را کسب کند. ساندرا بولاک، بازیگر مشهور که جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را اهدا می‌کرد، نام ایران و «جدایی نادر از سیمین» را به زبان آورد تا به فهرست افتخارات سینمای ایران مجسمه طلایی اسکار هم اضافه شود.

صفحه 1

08

بیشتر از 10 سال از زمانی می‌گذرد که هیجان امروز را با «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی تجربه کرده بودیم. فیلمی که برای اولین بار به فهرست 5 نامزد نهایی بهترین فیلم خارجی زبان اسکار راه یافته بود اما در مرحله آخر ناکام ماند و آرزوی اسکار به دل سینمای ایران ماند. امسال اما وضعیت فرق داشت. «جدایی نادر از سیمین» آنقدر در جشنواره‌های مختلف افتخار کسب کرده و نسبت به رقبایش جلوتر بود که کمتر کسی احتمال می‌داد جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را به اثر دیگری بدهند.

دور افتخارات فیلم فرهادی با اولین نمایش‌هایش در جشنواره فجر و برلین آغاز شد. در برلین رکوردزنی کرد و هم خرس طلای بهترین کارگردانی را گرفت و هم خرس نقره‌ای برای مجموعه بازی‌های بازیگرانش. فیلم که در جشنواره‌های مختلف دیده شد، منتقدان لب به تحسین گشودند. امتیاز فیلم در سایت‌هایی چون متاکریتیک و imdb هر روز افزایش یافت. نمایش فیلم در فرانسه و برای عموم مردم هم با اقبال زیادی مواجه شد. پیام اخلاقی فیلم فرهادی جهان‌شمول بود و مردم از ملیت‌های مختلف توانستند با آن ارتباط برقرار کنند. رقبای فرهادی در بخش بهترین فیلم خارجی زبان از کشورهای لهستان، بلژیک، هلند و کانادا بودند. فرهادی که روی سن رفت سخنانی درباره ایران و فرهنگ غنی ایرانی آماده کرده بود. فرهادی گفت: «از آکادمی اسکار و سونی پیکچرز(پخش کننده فیلم) و دوستانم مایکل بارکر و تام برنار متشکرم. سلام می‌کنم به مردم خوب سرزمینم. ایرانی‌های زیادی در سرتاسر دنیا این لحظه را می‌بینند و همه‌شان از این اتفاق خوشحال هستند. آنها خوشحالند نه فقط به‌خاطر این جایزه و سینما بلکه به این دلیل که در این دورانی که دائم از جنگ صحبت می‌شود و ترس و رعب بین کشورها رد و بدل می‌شود، نام ایران در این جا همراه با فرهنگش، فرهنگ غنی و کهنش برده می‌شود. این جایزه را به مردم کشورم تقدیم می‌کنم که به همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام می‌گذارند.» «جدایی نادر از سیمین» در بخش بهترین فیلمنامه هم رقیب آثاری چون «هنرمند»، «ساقدوش‌ها»، «margin call» و «نیمه شب در پاریس» بود که البته در این بخش اسکار را به وودی آلن برای «نیمه شب در پاریس» واگذار کرد. وودی آلن طبق معمول در مراسم حضور نیافته بود. هشتاد و چهارمین دوره اسکار در کل ، شب چهره‌های مهم بود: امسال اسپیلبرگ «اسب جنگی» و «ماجراهای تن‌تن» را داشت، مارتین اسکورسیزی «هوگو» را در ستایش سینما ساخته و ترنس مالیک بعد از سال‌ها با یک فیلم در اسکار حضور یافته بود. هشتاد و چهارمین مراسم اسکار برنده قاطعی نداشت که مثل «ارباب حلقه‌ها» یا «تایتانیک» همه جوایز را درو کند. جایزه‌ها بین «هوگو»ی اسکورسیزی و «هنرمند» میشل هازاناویسیوس تقسیم شد. اولی بیشتر در بخش‌های فنی جایزه گرفت و دومی جایزه‌های مهم اسکار مانند بهترین فیلمنامه اریجینال و بهترین کارگردانی و بهترین فیلم. اجرای مراسم امسال برعهده بیلی کریستال بود. کریستال مجری باسابقه اسکار است و امسال نهمین باری بود که میزبانی این مراسم را برعهده داشت. بامزه و صریح است و روی شوخی‌هایش حسابی کار می‌کند. امسال از مسائل سیاسی و رقابت جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها در اسکار خبری نبود. احتمالا سال آینده که به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نزدیک می‌شویم، بیشتر از این شوخی‌ها و حاشیه‌ها در اسکار خواهیم دید. امسال اما شوخی‌های کریستال با خود سینماگران و فیلم‌هایشان بود و البته یکی دوباری هم به بحران اقتصادی آمریکا و ماجرای وال‌استریت اشاره کرد، از جمله وقتی که مایکل داگلاس باید روی سن می‌آمد تا جایزه بهترین کارگردانی را بدهد. 

از بخش‌های جالب جوایز فیلمنامه اقتباسی بود که به جز «هوگو»، «مانی‌بال»، «تعمیرکار، خیاط، سرباز، جاسوس» هم فیلمنامه «فرزندان» الکساندر پین نامزد بود که جورج کلونی در آن بازی می‌کند و برای بازی در این نقش نامزد دریافت جایزه بهترین مرد مکمل هم بود و هم فیلمنامه فیلم «نیمه ماه مارس» که خود کلونی ساخته است. درنهایت اسکار به الکساندر پین رسید که روی صحنه گفت این جایزه را با جورج کلونی تقسیم می‌کند که نقش مهمی در ساخته شدن آن داشته است.

A Separation (2011) BRRip XvidHD HC Eng SUBS 720p

کریس راک جایزه بهترین انیمیشن را به «رنگو» داد که گور وربینسکی ساخته. وربینسکی وقتی روی سن رفت درباره انیمیشن‌اش توضیح داد: «از من می‌پرسند که این انیمیشن مال بچه‌هاست؟ واقعا نمی‌دانم. اما می‌دانم که بزرگ‌ترهایی که هنوز بچگی در وجودشان هست، از آن لذت خواهند برد.» از همان ابتدا گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن بود که ژان دوژاردن اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را خواهد ربود. هرچند رقبای سرسختی مانند جورج کلونی، گری اولدمن و برد پیت داشت اما بازی او در «هنرمند» در نقش هنرپیشه فیلم‌های صامت به قدری خیره‌کننده بود که تقریبا همه مطمئن بودند اسکار به او اهدا خواهد شد. ژان دوژاردن روی سن هم به فیلم‌های صامت و هنرپیشگان آن زمان ادای احترام کرد و گفت: «اولین اسکار سال 1929 برگزار شد. آن زمان بیلی کریستال نداشتند و داگلاس فربنکس اجرای مراسم را برعهده داشت.

بلیت مراسم فقط 5 دلار بود و کل مراسم 15 دقیقه بیشتر طول نکشید. خب زمانه تغییر کرده است. از داگلاس فربنکس سپاسگزارم و خیلی از شما که در این سالن حضور دارید و در همه این سال‌ها الهام‌بخش من بودید.» جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن هم تقریبا قطعی بود. به جز اینکه نقش مریل استریپ در فیلم «بانوی آهنی»، نقش اسکاری محسوب می‌شود، خود او هم بازیگر مورد علاقه آکادمی است و رکورددار 17 بار نامزدی برای دریافت جایزه اسکار که البته تنها 2 بار موفق به دریافت آن شده است. بازی در نقش مارگارت تاچر سومین اسکار او را هم برایش به ارمغان آورد. منتقدانی که فیلم را دیده‌اند، بازی قوی و باورپذیر استریپ را یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت فیلم می‌دانند. استریپ که خیلی احساساتی است و هنوز هم بعد از 17 بار نامزدی موقع خواندن اسمش اشک در چشمانش حلقه زده بود، روی سن گفت: «وقتی اسمم را خواندند می‌توانستم صدای نصف مردم را در گوشم بشنوم که می‌گویند: دوباره اون؟ نه! این جایزه برای من اهمیت زیادی دارد ولی از آن مهم‌تر دوستی و عشق و لذتی است که موقع فیلم ساختن با هم تقسیم می‌کنیم دوستان من.» رقبای اصلی استریپ برای دریافت اسکار، مایولا دیویس برای فیلم «خدمتکار» و رونی مارا بودند. اسکار همیشه دو بخش پرطرفدار داشت. یکی بخش بزرگداشت‌ها که الان 2-3 سالی است آن را حذف کرده‌اند و در یک مراسم جداگانه که پیش از اسکار برگزار می‌شود از چهره‌های مهم تقدیر می‌کنند و دیگری بخش یادبود که درگذشتگان هر سال را نشان می‌دهد و اهالی سینما به آنها ادای احترام می‌کنند. امسال در بین درگذشتگان چهره‌هایی چون الیزابت تیلور، سیدنی لومت، بن گازارا و ریچارد لیکاک به چشم می‌خوردند که دوستداران سینما در ایران باید این آخری را به یاد داشته باشند که 3 سال پیش در جشنواره سینما حقیقت مهمان ایران بود و مستندهای فوق‌العاده‌ای چون «پرتره استراوینسکی» از وی به نمایش درآمد. 

فیلم «هنرمند» توانست جایزه بهترین موسیقی متن را هم از آن خودش کند که خیلی‌ها پیش‌بینی‌اش را می‌کردند. بخصوص که فیلم صامت است و بخش اعظمی از آن را موسیقی تشکیل می‌دهد. سرسخت‌ترین رقیب «هنرمند» در این بخش موسیقی هاوارد شور برای فیلم «هوگو» بود که واقعا تحسین برانگیز است. هشتاد و چهارمین دوره اسکار در بخش کارگردانی نام‌های مطرحی داشت. به جز هازاناویسیوس که از فرانسه آمده و البته با «هنرمند» توانسته نام خودش را به عنوان یک کارگردان طراز اول بین‌المللی جا بیندازد، بقیه نام‌هایی که نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی بودند، همه از فیلمسازان باسابقه و اسکاری محسوب می‌شدند. وودی آلن، مارتین اسکورسیزی، الکساندر پین و ترنس مالیک نامزدهای این بخش بودند. حدس زدن اینکه اسکار کارگردانی به چه کسی می‌رسد کار دشواری بود. اسکورسیزی به هر حال در «هوگو» توانایی فوق‌العاده‌اش را در کارگردانی نشان می‌دهد، ترنس مالیک هر چند سال یکبار فیلم می‌سازد و بعید نبود که اسکار بهترین کارگردانی را برای «درخت زندگی» بگیرد اما درنهایت باز هم میشل هازاناویسیوس برنده این بخش بود. «هنرمند» که فیلمی در ستایش سینمای کلاسیک است، امسال در همه جشنواره‌ها مورد توجه قرار گرفت و هازاناویسیوس با همین فیلم توانست در مجامع جهانی به عنوان یک فیلمساز خوب مطرح شود. شرایطش بی‌شباهت با اصغر فرهادی و «جدایی نادر از سیمین» نیست. 
پایان‌بخش هشتاد و چهارمین دوره اسکار، اهدای جایزه بهترین فیلم بود که تام کروز برای دادن آن روی صحنه آمد. «هنرمند» اسکار بهترین فیلم را از آن خودش کند.


در میان همه انواع ازدواج از فامیلی، گروهی و قبیله‌ای گرفته تا انواع سنتی و مدرن آن، شاید بتوان از ازدواج سیاسیون یا ازدواج‌های سیاسی به شکلی متفاوت یاد کرد.

در این بین، عقد و ازدواج آقازاده‌ها یا فرزندان شخصیت‌ها و مقامات کشور، از اهمیت و جذابیت بیشتری برخوردار است. درکشورهای جهان، مسئولان کشور در تیررس توجه بیشتر افکار عمومی هستند، به گونه‌ای که مردم ازدواج، تولد و روابط عادی، غیرمتعارف و عجیب و غریب سیاسیون و وابستگان آنان را به دقت دنبال می‌کنند.

ازدواج‌های سیاسیون، مسأله شگفتی نیست، اما در هر نظام سیاسی، بسته به تسلط افکار محافظه‌کار یا میانه‌رو، این مسأله از ابعاد گوناگونی برخوردار است. تأثیر پارادایم چیره هر نظام سیاسی در آشکار یا پنهان کردن ازدواج یا روابط زناشویی سیاسیون یا اطرافیانشان، تا بدانجاست که تا به امروز، کمتر اطلاعات موثقی درباره کیفیت و نحوه ازدواج این افراد منتشر شده است.

معمولا سیستم‌های فکری سیاسی وابسته به جریان‌های محافظه‌کاری، کمتر حاضرند اطلاعات شخصی از زندگی زناشویی خود و فرزندانشان را در معرض کنکاش افکار عمومی قرار دهند، چرا که بر این باورند این مسائل امور شخصی افراد تلقی شده و تفحص درباره آنها درست نیست

اما از دیگر سو، در برخی نظام‌ها، سیاسیون با مطرح کردن زندگی شخصی خود و رنگ و لعاب دادن به برخی زوایای روابطشان، تلاش می‌کنند در میان افکار عمومی، از مقبولیت و اعتبار نسبی برخوردار شوند. مثلا در یکی از رقابت‌های انتخاباتی در غرب، یکی از کاندیداها، خود را این گونه به حضار معرفی کرد: من در نهایت فلاکت بزرگ شدم و در اوج نداری ازدواج کردم، اما همسر خود را دوست دارم و به زندگی خود افتخار می‌کنم.

در سیستم‌های غربی سیاسیون از عنصر خانواده و علاقه به همسر به عنوان یکی از فاکتورهای مورد توجه افکار عمومی بهره‌برداری‌های سیاسی خاصی می‌کنند.

در آمریکا بنا به روایت محققان سیاسی، ازدواج‌های سیاسی در میان طبقه حاکم کمتر دیده شده است، اما با این حال، تعلقات حزبی به هریک از دو حزب جمهوریخواه و دمکرات به برخی ازدواج‌های حزبی منجر شده است.

هم‌کلاسی‌های آمریکایی هم عاشق می‌شوند :

در ایالات متحده به این لحاظ که معمولا تجار و سیاسیون در دانشگاه‌های خاص تحصیل می‌‌کنند، آشنایی‌های در حین تحصیل، گاه به ازدواج منجر می‌شود. مثلا افرادی که در دانشگاه yale درس می‌خوانند، به خاطر آنکه بیشترشان بعضا در مناصب سیاسی و کلیدی آمریکا عهده‌دار مسوولیت می‌شوند، پیش از احراز هرگونه پست با یکدیگر آشنا شده و ازدواج می‌کنند. «هیلاری رادهام» به عنوان کارآموز دوره ریاست‌جمهوری نیکسون در کاخ سفید کار می‌کرد، اما وی با هم کلاسی‌اش بیل کلینتون، دانشجوی حقوق که مدتی هم شاگرد خواربارفروشی بود، در دانشگاه آشنا شد و با هم ازدواج کردند.

جرج دبلیو بوش با آن‌که خاندانش به شدت سیاسی و حزبی بودند، خود همسرش را برگزید و شخصا اعتراف کرد که در آغاز کار، رقابت و ستیزه پنهانی میان عروس و مادر شوهر وجود داشت که به تدریج بهبود یافت.

سریال ازدواج‌های جنجالی سارکوزی، رئیس‌جمهوری کنونی فرانسه نیز جالب است. او نخست با دختر یک داروساز ازدواج کرد، اما پس از مدتی از وی جدا شد و سپس با سیسیلیا که مدل مد بود ازدواج کرد.سیسیلیا وقتی شنید نیکلا سارکوزی روابط نامشروع با برخی خانم‌ها برقرار کرده، از این قضیه عصبانی نشد، اما به تلافی آن، چند وقت بعد با یک مرد مشهور آمریکایی مراوداتی برقرار کرد که به شدت به نیکلا برخورد و باعث شد که سارکوزی، تکلیف سیسلیا را که یک پسر ده ساله هم از او داشت، یکسره کند. سارکوزی پس از این شکست در ایتالیا با کارلا برونی، آوازه‌خوان 39 ساله که او نیز در کار مد لباس است، آشنا شد و برای سومین بار ازدواج کرد.

ایران :

 بررسی پدیده ازدواج در ایران با مد نظر قرار دادن نحوه ازدواج در طبقات گوناگون جامعه از جمله در میان سیاسیون، صرف‌نظر از نوع و گرایش سیاسی آنان، از جذابیت خاصی در جامعه برخوردار است.  شاید بتوان گفت که دلیل و انگیزه اصلی وقوع برخی ازدواج‌های سیاسی، قرار گرفتن در شرایط محیط سیاسی و برخی روابط خانوادگی و گپ و گفت‌های سیاسی است که در میان سیاسیون بسیار دیده می‌شود.

ازدواج‌های سیاسی و یا چگونگی ازدواج سیاسیون، فی نفسه بد نیست، اما این جذابیت روابط میان سیاسیون است که به این ازدواج‌ها رنگ و بوی خاصی می‌بخشد

شهید رجایی، رئیس‌جمهور ساده‌زیست اوایل انقلاب نیز با عاتقه صدیقی، همسرش زندگی زناشویی خود را آغاز کرد. خانم صدیقی می‌گوید: در دوران نامزدی با ایشان درباره ویژگی‌های رفتاریمان صحبت می‌کردیم، رجایی عصبانیت خود را در خانه با یک قطعه شعر ابراز می‌داشت و زمانی که در خرید خیلی معطل می‌کردم با سکوت و رفتار خشک و متین، موضوع را به من می‌فهماند

سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور سابق نیز با خانم زهره صادقی، خواهر زاده امام موسی صدر ازدواج کرد. وی نسبت فامیلی نزدیکی با خاندان امام موسی صدر دارد.

برادر وی محمدرضا خاتمی نیز با زهرا اشراقی نوه دختری امام(ره) پیوند زناشویی برقرار کرده است .


در میان دیگر ازدواج‌های سیاسیون در ایران، وصلت تاج زاده با فخرالسادات محتشمی پور و جمیله کدیور و عطا ا.. مهاجرانی در میان اصلاح طلبان قابل توجه است.

درباره دیگر خویشاوندی‌های سیاسی، می‌توان به این موارد اشاره کرد:

ازدواج جاسبی، رئیس دانشگاه آزاد با خواهر آقای عباس‌پور، نماینده تهران و رییس کمسیون آمورش مجلس ، وصلت موسی پور معاون سابق وزیر کشور استاندار قم در دولت دهم با خواهر آقای باهنر، نماینده کرمان در مجلس شورای اسلامی همچنین آقای غلامعلی حداد عادل و خانم طیبه ماهرزاده و غلامحسین الهام و فاطمه رجبی، فاطمه کروبی و مهدی کروبی، حسن کامران با نیره اخوان،  از جمله این موارد است.

در همین راستا، بین آیت‌الله موسوی بجنوردی و ریاض، رئیس کمیسیون بهداشت مجلس هفتم، رابطه پدر زن -دامادی است.

در میان باجناق‌های سیاسی نیز می‌توان به این موارد اشاره کرد:

محصولی، مشاور رئیس‌جمهور با ولایتی نماینده ویژه مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل، حسینی نماینده زابل با آقای کامران نماینده اصفهان و... .

یکی از این ازدواج‌های مشهور ازدواج محمد محمدی‌نیک ری شهری است:

ازدواج‌هایی که در درون خانواده انقلاب صورت می‌گرفت این مزیت را داشت که خانواده‌های عضو این خانواده بزرگتر شناختی کافی از هم داشتند و نیازی به تحقیقبسیار وجود نداشت. سطح توقعات طرفین از یکدیگر نیز اندک بود و به دلیل جو اجتماعی موجود، خانواده‌ها به ساده‌ترین شکل ممکن مقدمات ازدواج را فراهم می‌کردند مشهور به ری‌شهری با دختر آیت‌الله مشکینی بود. ری‌شهری که پس از انقلاب اسلامی ایران پس از مدتی حضور در دادستانی ارتش به وزارت اطلاعات، دادستانی ویژه روحانیت، دادستانی کل کشور و سرپرستی حجاج ایرانی رسید، حاج‌آقا مرتضی تهرانی را معرف و مسبب این ازدواج می‌داند: «آقای مشکینی پاسخ ایشان را موکول به استخاره کرد و پس از چند روز پاسخ داد که استخاره کردم، خوب آمد پس از موافقت ایشان جریان را به خانواده‌ام در تهران نوشتم و از مادرم و عمه‌ام… خواستم که به قم بروند و صبیه ایشان را ببینند. آنها رفتند و دیدند و پسندیدند و در پاسخ نامه من نوشتند خوب است ولی خیلی کوچک است. او در آن هنگام تقریبا 9 ساله بود.»

(خاطره‌ها، ج 1، ص 52 – 51)

مهریه این ازدواج هزار تومان بود: «مهریه را مبلغ 5 هزار تومان نوشتم [اما آیت‌الله مشکینی] در اثر خطای دید پنج هزار تومان را پانصد تومان خوانده بود به ما پیغام داد من حرفی ندارم که مهریه او پانصد تومان باشد ولی چون مهریه خواهر بزرگتر او هزار تومان است همین مبلغ را برای مهریه او بپذیرید. من تعهد می‌کنم کاری کنم کهبیش از پانصد تومان شما بدهکار نشوید» (همان: 52) مراسم عقد در حرم امام رضا(ع) «بدون هیچ‌گونه تشریفات اجرا شد» از آن پس آقای ری‌شهری «مانند یکی از اعضای خانواده آقای مشکینی در منزل ایشان و به قول معروف داماد سرخانه» بود. (همان: 53) یک سال و نیم بعد با انتقال به قم داماد دید که «به تدریج شرایطی پیش آمده که احساس کردم ادامه این وضع به مصلحت نیست با اینکه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد، پیشنهاد کردم که هرچه زودتر انجام شود تا بتوانیم زندگی مستقل تشکیل دهیم. آقای مشکینی ابتدا با این پیشنهاد موافق نبود دلیل مخالفتش هم کوچک بودن همسرم از نظر سنی بود. چون در آن هنگام یازده سال بیشتر نداشت اما من موضوع را با جدیت پیگیری می‌کردم که همسر من است و شرعا حق دارم او را به خانه خود ببرم… سرانجام با اصرار من ایشان (مشکینی) راضی شد و

 جشن ازدواج‌مان در سال 1347 برگزار شد.» (همان: 53)

2- داماد دگراندیش

ازدواج مشهور دیگر عصر انقلاب اسلامی ازدواج دختران آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با پسران آیت‌الله لاهوتی بود. هاشمی رفسنجانی و حسن لاهوتی هر دو از مبارزان سیاسی با رژیم پهلوی بودند. همین سوابق و مناسبات سبب شد دو پسر آیت‌الله لاهوتی یعنی حمید و سعید با دو دختر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به ترتیب فائزه و فاطمه هاشمی ازدواج کنند. فرزندان آیت‌الله لاهوتی از موقعیت سیاسی خود برای ورود به حکومت استفاده نکردند اما فائزه هاشمی در سال 1375 نماینده دوم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد و به عضویت حزب کارگزاران سازندگی درآمد و همواره به عنوان نماد گرایش لیبرالی پدرش شناخته شد و فاطمه هاشمی نیز به عضویت حزب اعتدال و توسعه درآمد که گرایشی میانه‌رو در میان محافظه‌کاران ایران را نمایندگی می‌کند. یکی از مهمترین مصائب و مسائل این دو ازدواج، درگذشت آیت‌الله لاهوتی بود. حسن لاهوتی گرچه از روحانیون مبارز و مبارزین مذهبی محسوب می‌شد اما به جز حمید و سعید فرزند دیگری به نام وحید لاهوتی داشت که مانند فرزندان بسیاری از روحانیون مبارز آن عصر (همچون آیت‌الله طالقانی، محمدی گیلانی، جنتی و…) دگراندیش بود و چپ‌گرا. کار به جایی رسید که روز چهارشنبه 6 آبان1360 اکبر هاشمی رفسنجانی در کارنامه روزانه‌اش نوشت: «ساعت سه بعدازظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه آقای [حسن] لاهوتی ریخته‌اند و خانه را تفتیش می‌کنند. به آقای [اسدالله] لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی بی‌حرمتی نشود. گفت دنبال مدارک وحید [لاهوتی] هستند. اول شب اطلاع دادند که آقای لاهوتی را به زندان برده‌اند و احمد آقا هم تماس گرفت و ناراحت بود. قرار شد بگوییم ایشان را آزاد کنند. آقای لاجوردی پیدا نشد به آقای [سیدحسین] موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب گفتم و قرار شد فورا آزاد کنند. احمد آقا گفت امام هم از شنیدن خبر ناراحت شده‌اند.» (عبور از بحران: ص 341) اما آیت‌الله لاهوتی هرگز به خانه‌اش بازنگشت. فردا صبح هاشمی رفسنجانی نوشت: «عفت تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب برده‌اند بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفته‌اند تماس گرفتم معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی دادستان انقلاب تهران گفت آقای لاهوتی اتهامی نداشته‌اند، برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بی‌اثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد.» (همان: ص 340) خبر درگذشت حسن لاهوتی نماینده امام خمینی در استان گیلان، امام جمعه رشت، نماینده مردم رشت در مجلس اول و سرپرست سپاه پاسداران با سکوت رسانه‌ها مواجه شد و همین مساله اعتراض فرزندان و عروسان وی را برانگیخت. آنان حتی به پدرشان اکبر هاشمی رفسنجانی که در آغاز جلسه علنی مجلس شورای اسلامی خبر درگذشت آیت‌الله لاهوتی را داده بود، اعتراض کردند: «حمید و فائزه آمدند و شب را پیش من ماندند. چون تنها بودم مقداری آنها را تسلیت دادم و ارشاد کردم. غیرمستقیم گله داشتند که چرا من با صراحت نگفتم که آقای لاهوتی در زندان سکته کرده و فوت شده» (همان: ص 359) از آن روز سال‌ها می‌گذرد اما هنوز کسی با صراحت از درگذشت آیت‌الله لاهوتی سخن نمی‌گوید.

3- داماد لبنان

ازدواج دیگری که در این سال‌ها رخ داد و پیوندهای خانواده‌های روحانی را استوار می‌ساخت ازدواج فرزندان دو روح‌الله به دو دخترخاله بود. سیداحمد خمینی فرزند امامروح‌الله خمینی و سیدمحمد خاتمی فرزند آیت‌الله روح‌الله خاتمی با دو دخترخاله ازدواج کردند که سیدمحمد صدر پسرخاله آنهاست. بدین‌ ترتیب خانواده بزرگی شکلمی‌گیرد که پیوند میان خمینی‌ها، خاتمی‌ها و صدرها را برقرار می‌کند. اینگونه است که سیدمحمد خاتمی به دلیل نسبتی که از طریق همسرش با امام موسی صدر می‌یابد به داماد لبنان مشهور است همچنان که آیت‌الله سلطانی طباطبایی پدر خانم فاطمه طباطبایی همسر مرحوم سیداحمد خمینی از جمله علمایی بود که از نامزدی خاتمی برای ریاست‌جمهوری ایران در سال 1376 حمایت کرد.

4- داماد امام

اما این تنها پیوند خاتمی‌ها و خمینی‌ها نیست. در نیمه دهه 60 سیدمحمدرضا خاتمی دیگر فرزند آیت‌الله روح‌الله خاتمی با زهرا اشراقی نوه آیت‌الله روح‌الله خمینیازدواج کرد. زهرا اشراقی در عین حال دختر آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی داماد امام خمینی است که در سال‌های تبعید امام خمینی دفتر ایشان را هم اداره می‌کرد و بههنگام نزاع سران حزب جمهوری اسلامی با ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران از سوی امام خمینی به عضویت هیات حکمیت برای حل اختلاف درآمد. آیت‌الله اشراقی روحانی سنت‌گرا و در عین حال آزادیخواهی شناخته می‌شد که نسبت به گرایش‌های حاکم عصر خود از استقلال رای و نظر برخوردار بود. شهاب‌الدین اشراقی روز جمعه 20 شهریور 1360 به علت سکته درگذشت. در سال 1386 شورای نگهبان صلاحیت پسر آیت‌الله علی اشراقی – که نامزد اصلاح‌طلبان برای مجلس هشتم بود – را رد کرد اما با واکنش صریح بیت امام خمینی در مرحله تجدیدنظر صلاحیت او تایید شد.

5- داماد استاد

پس از شهادت استاد مرتضی مطهری، دختر ایشان با علی پسر آیت‌الله میرزاهاشم آملی ازدواج کرد. داماد استاد اما همان کسی است که  یک دهه رئیس سازمان صدا و سیما و قبل از آن وزیر ارشاد اسلامی و پس از آن دبیر شورای عالی امنیت ملی و  در نهایت رییس مجلس هشتم شد. علی لاریجانی عضو یکی از خانواده‌های مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی است. محمدجواد لاریجانی اولین فرزند این خانواده است که به قدرت رسید: معاون وزیر امور خارجه شد و نماینده مجلس شد. ستاره اقبال محمدجواد لاریجانی اما با یک حرکت حساب نشده در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1376 فرو خفت و او اکنون به معاونت حقوق بشر قوه قضائیه کفایت کرده است. صادق لاریجانی که «شیخ» خانواده لاریجانی‌هاست نیز با عضویت در شورای نگهبان و ریاست فعلی دستگاه قضا در زمره معتمدترین فرزندان این خاندان به حساب می‌آید .

 1- مشهورترین ازدواج نسل دوم ازدواج مجتبی خامنه‌ای فرزند مقام معظم رهبری با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل است؛ پیش از آنکه به ریاست مجلس هفتم شورای اسلامی و حتی نمایندگی مجلس ششم برسد. شاید به همین علت باشد که غلامعلی حدادعادل در اسفندماه سال گذشته در گفت‌وگو با مجله شهروند امروز گفته «من این تحلیل را قبول ندارم که چون خانواده ما با خانواده مقام معظم رهبری پیوند سببی پیدا کرد گروه‌های سیاسی به بنده تمایل نشان دادند. خویشاوندی تاثیری در تصمیماتم به عنوان رئیس‌مجلس ندارد» دیگر فرزندان رهبر انقلاب نیز با خانواده‌های مذهبی و سیاسی دارای گرایش‌های دیگر ازدواج کرده‌اند: مسعود خامنه‌ای با دختر آیت‌الله خرازی از مدرسین حوزه علمیه قم و خواهر صادق خرازی معاون وزیر امور خارجه در دولت خاتمی و مشاور کنونی سیدمحمد خاتمی ازدواج کرده است در عین حال که کمال خرازی وزیر خارجه خاتمی و رئیس شورای راهبردی روابط خارجی عموی عروس به حساب می‌آید. مصطفی خامنه‌ای دیگر فرزند مقام معظم رهبری نیز با دختر آیت‌الله خوشوقت از روحانیان تهران و نامزد ائتلاف رایحه خوش خدمت (گروه حامی دولت محمود احمدی‌نژاد) ازدواج کرده است. با وجود این فرزند آیت‌الله خوشوقت مدیرکل مطبوعات خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره سیدمحمد خاتمی بود و در پرونده زهرا کاظمی اظهارنظری متفاوت از اظهارنظرهای رسمی کرد. دختر دیگر مقام معظم رهبری با فرزند حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبر انقلاب اسلامی ازدواج کرده است. بدین ترتیب با مروری بر ازدواج‌های فرزندانمقام معظم رهبری می‌توان پسر آیت‌الله موسوی اردبیلی از مراجع تقلید شیعه با دختر آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی ازدواج کرده است. پسران دیگر آیت‌الله موسوی اردبیلی هر یک با دختر یکی از بزرگان مذهبی ازدواج کرده‌اند: دختر آیت‌الله جوادی آملی از مدرسین حوزه علمیه قم و آیت‌الله شهرستانی از فقهای قم و نماینده آیت‌الله سیستانی در ایران که چندی یکی از بستگانش وزیر نفت عراق بود. وی همچنین گفته اند هیچ یک از این ازدواج‌ها نمی‌تواند واجد معنای جناحی یا سیاسی خاصی باشد. به جز آنکه همگی آنها در محدوده خانواده‌های مذهبی و سیاسی انقلاب اسلامی رخ داده است.

2- اما ماجرا زمانی جالب‌تر می‌شود که دریابیم سلسله این ازدواج‌ها به تدریج خانواده‌های بیشتری را در بر می‌گیرد و در نهایت خانواده‌ای بزرگتر را می‌سازد. چندی پیش پسر صادق خرازی با دختر محمدرضا خاتمی ازدواج کرد. بدین ترتیب صادق خرازی که برادر همسر فرزند مقام معظم رهبری است، در عین حال پدر همسر نوه امام خمینی و برادرزاده سیدمحمد خاتمی نیز هست و این به معنای خانواده سیاسی و مذهبی بزرگی است که با دو رهبر نظام و یک رئیس‌جمهور و نیز یک وزیر خارجه جمهوری اسلامی نسبت دارد.

3- در ادامه همین مناسبات خانوادگی ازدواج فرزندان مرحوم سیداحمد خمینی و نوادگان امام خمینی نیز جالب توجه است:

سیدحسن خمینی فرزند ارشد احمد و نوه امام خمینی با دختر آیت‌الله موسوی بجنوردی عضو سابق شورای عالی قضائی و عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز ازدواج کرده است. برادر او یعنی سید یاسر خمینی نیز با دختر سیدمحمد صدر نامزد ائتلاف اصلاح‌طلبان برای مجلس هشتم ازدواج کرده است. یعنی در واقع فرزند سیداحمدخمینی با دختر پسرخاله مادرش خانم فاطمه طباطبایی ازدواج کرده که پسرخاله همسر سیدمحمد خاتمی نیز محسوب می‌شود و از خانواده بزرگ «صدر» به حساب می‌آید. خانواده امام خمینی البته دامادهای مشهور دیگری نیز دارد: نوه خانم زهرا مصطفوی دختر امام خمینی با پسر محسن رضایی ازدواج کرده و دختر دیگر آیت‌الله اشراقی (که نوه امام خمینی به حساب می‌آید) با پسر آیت‌الله طاهری امام جمعه سابق اصفهان ازدواج کرده است تا خانواده‌ای بزرگ شکل گیرد.

4- یکی از جالب‌ترین ازدواج‌های درون حکومت جمهوری اسلامی ازدواج پسر رئیس اسبق قوه قضائیه با دختر رئیس دیگر این قوه است: پسر آیت‌الله موسوی اردبیلی از مراجع تقلید شیعه با دختر آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی ازدواج کرده است. چنانگه بیان شد پسران دیگر آیت‌الله موسوی اردبیلی هر یک با دختر یکی از بزرگان مذهبی ازدواج کرده‌اند: دختر آیت‌الله جوادی آملی از مدرسین حوزه علمیه قم و آیت‌الله شهرستانی از فقهای قم و نماینده آیت‌الله سیستانی در ایران که چندی یکی از بستگانش وزیر نفت عراق بود. از نسل دوم این خانواده نوه آیت‌الله موسوی اردبیلی و آیت‌الله جوادی آملی با پسر محمد هاشمی برادر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و رئیس اسبق سازمان صداوسیما ازدواج کرده‌اند.

5- از میان اعضای دفتر امام خمینی و دفتر آیت‌الله خامنه‌ای فرد مشترکی وجود دارد که دو داماد بنام دارد: حجت‌الاسلام رسولی محلاتی دختران خود را به عقد آقایانناطق نوری رئیس مجلس چهارم و پنجم و عباس آخوندی وزیر اسبق مسکن درآورده است. حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق نوری هم‌اکنون مسوولیت بازرسی دفتر مقام معظم رهبری را بر عهده دارد و یکی از سران جناح اصولگرا در ایران شناخته می‌شود. 

آقای حسین مرعشی برادر خانم آیت الله هاشمی رفسنجانی(لازم به ذکر است خاندان شناسی روابط خویشاوند سالاران آیت الله هاشمی رفسنجای در مجال این همایش نمی گنجید که تازه خبر آوردند که این پژوهش فراتر از این مجال هاست زیرا که در ادامه این پژوهش بایست به خاندان آل سعود نیز و روابط مرتبطه نیز پرداخته شود) آقای صادق محصولی (مشاور ارشد دکتر احمدی‌نژاد) با آقای ولایتی (وزیر خارجه سابق و مشاور مقام معظم رهبری) باجناق است.

مقداد نیلی (سردبیر سایت رجا نیوز) داماد آقای رئیسی (معاون قوه قضاییه) و آقای رئیسی داماد آقای علم الهدی (امام جمعه مشهد). {در پی تذکر دوستان از وب سایت رجانیوز نسبت به نقص خبر اجبارا به عرض می رساند در مورد آقای صالحی مراسم عروسی برگزار نشده و تنها خطبه عقد جاری شده است. مدیر سایت}

آقای ری شهری (وزیر اسبق اطلاعات)داماد مرحوم آیت‌الله مشکینی (رئیس اسبق مجلس خبرگان)هستند یا آقای موسی پور (معاون فرهنگی اسبق سازمان تبلیغات و معاون سابق اطلاع رسانی وزارت کشور و استاندار قم در دولت دهم) شوهر خواهر محمدرضا باهنر (نماینده مردم تهران در مجلس هفتم و نائب رئیس) است یا شیخ صادق لاریجانی (ریاست قوه قضائیه پس از آیت‌الله شاهرودی) فرزند آیت‌الله میرزا هاشم آملی ، داماد آیت‌الله وحید خراسانی (مرجع بزرگوار تقلید) است. آیت‌الله جوادی آملی (شاگرد مبرز علامه طباطبایی و مفسر گرانقدر قرآن و از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم) عموی خانم فاطمه جوادی (معاون سابق رئیس‌جمهور و رئیس سازمان محیط زیست) فرزند آقای اسماعیل واعظ جوادی آملی می باشند.

مهرداد بذرپاش (مشاور اسبق دکتر احمدی‌نژاد و مدیر عامل اسبق پارس خودرو و خودروسازی سایپا رییس سابق سازمان جوانان ) داماد آقای علی احمدی (وزیر سابق آموزش و پرورش دولت نهم ) است.


تبلیغات آپارتمان های چند میلیارد تومانی در تهران روز به روز بیشتر می شود و در روزهایی که بحث افزایش 5 میلیون تمانی وام مسکن برای خیل عظیمی از مردم مهم جلوه می کند تبلیغاتی به ایمیل های مردم ارسال می شود که آپارتمان های شمال تهران متری چند ده میلیون تومان معامله می شود! گزارشی از این نوع ساختمان ها به همراه تصاویر تجملات رویایی آن را در این گزارش ببینید و بخوانید. 

در حالی که این روزها بسیاری از مردم توان خرید آپارتمان های مسکن مهر با قیمت ساخت متری 300 هزار تومان را ندارند و زیر بار وام و تسهیلات آن کمر خم کرده اند در تهران و شهر های بزرگ کشور ساختمان هایی قد علم می کنند که جز حسرت و آه برای قشر فرو دست جامعه چیزی ندارند. ساختمان هایی که با نام مجتمع و برج برای نو ثروتمندان ومتمولینی ساخته می شوند که ثروت و یا علاقه داشتن ویلاهای چند صد میلیاردی را ندارند اما خواهان کاخ هایی مجلل هستند با امکانات هتل های 5 ستاره . 
ساختمان هایی که با سرمایه های نجومی شرکت های متمول ساخته می شوند و چند صد میلیارد تومان نقدینگی را درمدتی کوتاه جمع آوری می کند و در نهایت محل سکنای کسانی می شود که به سبک پادشاهان زندگی می خواهند و خواهان اقتصادی پر از شکاف طبقاتی هستند. اقتصادی که در آن فردی برای اخذ وام 20 میلیون تومانی مسکن وافزایش 5 میلیون تومانی آن شاد وغمگین می شود اما در سوی دیگر،فردی در یک متر خانه تجملی خود، سقف آرزوهای یک خواهان مسکن مهر و ....را ناچیز می بیند! 
ثروتمندان این چنینی در این اقتصاد به دنبال نوع چیدمان چند صد میلیونی طراحی داخلی خانه های میلیاردی خود هستند و خبر ندارند که 5 میلیون تومان افزایش وام مسکن چه زمانی خبر رسانی شد و چه وقت،لغو شد! 
به هر سو،فارغ از این مباحث عدالت گسترانه که دولت نهم و دهم سالها ادعای آن را داشتند باید به واقعیت ها پرداخت و دید در این دولت اقتصاد به کدامین سمت رفت و چه رخ داده است. باید این روزها را دید؛نگاهی به آگهی‌ها کرد و دید دراین خصوص طی ماه های اخیر چه نوع از مسکن به فروش می رسد و سطح تجمل گرایی تا کجا بالا رفته است. 
مشتی از خروار مسکن های تجملی 
با مروری برفایل‌های ثبت شده درمعاملات املاک تهران می توان دید که ارقام بسیار بزرگ شده اند و درمحدوده هایی از تهران حتی قیمت املاک تا 15 و 20 میلیون تومان هم معامله واقعی می شود. 
نمونه این موضوع که این روزها تبلیغات گسترده ای درخصوص آن انجام شده و درفضای اینترنتی عکس‌ها ومشخصات تجملی اش ارسال می شود مجتمعی در محدوده کامرانیه تهران است که در زمینی به مساحت 7000 مترمربع با 47000 مترمربع زیربناساخته شده است. 
این برج که گفته می شود توسط شرکتی خصوصی ساخته شده است شامل 32000 مترمربع مساحت مفید واحدهای مسکونی است که 1000 مترمربع واحدهای تجاری و14000 مترمربع فضاهای تفریحی و مشاعات دارد و با قیمت میانگین دست کم 500 میلیارد تومان در بخش مسکونی اش ارزش فروش دارد. 
حال اینکه این اعداد و ارقام از چه راه هایی کسب شده و خریداران چنین واحد هایی از چه قشر و چه محل درآمدی هستند بحث این گزارش نیست اما در خلال مرور اعداد وارقمی که درادامه می آید به این نکته توجه داشته باشید که به واقع قشر متوسط و ضعیف جامعه در مقابل چنین تجمل گرایی هایی چه احساسی دارد. 
قیمت پایه متری 12 و نیم میلیون تومان 
این مجتمع شامل 65 واحد مسکونی در 15طبقه است که در طبقات اول تا پنجم واحدهای 350 الی 400متری قرارگرفته اند.
در تبلیغات اینترنتی این ساختمان قیمت دقیقی وجود ندارد. بر همین اساس پیگیری ها نشان داد که قیمت پایه این آپارتمان ها 125 میلیون ریال است و در هر طبقه 2 درصد به این قیمت پایه افزوده می شود؛15 طبقه مسکونی و یک طبقه تجاری این مجتمع 3 طبقه پارکینگ دارد و امکانات کامل در واحد های مبله به نمایش در آمده است. 
واحدهای تجملی و فوق گران به نمایش در آمده در تبلیغات اینترنتی این مجتمع که توسط یک شرکت مهندسی ارائه شده،هم اکنون قیمت ندارد و مشتریان در صورت درخواست امکانات مشابه باید قیمت روز و نمونه ای را موردی درخواست کنند تا واحدهای درخواستی تجهیز شوند.هزینه های این بخش مازارد بر قیمت فعلی خرید خواهد بود. 
بر اساس این گزارش،درهرطبقه 6 واحد با چهار تییپ متقاوت معماری وجود دارد و دو واحد 600متری و دو واحد 400متری در طبقات 6تا 13 قرار گرفته اند که واحدهای 600متری دارای دو تیپ متفاوت و واحدهای 400متری نیز دارای دو تیپ متفاوت نقشه معماری هستند. 
میانگین آپارتمان ها 7 میلیارد تومان 
بدین صورت و با قیمت پایه اعلامی از سوی عرضه کنندگان این ملک باید به این نکته توجه داشت که با قیمت طبقه اول 125 میلیون ریال ودر نظر گرفتن واحد های 400 متری این مجتمع ،کمترین قیمت 50 میلیارد ریال است تا صاحب یکی از آپارتمان های این ساختمان شوید! 
قیمت واحد های 600 متری در کمترین قیمت طبقات این مجتمع هم رقمی بالغ بر 75 میلیارد ریال است. 
پیگیری ها نشان می دهد ،قیمت آپارتمان های این مجتمع با احتساب افزایش دو درصدی قیمت در هر طبقه نیز در طبقه دوم به متری 12 میلیون و 700 هزار تومان در هر متر مربع و در طبقه سوم به 13 میلیون تومان و تا طبقه پانزدهم به 16 میلیون و 250 هزار تومان افزایش می یابد. 
بر این اساس در شرایطی که درطبقات 14 و 15 این برج دو واحد پنت هاوس 926متری درهر طبقه و یک واحد پنت‌هاوس 1400متری دوبلکس قرار گرفته اند بالاترین قیمت ها در این برج برای پنت هاوس 926 متری به 150 میلیارد ریال ودردوبلکس طبقه 15 به قیمت تمام شده 226 میلیارد ریال یا حدود 23 میلیارد تومان می رسد! 
نکته جالب در این برج آن است که اگر رقم جابه جا شده در تعداد واحد ها را میانگین بگیریم با قیمت میانگین متری 14 میلیون تومان برای واحد های این برج و میانگین متراژ 500 متری برای واحد های این برج به عدد میانگین 7 میلیارد تومانی خواهیم رسید که نشان از ارقامی نجومی در خرید وفروش های ملک در تهران دارد. 
220 میلیون تومان پورسانت معاملات احتمالی 
جالبتر اینکه اگر ارقام مذکور را به صورت میانگین در نظر بگیریم ، املاک معامله کننده این واحدها در قانونی ترین شرایط می توانند دست کم در معامله واحد های این برج عددی بین 35 تا 70 میلیون تومان از طرفین معامله خواهد بود که اگر با 1 درصد معامله حساب شود تا 140 میلیون تومان هم برای معاملات املاکی ها سود آور خواهد بود. 
حال آنکه اگر رقم پورسانت املاکی ها برای پنت هاوس را بخواهیم محاسبه کنیم ،رقمی بین 110 تا 220 میلیون تومان خواهد بود. 
عدالت و ایمنی جان انسان ها 
بد نیست در خصوص این برج بدانید که 65 واحد مسکونی فضای تفریحی و مشاعات، 7 دستگاه آسانسور،سه راه پله مجزا ،سالن برگزاری همایش های مرتبط با مدیریت برج و سالن اجتماعات بخشی از مشخصات جانبی است. 
سالن سینمای سه بعدی با سیستم صوتی دالبی ساراند،سالن بیلیارد با میز اسنوکر،دو فضای مجزا با مساحت بالغ بر 500متر مربع جهت استخر،سالن Gymبا دستگاه های ورزشی ، کنترلرهای هوشمند ABB با امکان تنظیم دما، نور،صدا یا موسیقی از دیگر امکانات موجود است. 
در آشپزخانه واحدهای مسکونی از تجهیزات اجاق گاز، فر،مایکروفر، کافی میکر وماشین ظرفشویی از برند آلمانی ، یخچال و فریزر آلمانی استفاده شده و آئین نامه 2800 ایران و استاندارد ISO 9001 در طراحی و ساخت برج مسکونی کسب شده است. 
این سازه تا 6/8 درجه در مقیاس ریشتر در برابر زلزله مقام شده و انسان را به یاد مقاومت مسکن های مهر می اندازد که مقرر است تا 7 ریشتر مقاوم باشند.اینگونه است که در می یابیم حتی جان انسان ها نیز به نسبت ثروتشان ایمن است و عدالت در تیر اهن و مقاومت ساختمان ها نیز با قیاس دارایی صاحبانشان سنجیده می شود؛هر چند که در نهایت مسکن های مهر در شرایطی که راه ارتباطی مناسبی ندارند و بعضا بدون امکاناتی نظیر گاز و آب و... هم تحویل داده می شود

علی مطهری گفت: در سال 88 از هاشمی دفاع کردم و هنوز هم می‌کنم. هاشمی در بحران 88 مظلوم واقع شد. آنها آمدند جلوی 50 میلیون جمعیت گفتند تو اموالت را از کجا آورده‌ای و بعد هم به او اجازه دفاع ندادند. من در مصاحبه در سال 79 نه به هاشمی تهمت زدم و نه آبرویش را بردم، فقط گفتم دخالت نزدیکان در سمت‌های اقتصادی شائبه‌انگیز است. این کجا و آنچه که احمدی‌نژاد در تلویزیون گفت کجا. 

 
علی مطهری در مراسم مناظره با مهرداد بذرپاش که در دانشگاه خواجه نصیر برگزار شد، گفت: انتخابات پیام خوبی برای غربی‌ها دارد و می‌تواند بر اراده آنها برای ادامه تهدیدات علیه ما مؤثر باشد‌. شرکت در انتخابات آینده به نظر من از حیث وظیفه اسلامی و ملی بسیار حائز اهمیت است. 

 
مطهری با بیان اینکه فلسفه وجود مجلس این بوده ‌که در مقابل سرکشی دولت‌ها بایستد زیرا قدرت فسادآور است، تصریح کرد: بنابراین عقل جمعی به این جا رسیده ‌که برای یک نظام حکومتی وجود مجلس لازم است تا همواره قانونگذاری کند و بر روند اجرای قانون نظارت داشته باشد. مجلس ایده‌آل، هم در قانونگذاری خوب عمل می‌کند و هم در نظارت. 
وی افزود: هم‌اکنون نماینده‌ای در مجلس است که می‌گوید من وکیل‌الدوله‌‌ام و به این مسئله هم افتخار می‌کند. من به آنها گفتم قبول؛ دولت ما مردمی است، ولی شما حتی باید تخلفات همین دولت را هم رصد کنید و وکیل‌الدوله بودن کار خوبی نیست. 

 
وی با بیان اینکه در زمینه احزاب کوتاهی صورت گرفته است، یادآور شد: البته مردم ما نیز سابقه خوبی از احزاب در ذهن ندارند و آنها را راحت نمی‌پذیرند ولی سیاسیون باید تلاش کنند که ما احزاب قوی در کشور داشته باشیم. 

 
مطهری در ادامه سخنانش با بیان اینکه دیدگاه بذرپاش را در مورد اینکه هرکس وابستگی بیشتری به نام‌های مشهور داشته باشد، معروف‌تر است، قبول ندارم ادامه داد: مردم ساده نیستند که کاندیداها را برای شرایط خانوادگی بپذیرند، مثلا در مجلس فعلی پسر شهید مفتح هم هست اما مطرح نیست و به تشخیص خود وارد فضای سیاسی نمی‌شود. 
مطهری با تاکید بر اینکه مرزی بین اصولگرایان معتدل و اصلاح‌طلبان معتدل ندارم، ادامه داد: من در دوره قبل هم همین را می‌گفتم در آنجا حزب مشارکت و سازمان مجاهدین را مستثنی کردم اما امروز دیگر آنها نیستند یا در زندان هستند و یا حضور ندارند. طبیعی است که اکنون که من به صورت مستقل در انتخابات شرکت می‌کنم هر گروه اصلاح‌طلب یا اصلاح‌گرایی می‌تواند من را در لیستش بگذارد. 

 
مطهری در ادامه سخنانش در پاسخ به سخن بذرپاش مبنی بر اینکه وی در سال 86 برای مقابله با اصلاح طلبان وارد انتخابات شد اما الان سنگ اصلاح‌طلبان را به سینه می‌زند، گفت: اگر در سال 86 در لیست اصولگرایان قرار گرفتم، یک مسئله اتفاقی بود و اینطور نبود که خود را بر حامیان دولت تحمیل کرده باشم. 
وی افزود: هیچگاه حمایت عجیب و غریب از دولت نداشتم ضمن اینکه در سال 84 هم مخالف دولت نبودم، بحث‌های ما راجع به لیست صدای ملت از چند ماه قبل شروع شد و ما فقط مانده بودیم که چه زمانی این مسئله را اعلام کنیم. وقتی جبهه پایداری اعلام کرد لیست جداگانه می‌دهد، این حق برای دیگران هم ایجاد شد که لیست بدهند و من اگر در لیست جبهه متحد بودم، خودم متولی این کار نمی‌شدم. 
مطهری در بخش دیگری از سخنانش اظهار کرد: من به هاشمی انتقاد داشته و دارم. در سال 88 هم از او دفاع کردم و هنوز هم می‌کنم. هاشمی در بحران 88 مظلوم واقع شد. آنها آمدند جلوی 50 میلیون جمعیت گفتند تو اموالت را از کجا آورده‌ای و بعد هم به او اجازه دفاع ندادند. من در مصاحبه در سال 79 نه به هاشمی تهمت زدم و نه آبرویش را بردم، فقط گفتم دخالت نزدیکان در سمت‌های اقتصادی شائبه‌انگیز است. این کجا و آنچه که احمدی‌نژاد در تلویزیون گفت کجا. 
وی افزود: اگر الان تفکرات پایداری بر جامعه حاکم بود، فاتحه انقلاب خوانده شده بود، یک عده جوان آمده‌اند و می‌گویند ما انقلابی اصیل هستیم و بقیه بیشرفند. حضور در لیست‌های مختلف چه اشکالی دارد؟ اصلاح‌طلبان هم که می‌گویند ما ولایتمداریم و کبریت بی‌خطرند. خطری که من ایجاد کردم، بیشتر از اصلاح‌طلبان بود. یا مثلا عده‌ای در حرم امام مانع سخنرانی نوه امام شدند. ما که می‌دانیم اینها چه کسانی بودند و از کجا آمده بودند. آقای بذرپاش خودش هم می‌داند اما خودش را به آن در می‌زند. آن جوان‌ها رفقای آقای بذرپاش بودند و آن کار هم کار لشکر عمر سعد بود که در مقابل امام حسین(ع) انجام دادند. 
مطهری در مورد انتقادات بذرپاش پیرامون مواضعش در مورد فائزه هاشمی و دفاع از او نیز گفت: مگر فائزه همسر من است؟ به من چه ربطی دارد؟ یک لات رفته به فائزه فحاشی کرده است، حالا عده‌ای بیایند بگویند احسنت؟ و چون دختر هاشمی بوده است، طوری نیست؟ 
وی در بخش دیگری از سخنانش در مورد وقایع پس از انتخابات سال 88 گفت: مقصر اصلی مدیران بحران بودند. بگذریم از آنهایی که مردم را به خیابان‌ها دعوت کردند. عده‌ای اعتراض دارند، اما باید چطور با اینها برخورد کرد؟ اصلاً بگوییم رهبران آنها همه خائن هستند اما این همه مردم عادی و خانم‌های چادری آمده‌اند و اعتراض کرده‌اند؛ آیا نباید به اینها اجازه تجمع می‌دادیم تا هیجانات کم‌کم فروکش کند؟ البته کف این قصه هم شاید مثلاً صد هزار نفر می‌ماندند که فقط می‌خواستند آتش بزنند؛ آنوقت می‌شد باتوم‌ها را برد بالا. وی تأکید کرد: چرا به گونه‌ای عمل کردید که شعارها متوجه رهبری شود؟ یک دقیقه هم نگذاشتید حرف بزنند. 
علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در بخشی از سخنان خود در این مناظره درباره طرح وقف دانشگاه آزاد، گفت: من اصلا نظری نداشتم وقتی این طرح تصویب شد دوستان ایشان (بذرپاش) عده‌ای را جمع کردند و در جلوی مجلس شعار علیه رئیس مجلس و علیه نمایندگان دادند و حسینیان مطرح کرد که به خاطر رفع انشقاق بین اصولگرایان این طرح را پس بگیرند. 
وی افزود: بنده همان جا عنوان کردم مشکل اصلی اصولگرایان شما هستید که مردم را جمع کرده‌اید جلوی مجلس شعار بدهند، وقتی مجلس قانون وقف دانشگاه آزاد را تصویب کرد در آن زمان نظر رهبری مشخص نبود و ایشان بعد از تصویب رای گفتند بهتر است وقف نشود. اما به هر حال مجلس باید محل بحث آزاد باشد نه اینکه هر کس بگوید بنده دیشب خدمت آقا بودم و آقا فرمودند فلان. 
مطهری خاطرنشان کرد: تصویب قانون در مجلس بر اساس اصول مشخصی شکل می‌گیرد، اگر مشکل شرعی داشته باشد شورای نگهبان نظر می‌دهد و اگر مشکل بزرگتری داشته باشد خود رهبری متذکر می‌شوند، اینکه بخواهیم با چماق بزرگان نظام بر سر نمایندگان مجلس بکوبیم درست نیست و این گونه مجلس، مجلس نمی‌شود. 
این نماینده مجلس در بخش دیگری از صحبت‌های خود درباره مخالفت با طرح نظارت نمایندگان بر نمایندگان گفت: با این طرح مخالف بودم زیرا حریت نمایندگان را زیر سوال می‌برد و مجلس را از آنچه که هست ذلیل‌تر می‌کرد. بنده می‌گفتم اساسا نیاز به این کار نیست اگر نماینده جرمی داشته باشد قوه قضاییه به آن رسیدگی می‌کند و اگر در مورد مسایل جاری کشور نظر بدهد کسی حق ندارد به نماینده حرفی بزند. 
وی افزود: برخی سخنان رهبری را دلیل تصویب این طرح می‌دانستند و من بیان کردم که آیا طرح ارائه شده‌‌ همان طرح رهبری است یا خیر. 
مطهری درباره انحصار در چاپ آثار شهید مطهری گفت: مگر آثار رهبری و امام انحصار ندارد، باید برای نظارت و چاپ صحیح آثار انحصار وجود داشته باشد، بیم آن می‌رود که در چاپ آثار بخشی از آن حذف شود یا تغییر پیدا کند


تراکتورسازی همواره بعنوان یک تیم مردمی از گذشته‌های دور مورد توجه همه آذری‌زبان‌های این کشور بوده و هست و در این بین مردم فوتبالدوست و هواداران دیگر تیم‌های شهرستانی هم کم‌وبیش با احترام خاصی از این تیم یاد می‌کنند. اینکه اتفاقاتی خواسته و یا ناخواسته ذهنیت منفی را نسبت به این تیم و تیم‌های مردمی دیگر به‌وجود می‌آید و جایگاه محبوب آنها را زیر سوال می‌برد باز عواقب و تاثیرات آن به خود مردم فوتبالدوست برمی‌گردد

نگارنده ضمن درک دغدغه خاطر تعدادی از دوستان در مورد فوتبال و تیم تراکتورسازی و هواداران آن که در مقالات مختلف به تحریر در می‌آید و شاید بر اساس همان مطلبی که در سطور بالا اشاره شد باشد ولی گاها دید یکطرفه که از اطلاعات ناقص ناشی می‌شود نه تنها عامل تاثیرگذاری خود را از دست می‌دهد بلکه دافعه نیز ایجاد می‌کند، بحث بازیکنان سرباز که هفته گذشته موجب شد تا عکس العمل های گوناگونی شاهد باشیم موضوع این مقال است که از زوایای دیگری مورد بررسی قرار گرفته است.

در مطلبی که به تحریر درآمده بود نویسنده اصل موضوع سربازگیری این تیم را مورد سوال قرار داده و به غیرنظامی بودن کارخانه تراکتورسازی استناد کرده بود، و این در حالی است که کارخانه سازنده ماشین‌آلات کشاورزی و صنعتی تراکتورسازی هیچ مسئولیتی را در اداره این تیم ندارد تا ما دنبال موشک یا سلاحی نصب شده بر روی بدنه آن باشیم. در این رابطه موضوعی که باید مورد دقت نظر قرار داشته باشد اینست که در سال 1383در بحث واگذاری صنایع به بخش خصوصی در شرایطی که کارخانه تراکتورسازی در آستانه ورشکسته‌گی و فروپاشی قرار گرفته بود سهام این کارخانه به بخش غیردولتی واگذار شد که در مرحله اول حدود 50 درصد سهام از طرف موسسه مالی مهر بسیجیان خریداری شد و سال بعد حدود 30 درصد دیگر آن را گروه سایپا خریداری نمود و بیش از 15 درصد نیز سهام کارگران تعیین شد. قانون بخش غیردولتی را موظف به پرداخت سهم ورزش نکرده و این همان بندی بود که سرنوشت تیم‌های زیادی را در سراسر کشورمان رقم زد و چه تیم‌هایی که با نام و نشان پرافتخار در شهرهای خود از نساجی مازندران تا پلی‌اکریل اصفهان و ده‌ها تیم دیگر به همین دلیل (بحث 1 درصد ورزش) یا نامی از آنها نمانده و یا روز گار را بسختی می‌گذرانند. در همین شهر تبریز تیم‌های قدیمی و ریشه‌داری همچون ماشین‌سازی، بلبرینگ‌سازی، ایدم، راه‌آهن و.... از این دست بودند که یا از آنها نشانی نمانده یا در نهایت با واگذاری به حیات خود ادامه می‌دهند ( ماشین‌سازی دبیری تبریز )

 بودجه باشگاه تراکتورسازی برای این فصل (یازدهم) حدود 8 میلیارد است که 50درصد آن را موسسه مهر متقبل شده تا بقیه آن از طریق استانی تامین شود (از جمله کارخانه مس سونگون 2 میلیارد) که تا کنون فقط 500 میلیون تومان پرداخت کرده. در این بین موسسه مهر که وابسته به تعاون سپاه است در واقع از جهت هزینه این بودجه هیچ تکلیف قانونی ندارد و بیشتر از نظر بخش مردمی بودن این تیم عهده‌دار این موضوع است، و از جهت جذب سرباز طبیعتا از نظر قانونی مشکلی ندارد چرا که بخشی از نیروی نظامی است و این هم در حالی است که اتفاقا دو سال پیش همین موسسه مهر اعلام می‌کرد چون بخش‌های غیردولتی موظف به پرداخت یک درصد ورزش نیستند نمی‌تواند تیم‌داری کند و باشگاه تراکتورسازی بصورت اجاره 5 ساله به ناصر شفق واگذار شد تا سال اول در لیگ برتر (فصل نهم) با هزار مصیبت که در سایه حضور صدهاهزار نفری مردم این گونه مشکلات پنهان ماند برای فصل دهم عملا بخاطر مسائل مالی مدیریت قبلی به بن‌بست برسد و استاندار آذربایجان شرقی در مراسم معارفه سردار جعفری اعلام کند اجاره دادن باشگاه به ناصر شفق باری بود که بدوش وی گذاشته شد زیرا کارخانه در آن شرایط از نظر اقتصادی فلج بود و راه دیگر واگذاری قطعی تیم به اشخاص یا شهرهای دیگر بود که برای هواداران این تیم و مردم تبریز غیر قابل قبول بود و با این تصمیم (اجاره به شفق) تیم کماکان بنام تراکتورسازی در تبریز ماندگار شد و اگرامروز حمایتی می‌شود مثل همه تیم‌های لیگ برتری که بظاهر خصوصی بودن را یدک می‌کشند این تیم هم بدون این حمایت‌ها وجود خارجی نخواهد داشت و سرنوشت شاهین و شاهین‌ها در کمین این تیم هم بنوعی خوابیده است، و اگر امروز به هر نامی خارج از تکلیف‌های قانونی هزینه‌هایی برای این فوتبال می‌شود صرفا باید با دید سر پا نگه داشتن این رشته پرطرفدار دانست تا مرحله گذار بنوعی عملی و خصوصی‌سازی واقعی فوتبال را شاهد باشیم.


 فصل 91-90 برای استقلال با هنرنمایی کاپیتان مجیدی استارت خورد. فرهاد با به ثمر رساندن 7 گل در هفت مسابقه ابتدایی نقش بسزایی در پیروزی‌های ارزشمند استقلال در کرمان، اهواز و دربی پایتخت داشت. ضمن اینکه در مقابل داماش هم تک‌گل سه‌امتیازی آبی‌ها را وارد دروازه محمدی کرد.

arash borhani farhad majidi

دوره رکود فرهاد با اوج‌گیری جباری توام شد. پرواز جباری که ناشی از افزایش روحیه‌اش بعد از دعوت به تیم ملی بود به قدری خودنمایی می‌کرد که خیلی‌ها او را در بهترین فصل دوران بازیگری‌اش قلمداد کردند. به یاد بیاورید گل‌های تعیین‌کننده‌ شماره8 به سایپا و راه‌آهن یا هت‌تریک به‌یادماندنی‌اش مقابل شاهین را. در همان حوالی بود که جباری با گل ثانیه آخرش در «منامه» تیم‌ملی را از یک شکست حتمی مقابل بحرین نجات داد. درخشش گلزن‌ترین هافبک لیگ -در کنار کریمی- تا لحظه مصدومیت آندو هم ادامه داشت اما با دوری رفیق شفیقش رفته‌رفته کمرنگ شد.

در روزگاری که آسیب‌دیدگی نام‌های بزرگ، فضای مایوس و ناخوشایندی در اردوی استقلالی‌ها ایجاد کرده بود به ناگهان زندی طلوع کرد. آن هم درست در لحظه‌ای که کمتر کسی به تولد مجدد دورگه دوست‌داشتنی امید داشت. زندی با پنالتی‌ای که در تبریز گرفت، پیروزی آبی‌ها را مسجل کرد، نمایش پرفروغش در دربی تحت تاثیر اعجاز «ایمون زاید» قرار گرفت تا چیزی جز خیسی چشمانش در پایان بازی به یادگار نماند. در مقابل سایپا هم در شرایطی که کار استقلال گره خورده بود با دو ضربه ایستگاهی، فرشته نجات مظلومی لقب گرفت.

و حالا نوبت آرش است. او در ابتدای فصل در لابه لای اسامی بزرگی چون مجیدی، کرار و میداوودی گم شد. تا زمانی که کرار چه به لحاظ فنی و چه اخلاقی، کاسه صبر استقلالی‌ها را لبریز نکرده بود و آنها در رویای خرید یک فوق‌ستاره سیر می‌کردند برای برهانی فقط روی نیمکت جا بود! اما حالا این آرش؛ آقای گل فصول نه چندان دور گذشته است که دست‌های خالی و شاید لرزان مظلومی را گرفته و گل‌های آسیایی می‌زند. البته در این بین از آندو و مهدی رحمتی هم می‌توان به عنوان ستاره‌های همیشگی استقلال در این فصل نام برد که کمرنگ‌ترند اما عمر طولانی‌تری دارند.

اما؛ در روزهای خاصی که کار همه این ستاره‌ها به نوعی گره می‌خورد، در روزهایی که آمار بالای مصدومیت‌ها حتی یک ستاره روشن هم برای تیم باقی نمی‌گذارد، یا اصلا در تک‌بازی‌هایی که دوران یک ستاره سپری شده و هنوز مشکل‌گشای بعدی ظهور نکرده است؛ آیا امکانش نیست که یک تفکر مثبت از روی نیمکت این وظیفه را بر عهده بگیرد و تیم را از بن‌بست بیرون بکشد؟ وقتی کلید پیروزی‌، درست مثل یک چوب امدادی میان ستاره‌های ادواری استقلال دست‌به‌دست می‌شود، سوال اساسی این‌جاست که پس نوبت پرویز مظلومی کی فرا می‌رسد؟!

 


دهه‌ی آخر بهمن هر سال، یادآور شهادت سه تن از بزرگان مقاومت است: شهید شیخ راغب حرب، شهید سید عباس موسوی و بالاخره شهید عماد مغنیه. اگرچه راجع به دو شهید اول هم جای کار زیادی هست اما شناخت شهید عماد مغنیه که در طول حیات به دلیل مسائل امنیتی، بسیار کم از او سخن رفته، بسیار لازم است. کسی که رهبر فرزانه انقلاب در پیامی که به مناسبت شهادتش صادر کردند، فرمودند: «زندگی و مرگ انسان‌هایی مانند او، حماسه‌ای است که ملت‌ها را بیدار می‌کند و به جوانان الگو می‌دهد و افق‌های روشن و راه رسیدن به آن را برای همه ترسیم می‌کند.»

روزنامه الأخبار لبنان به مناسبت سال‌روز این شهید بزرگ نهضت جهانی اسلام، به سراغ برخی مسئولان امنیتی ایرانی رفته و خصوصیات اخلاقی و جهادی این شهید بزرگ را از زاویه ارتباطش با ایرانی ها بررسی کرده. ترجمه کامل این متن جذاب را (که در آن، الأخبار اسامی مسئولان ایرانی را به دلایل امنیتی ذکر نکرده) با هم می خوانیم:

اکثر ایرانیانی که او را می شناختند، گمان می کردند او یک ایرانی است که در ایر ان به دنیا آمده و نام و پاسپورت ایرانی دارد. تعداد کمی هم که می دانستند او لبنانی است، او را با نام حاج رضوان می شناختند. تعداد کمی او را با نام حقیقی اش می شناختند: حاج عماد مغنیه. همان کسی که در سفرهای متعددش به جمهوری اسلامی، انتخابش از کل ایران فقط شهر قم بود و دیدار علمای اخلاق و عرفان.

چشم‌هایی به رنگ غروب خورشید در زمستانی طوفانی. سرخی‌ای که چشمه هایی را پوشانده است که اگر اجازه سرازیر شدن داشتند، آبشارهایی از اشک می شدند تا تلخی تروری را بشویند که هنوز انتقامش گرفته نشده است. این، دل‌تنگی‌ای است نسبت به بیش از 25 سال همراهی برادرانه در مسیر جهاد (که توانست برای حاج رضوان، «اعتماد امام خامنه ای» و احترام ژنرال‌های ایران و نیروهای نظامی ایران را به ارمغان بیاورد). این، میلی شدیدی است تا همه چیز را راجع به «حاج- اسطوره» به عالم بگویند ولی ترس از لو رفتن اشتباهی اسرار امنیتی (که می تواند خطرات جدی در پی داشته باشد) جلوی این میل را گرفته است.

این حالتی است که مسئولین ایرانی نسبت به عماد مغنیه دارند. این مسئولین معتقدند که باید حق این مرد را در دنیا هم ادا کرد، همان طور که انتظار پاداش اخروی برای او دارند.

روابط ایران با حاج عماد یک روزه و دو روزه و گذری نبود. جمهوری اسلامی در ظاهر چنین رابطه ای را تأیید نمی کرد، تا آنکه حاج رضوان شهید شد و روز تشییع پیکر او فرا رسید: ایران، تمام قد و با تمام توان ممکن در این مراسم حاضر شد. پیشاپیش هیئت ایرانی، علی اکبر ولایتی قرار داشت (به عنوان نماینده رهبر انقلاب) و منوچهر متکی (وزیر خارجه وقت، به نمایندگی از رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد). جمهوری اسلامی همچنین با ساختن مزار یادبودی برای او در بهشت زهرا (محل دفن شهدای انقلاب و جنگ در تهران) تکریمی در حق «فرمانده ی دو پیروزی» به عمل آورد. [اشاره به پیروزی های حزب الله در سال‌های 2000 و 2006.]

رابطه حاج رضوان با تهران از زمان پیروزی انقلاب در سال 1357 آغاز شد. او زیاد به جمهوری اسلامی رفت و آمد داشت و در طی همین سفرها بود که توانست زبان فارسی را بسیار خوب و با لهجه تهرانی یاد بگیرد، در حدی که هر کس با او حرف می زد، گمان می کرد او ایرانی است.

یک مسئول ایرانی که از اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 شمسی با شهید مغنیه ارتباط زیادی داشته، می گوید: «هر بار که با او دیدار یا تماس تلفنی داشتیم [از هم‎کلامی با او] به یاد خدا می افتادم. حاج عماد هر کاری می کرد برای خدا می کرد.» وی اضافه می کند: «خوش مشرب، ملایم و با اخلاق بود. خداوند دائماً در حیاتش حاضر بود. لبخند از چهره اش محو نمی شد. او کسی بود که در تمام طول عمرش چوبه دارش را بر دوش خود و سرش را بر روی دست خود حمل می کرد و همیشه آماده شهادت بود.» وی ادامه می دهد: «حاج عماد برای من کسی بود (همان طور که قبلاً امام خمینی و سید عباس موسوی برایم همین طور بودند و امرز حضرت آقا و جناب سید حسن نصرالله هستند) که هر بار آن‌ها را می‌بینی به‌یاد خدا می افتی. وقتی با آنها هستی انگار در بهشت هستی... حاج عماد نمونه تواضع و شکسته نفسی بود. هر وقت در جایی جمع بودیم این او بود که به دیگران خدمت می کرد [ و پذیرایی و کارها را به عهده می گرفت.»

همین مسئول ایرانی اضافه می کند: «در شب‌های عملیات البته حالتش متفاوت بود. با هوشیاری بیشتر و با افکار متمرکز و البته با کمی استرس. می دانید که مجاهدین اصطلاحاً زیرزمینی زندگی می کنند و این از نظر عصبی روی آنها تأثیر می گذارد و موجب افزایش استرس آنها می شود. خصوصاً در سایه نگرانی شدید از هر امر غیر مترقبه ای که ممکن است منتهی به شکست در عملیاتی شود که برنامه ریزی و آماده ساختن مراحل آن، ماه ها وقت برده است. به عنوان مثال، خود من اصلاً تحمل ندارم که حتی دو ساعت زیرزمینی زندگی کنم و یا تحمل ندارم که [همیشه] با ماشین‎های مخصوص (آن هم با تدابیر امنیتی پیچیده که طی آن هر حرکتی به دقت محاسبه شده است) جابه‌جا شوم.»

تعداد کمی در ایران می دانستند که شهید مغنیه یک شهروند لبنانی است. اکثراً او را با نام حاج رضوان می شناختند. «یک بار همراه با سید حسن نصرالله به تهران آمد، بعد از جنگ 33 روزه، و برخی دیدارهای علنی را برگزار کرد. البته طبعاً در این دیدارها حاج رضوان پشت دوربین می ایستاد. به خانه دکتر حداد عادل (رئیس وقت مجلس ایران) رفتیم. سید حسن در آن روز در منزل دکتر حداد عادل با همه مسئولین ایرانی دیدار کرد. این مسئولین می آمدند تا برای پیروزی حزب الله تبریک بگویند و همه می خواستند با سید حسن نصرالله عکس بگیرند. و این حاج عماد بود که دوربین را می گرفت و عکس می انداخت. حتی دکتر حداد عادل هم در آن زمان نفهمید که این شخص عماد مغنیه است.»

همراهان حاج عماد در ایران می گویند که او «شخص بزرگی بود که در زمینه سازماندهی قدرت عجبیبی داشت. کسانی که از ابتدای تشکیل حزب الله با آن همراه بودند، انتظار نداشتند که یک نفر، با نام عماد مغنیه، بتواند به چنین موفقیتی در اقدامش به بنای سازماندهی مقاومت دست یابد. مطمئن باشد که ایران همه جزئیات را نمی‌داند. حزب الله به صورت مستقل به این کار [یعنی به این سازماندهی] اقدام کرد. حزب الله از اول روی پای خودش ایستاد. تهران از امور استراتژیک حزب الله خبر دارد [نه همه امور]. ممکن است در در بعضی از جزئیات با ما مشورت کنند، ولی تعداد کمی در ایران هستند که دقیقاً می دانند حزب الله [از نظر جزئیات] چگونه است.

چیزی که حاج رضوان ساخت چیز عجیبی است. حتی ما ایرانی ها هم از سطح بیرونی حزب الله خبر داریم و اگر کسی چیز بیشتری می داند، این دانستن در حد نظری است؛ بر روی کاغذ. حزب الله قبل از هر چیز یک روحیه، رابطه و ارتباط است بین اشخاص و خداوند متعال. ما نمی دانیم چگونه عمل می کنند و چگونه شهید و پیروز می‌شوند.»

همین منابع اشاره می کنند که حاج عماد «واقعاً به رهبر انقلاب نزدیک بود. رهبر انقلاب بسیار او را دوست داشت و به تحلیل های او و پیش بینی های او از حوادث اطمینان و اعتماد داشت. شهید مغنیه به اختصار موضوع را بررسی می کرد و دقیقاً به هدف می زد. در همه دیدارهای حساسی که ایرانی ها با هم پیمانان استراتژیک‌شان در منطقه برگزار می کردند، حاج عماد نقش مترجم را ایفا می کرد، خصوصاً در دیدار با سوری ها. سوری ها هم نمی دانستند که این شخص، عماد مغنیه است؛ به استثنای سرتیپ محمد سلیمان (که در سال 2008 در طرطوس ترور شد) و تعداد کمی از مسئولین بلندپایه سوری. در این دیدارهای حساس، حاج عماد برخی اوقات به گونه ای ترجمه می‌کرد که  معلوم بود سعی در موفقیت مباحث دارد. [در ترجمه]، صورت ماجرا را به گونه ای از یک طرف برای طرف دیگر نقل می کرد که مورد پسند این طرف واقع شود و گاهی اوقات عمداً شرح و اضافه ای هم بر ترجمه می افزود، انگار که به یک طرف مذاکره می گوید طرف دیگر فلان خواسته ها را دارد [و فلان منظور در عبارتش نهفته است] سپس به این یکی طرف مذاکره می گفت طرف اول می تواند این چیزها را ارائه کند و همین طور تا آخر. در عمل این او بود که از طریق ترجمه، مذاکرات را اداره می کرد و در نتیجه‌ی این تلاش‎ها، همه به خواسته مطلوب‎شان می رسیدند. واقعاً تمام کارهایش مبتکرانه بود.»

این منابع می گویند: «بسیار به ایران تردد داشت. از نظر ما ایرانی ها، حاج عماد یکی از خود ما محسوب می شد. با ما عربی صحبت نمی کرد، بلکه با فارسی روان صحبت می کرد؛ با لهجه تهرانی [یعنی موقع فارسی صحبت کردن حتی لهجه عربی هم نداشت.] تا حدی که اگر از قبل نمی دانستی که او لبنانی است، فکر می کردی پدر در پدر تهرانی است!» و اضافه می کند: «شدیداً مراقب بود که هویت واقعی‎اش شناخته نشود. دائماً تلاش می کرد در عکس‎ها نباشد. واقعاً به هیچ کس فرصت نمی داد تا از او عکس بگیرد.»

یکی از کسانی که او را می شناخت، می‎گوید: «هر وقت که با هم دیدار داشتیم (حالا به هر مناسبتی که بود، داخل ایران یا در خارج) اگر می خواستیم عکس بیندازیم، از همه جلو می افتاد تا دوربین را گرفته و عکس بیندازد. یعنی همیشه کار عکاسی را او بود که انجام می داد. همه جلوی دوربین بودند؛ اما خود او: دائماً پشت دوربین بود. اگر کسی او را نمی شناخت، نمی توانست از طریق هم‌نشینی با او احساس کند که با دیگران فرق دارد.» وی ادامه می دهد: «وقتی به ایران می آمد، به شهر قم مشرف می شد و به دیدار علمای آنجا می رفت. خصوصاً آیت الله محمدتقی بهجت» (که حدود سه سال پیش وفات یافتند)

معروف است که آیت الله بهجت (از معروف‌ترین علمای اهل عرفان) درخلال جنگ 33 روزه پیغامی برای شیعیان لبنان فرستاده بود و «در آن پیغام از شیعیان لبنان خواسته بود که دعای جوشن صغیر بخوانند. همان روز، بسیاری بر روی تلفن های همراه‌شان پیامکی دریافت کرذند که از آنها قرائت دعای جوشن صغیر را درخواست می کرد.»

کدام صفات بودکه از حاج عماد چنین «رکورد بی نظیر»ی در معادلات منطقه ای ساخت؟ «آرامش او، توجه دائمی اش به خداوند و شوق و بی قراری اش. در تحلیل‎های سیاسی‌اش دقیق بود و عمیق.»

یک مسئول ایرانی روایت می کند که: «یک بار، در سال 2003، مرا و یک مسئول ایرانی بلندپایه را برداشت و به یک بازدید کامل از جبهه جنوب لبنان برد. خودش ماشین را می راند و در همان حال مواضع و موقعیت ها (چه برای حزب الله چه برای اسرائیلی ها) را برای‌مان شرح می‌داد. واقعاً شجاع بود.» وی اضافه می کند: «یک بار دیگر، در سال 2000، مرا برداشت که به یک بازدید مشابه ببرد تا به من نشان دهد که رزمندگان مقاومت چگونه موفق شده اند کوه ها را حفر کرده و در آنها، سکوهای پرتاب موشک نصب کنند. این سکوها با ریل‌های فلزی از داخل حفره ها با بیرون متصل بود تا بتواند بیرون بیاید و موشک ها را شلیک کند و بعد به صورت کامل به داخل کوه برگردد.

در این سفر، با ماشین به جنوب لبنان رفتیم. رفتیم تا رسیدیم به جاهایی که دیگر نمی شد با ماشین حرکت کرد. پیاده شدیم و حدود 45 دقیقه هم به صورت پیاده در معبرهایی که از قبل مشخص و علامت گذاری شده بود، حرکت کردیم، بین بمب های خوشه ای که رزمندگان مقاومت آنها را جمع آوری و خنثی کرده بودند. فهمش برای ما سخت بود که رزمندگان مقاومت چگونه همه این جایگاه ها را داخل کوه حفر کرده اند و بعد هم چطور توانسته اند که این موشک‎های عظیم الجثه را (در این مسافت طولانی، با پای پیاده و آن هم جلوی چشم صهیونیست‎ها) به این جایگاه ها منتقل کنند. واقعاً موفقیت عظیمی بود. همان موقع بود که فهمیدم اگر اسرائیلی ها بخواهند هجومی علیه لبنان بکنند، باید منتظر شکست وحشتناک و بزرگی باشند.

همان وقت حاج عماد شروع کرد به تشریح کردن دقیق اینکه حزب الله چطور عمل می کند. راه های استتار مخصوص رزمندگان را هم دیدیم. این استتار به نحوی بود که اسرائیلی ها نمی توانستند آن را کشف کنند، حتی اگر دقیقاً بالای آن می آمدند. رزمندگان در سطح زمین پخش شده و به داخل حفره هایی می رفتند که با چیزهایی از جنس همان زمین پوشانده شده بود.

همچنین مرا به یک اردوگاه آموزشی در منطه بعلبک [در شمال لبنان] برد. این اردوگاه در یک دره ما بین دو کوه قرار داشت و قله های این دو کوه با کابل به هم وصل شده بود و رزمندگان مقاومت از این کابل‎ها برای رفتن از یک کوه به کوه دیگر استفاده می کردند.

بعد از سال 2000، با او به یک بازدید دیگر رفتم و اتاقهای مراقبت و رصدی که رزمندگان از آنها پایگاه های اسرائیلی ها را زیر نظر داشتند را مشاهده کردم.»

همین منبع توضیح می دهد که: «هدف از این دیدارها فهمیدن دقیق این بود که حزب الله چگونه عمل می کند. در هر بار من خیال می کردم دیگر موفق شده ام بفهمم که این گروه مجاهد چگونه عمل می کند. اما الآن با صراحت تمام به شما می گویم: هیچ کس در ایران نمی داند که حزب الله چگونه عمل می کند. بله، برخی اشخاص هستند که روی کاغذ از پویایی کار حزب الله اطلاع دارند. ولی [در عمل] هیچ کس به صورت کامل از ابزارهای عمل و طریق حرکت حزب الله اطلاع ندارد.»

یک مسئول ایرانی (که اتفاقاً در روز عقب نشینی صهیونیست‎ها از لبنان در ماه می سال 200 آنجا بوده و این توفیق را داشته که همراه عماد مغنیه در اتاق عملیات باشد) می گوید: «بسیار باشکوه بود. یک لحظه تاریخی بود. همه چیز وجود داشت. یک سری نمایش‎گر، پوشش تلویزیون اسرائیل از این فرار را پخش می کرد. تصویر آن افسر اسرائیلی از خاطرم نمی رود که سجده کرد و فریاد می زد: از لبنان خارج شدیم. با همه رزمندگان مقاومت که در صحنه پخش بودند ارتباط برقرار بود.

در آن روز، بین من و او درباره اینکه پس از عقب نشینی اسرائیل چه خواهد شد صحبتی درگرفت. حاج عماد به من گفت: هرگز به اسرائیل اجازه نخواهیم داد به لبنان تعدی کند.»

«چند روز پیش از شهادتش با او ملاقات داشتم»، این را یک مسئول بلندپایه دیگر ایرانی می گوید، «شام را به اتفاق هم خوردیم و راجع به مسائل منطقه و اینکه شرایط پس از جنگ 33 روزه چگونه خواهد بود و اوضاع داخلی اسرائیل صحبت کردیم. او از پیروزی بزرگ گفت و اینکه حتی در نظر خود اسرائیلی ها هم اسرائیل با آنچه قبلا بود تفاوت کرده است.

قاطعانه می گفت که قواعد بازی تغییر کرده است و با این تغییر قواعد، وضعیت اسرائیل هم عوض شده است. اسرائیلی که به عنوان تهدیدی برای کل منطقه محسوب می شد، خصوصاً پس از جنگ سال 1967 که وزیر جنگ اسرائیل گفت همه پایتخت های عربی در تیررس ماست. جنگ 33 روزه ثابت کرد که سلاح های مرسوم قادر به حفاظت از اسرائیل نیستند و برای ما هم خطری محسوب نمی شوند. این ماییم که در سلاح های مرسوم، بر اسرائیل تفوق داریم. این چیزی است که از ارزش اسرائیل در استراتژی غرب می کاهد. اسرائیل دیگر قادر نیست مأموریتش را انجام دهد و این چیزی است که ما باید از آن بهره برداری کنیم. این سخن حاج عماد در آن شب بود. بسیار به اوضاع آینده خوش بین بود. گفت: کل سود قضیه را مابرده ایم. ازاین طریق نابودی اسرائیل شدنی است.» نظریه اش این بود که اسرائیل «خودبه خود ساقط خواهد شد چرا که دیگر نمی تواند نقشی را که ایالات متحده و غربی ها از او انتظار دارند عملی کند.»

یک مسئول ایرانی رابطه حاج عماد با سید حسن نصر الله را چنین توصیف می کند:«یک روح بودند در دو بدن. دوست، همراه و برادر بودند. نمی دانم سید حسن نصرالله چگونه توانسته بدون حاج عماد زندگی کند. این سؤالی است که دائما در ذهنم هست. چراکه هیچ کس مثل سید، حاجی را نمی شناخت.»

یک واقعه‎ی ساده که حدود دو هفته پیش رخ داد می تواند بهترین نشان دهنده دیدگاه ایرانی ها را جع به حاج عماد باشد. در خلال کنفرانس جوانان و بیداری اسلامی که در تهران برگزار شد، در انتهای کنفرانس نمایندگان جوانان میهمان حضرت آیت الله خامنه ای بودند. در این دیدار، مسئولان بلندپایه ایرانی حاضر بودند؛ از جمله فرمانده سپاه قدس سرلشگر قاسم سلیمانیِ معروف. صحنه ورود او خیلی باشکوه بود. سالن یک‎پارچه لرزید وقتی یکی از مسئولان بلندپایه ایرانی فریاد زد: «این عماد مغنیه ایران است.» عبارتی که همه ماجرا را در دل خود دارد. ماجرای «اسطوره»ای که حالا تبدیل شده به یک «الگو».