سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

«نوروز» جشن زمان و هنگام نو شدن و برآمدن امید و خوشی است. از این‌روست که در آیین نوروزی، جامه‌های نو بر تن می‌کنند و مراسم ویژه این جشن را برپا می‌سازند و غذاهای ویژه‌ای می‌خورند.

http://www.radsms.com/wp-content/uploads/2011/03/sms-norooz-1390.jpg

نوروز جشن مکان و جشن همه مردمانی است که جرعه‌نوش فرهنگ ایرانی هستند.

http://www.patogh98.com/uploads/2011/08/IMAGE634030487944305948.jpg
«نوروز» که ایرانی‌ها از کهن‌ترین روزگار تا امروز جشن آن را در آغاز بهار برپا می‌کنند، همواره از گرامی‌ترین و پرشکوه‌ترین آیین‌ها بوده است. «نوروز» که شادترین جشن پایدار ایرانی است، نماد دوستی و یادآور بازگشت دوباره به زندگی است.

http://www.jokfun.com/upload/images/65175762868919678709.jpg
«نوروز» هنگام آشتی، دیدار با آشنایان و دوستان و بستگان و زدودن زنگ کینه از دل‌هاست. دادن و گرفتن «عیدانه» به نشانه دوستی است، حتی اگر این هدیه، شاخه‌ای گل یا برگ تبریکی باشد.

http://www.img.adana.ir/2012/02/20110313133841750_norooz90-135.jpg
نوروز، روز پایان آفرینش و جشن پیدا شدن انسان روی زمین است. ایرانی‌ها پیش از فرارسیدن روزهای جشن، هفت گونه بذر را در ظرفی کوچک می‌کاشتند تا در روزهای عید سبز و شاداب شود. دیدن جو و گندم سبز را به‌ویژه در نوروز خجسته می‌دانستند. کاشتن جو از سایر بذرها بیشتر بود، زیرا نخستین غله‌ای که در سال جدید می‌رسید همین گیاه بود و سرسبزی بیشتری‌داشت.

http://www.takmahfel.com/uploaded/pcdd72da6e66b50512118edd7eba01908d_d8d56165-cdc2-4d8c-b8f6-3b39249da828.jpg
سبز کردن گیاهان آیین ویژه‌ای داشت و به تعداد افراد خانوار قدری بذر گیاه کنار گذاشته می‌شد و به دست کسی که او را خوش قدم و خوش‌یمن می‌دانستند، آماده می‌شد تا سرآغاز برکتی بیشتر در زندگی خانوار باشد؛ به ویژه برای دخترانی که به خانه بخت می‌رفتند ظرفی که روی آن بذر گیاه بود، می‌فر‌ستادند. «نوروز» جشن بهاری همه ایرانیان از هر تیره و تباری است. چند سال پیش در طرح موضوعی تپه‌های عباس‌آباد عرصه‌ای گنجانده شد که نام آن را «بوستان اکو» گذاشتند.

http://www.tikpix.org/my_unzip/1300103222wall11.jpg
اکو نام مجموعه‌ای از 10 کشور منطقه است که پیمان مشترک همکاری دارند. پیشنهاد شد مناسبت مشترکی را انتخاب کنند که میراث معنوی جمعی همه ماست و این همان جشن «نوروز» است که در همه این سرزمین‌ها گرامی داشته می‌شود. این نظر را همه نمایندگان اکو با شوق بسیار پذیرفتند و نام آن بوستان را «نوروز» نهادند و از آن پس نشریه سازمان، «اکو نوروز» نامیده شد. نوروز با افسانه جمشید که در روزگاری زرین فرمانروایی می‌کرد، پیوند داشت؛ روزگار زرینی که سرانجام بازمی‌گردد و نوروز، خاطره وعده آن روز است.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/f/f8/Norooz_Pirooz.jpg
نوروز، رستاخیز نهایی و پیروزی نیکی را خبر می‌دهد. نوروز، روز دیدار با درگذشتگان نیز هست. ایرانیان شادی جشن سال نو را نه‌تنها با زندگان، بلکه با مردگان نیز تقسیم می‌کنند. از این‌روست که در چنین ایامی به دیدار از گورستان می‌روند و شمع یا چراغ سر قبرها روشن می‌کنند و در آنجا گل می‌نهند و آرامگاه درگذشتگان را با آب و گلاب می‌شویند و ‌گاه زمانی از سال نو را در کنار خاک آنان به سر می‌آورند. مردم در پایان سال خانه‌تکانی می‌کنند و آن را پاک می‌روبند.

http://safahateentezar.persiangig.com/image/eid-noruz.jpg

 پیش از برپایی جشن نوروزی به گرمابه می‌روند و خلاصه آنکه تن، محیط، مسکن و پیرامون خود را از پلیدی پاک و پیراسته می‌کنند. مردم در آیین تحویل سال به خواندن دعاها و کتاب مقدس می‌نشینند تا دیوان و اهریمنان و شیطان‌ها را از درون و بیرون زندگی خود دور کنند و آغاز زندگی تازه‌ای را جشن بگیرند.
در کنار کدام سفره هفت‌سین است که در آن قرآن نباشد؟ وقتی بخواهند پولی را عیدانه به کسی هدیه کنند، آن را از لای برگ‌های قرآن بر می‌دارند. دعای تحویل سال را با یاد دگرگون‌کننده قلب‌ها می‌خوانند و از او می‌خواهند که در سالی که پیش‌رو دارند، بهترین احوال را روزی آنها کند.

http://www.irankohan.com/images/7sin.jpg

آب، که گه‌گاه سکه‌های نو را در آن می‌گذارند، در فلات کم‌باران ایران تجلی آرزوی کشاورزان و شهروندان ایرانی است که همواره چشم آنها به آسمان است. سکه نو، نشانه برکت و دارندگی است، سیب و انار از میوه‌های بهشتی‌اند و نماد عشق و دانایی. ماهی نشان ماه حوت (اسفند) است که سال کهنه را به پایان می‌برد، دمی می‌زند و آن را کنار می‌گذارد. آینه نشان پاکی و یادآور قلب بی‌غبار است. سمنو و سنجد نشان عشق و زایش هستند. گذاشتن تخم‌مرغ در کنار سفره هفت‌سین نشانه‌ای از نطفه، نژاد و زایندگی است.

http://forum.vru.ac.ir/imgup/32/1299482441_32_8f21fa329b.png
افروختن شمع گرمابخشی و روشنی‌بخشی به کانون خانواده است. این شمع را نباید خاموش کنند بلکه باید بگذارند تا آخر بسوزد، اما اگر ناگزیر باشند باید آن را به دو برگ سبز خاموش کنند. در سنت قدیم تهران همانند روزگاران کهن ساسانی، نوشیدن جرعه‌ای شیر پاک از آیین‌های نخستین روز نوروز بود.

http://www.pixnama.com/photos/pixnama_com_42be65539029ba8533288fc746eaaeac_qxcuo2bymqtclzxw.jpg
در آغاز سال، تندخویان، انگشتی ماست می‌خورند و خونسردها انگشتی شیره یا عسل، تا هر دو همانند بهار به اعتدال برسند. یکی از دلایل ماندگاری نوروز این است که روزی که پیامبر بزرگوار اسلام در سال دهم هجری، علی امیرالمومنین علیه‌السلام را به جانشینی خود برگزید، مصادف با پایان زمستان و آغاز بهار بود. بنابراین سالگرد شمسی غدیر نوروز ایرانی است.

http://barge-paiiz.persiangig.com/norooz.jpg
نوروز از آن شد پرشعف، هم صاحب عز و شرف
کان روز سالار نجف، آمد به تخت سروری
در ترانه‌های محلی نیز به این همزمانی بسیار پرداخته‌اند:
بهار آمد بهار آمد خوش آمد
علی با ذوالفقار آمد خوش آمد
نوروز، جشن همه ایرانیان مبارک باد.

http://saqeb.ir/wp-content/uploads/2011/10/ali-saqeb.jpg

http://www.hajnews.ir/images/b/P_778.jpg


1-قهرمانی در جام حذفی ، فرمول مخصوص به خود را می طلبد. همانطور که برای قهرمانی در لیگ ، هر تیم نیازمند استراتژی خاص و منحصر به فردی است. به همین دلیل لزوما بهترین تیم های لیگ ، جام حذفی را بالای سر نمی برند. برای اثبات این ادعا کافی است لیست قهرمانان جام های حذفی ایران ،آلمان ، اسپانیا و یا انگلیس را در سال های گذشته دوره کنید و با قهرمانان لیگ مقایسه نمایید. 

استقلال 
ایران: قهرمان لیگ برتر سپاهان- قهرمان جام حذفی پرسپولیس ( تیم چهارم لیگ )
 اسپانیا: قهرمان لیگ بارسلونا- قهرمان جام حذفی رئال مادرید ( تیم دوم لیگ) 
آلمان: قهرمان لیگ دورتموند- قهرمان جام حذفی شالکه ( تیم چهاردهم لیگ)
 انگلیس: قهرمان لیگ منچستر یونایتد- قهرمان جام حذفی بیرمنگام ( تیم هیجدهم لیگ که به دسته پایین تر سقوط کرد)

 
 2- اولین تفاوت بین قهرمانی در لیگ برتر و جام حذفی ، در "شکست" است. در لیگ، تیم قهرمان فرصت شکست خوردن دارد و البته فرصت جبران. ولی در جام حذفی این فرصت وجود ندارد و به همین دلیل قهرمانی در جام حذفی نیازمند کمترین گل خورده است. نمی توان همیشه قهرمان لیگ را با کمترین گل خورده شناسایی کرد ولی قهرمانان جام حذفی اصولا کمترین میانگین گل خورده را در جدول حذفی دارند. به همین دلیل خط دفاع مستحکم و دروازبانی مطمئن ، می تواند نیازهای اولیه تیمی باشد که قصد موفقیت در جام حذفی را دارد. 

 
استقلال بدون شک بهترین خط دفاع و دروازبان لیگ را در اختیار دارد. به طور معمول پیروزی در دیدارهای جام حذفی، نیازمند استراتژی "اقتصاد گرایانه" است. یعنی پیروزی با حداقل مصرف انرژی. تصور کنید در طول فصلی با حداقل 34 دیدار داخلی ، 10 دیدار ملی و تعدادی دیدار بین المللی در سطح باشگاهی، بازیکنان تیم شما می بایست در دیدارهای جام حذفی هم حاضر شوند. مربی باهوش در ای`ن شرایط بدنبال حمله با حداقل نیرو و دفاع با حداکثر نیرو خواهد بود.
 شالکه نمونه خوبی برای اثبات این ادعا است: 8 گل زده و تنها 3 گل خورده تا پیش از فینال جام حذفی آلمان در 5 دیدار. و استقلال تهران 10 گل زده و تنها یک گل خورده در 5 دیدار. فراموش نکنید که 4 گل این تیم در وقت های اضافه به ثمر رسید و 5 گل در دیدار برابر شیرین فراز کرمانشاه- یعنی این تیم تنها 6 گل در 90 دقیقه هر دیدار به ثمر رسانده است . 

 
3- "تمرکز" واژه کلیدی برای موفقیت در جام حذفی است. حفظ تمرکز در طول 90 دقیقه به تیم فرصت می دهد که از شکست فرار کند و این یعنی پیروزی و رسیدن به مرحله بعد. قهرمانان جام حذفی اصولا از بازیکنان با تجربه ای سود می برند که مهارت حفظ تمرکز در طول 90 دقیقه را دارنند. کافی است نام و تجربه بازیکنان استقلال را با حریفان این تیم مقایسه کنید. تنها پرسپولیس بود که می توانست رقیب این تیم در این زمینه باشد ولی این تیم هم به دلیل شکست های پیاپی در برابر استقلال نمی توانست سطح انگیزشی بازیکنان خود را حفظ نماید و با تمرکز در تمام دقایق دیدار برابر استقلال بایستد. 

4- بازیکنان جایگزین مناسب. همانطور که در بند 2 اشاره شد، دشمن اصلی تیم های حرفه ای در فوتبال امروز، تعداد زیاد دیدارهای رسمی و دوستانه است که مجب افزایش میزان آسیب دیدگی و ایجاد خستگی فیزیکی و روانی بازیکنان می شود. تیم هایی که در ابتدای فصل بازیکنان جانشین مناسبی جذب کرده اند، در جام حذفی مدعیان اصلی بشمار می روند. استقلال بدلیل موفقیت در فصل نقل و انتقالات ، حتی با وجود مصدومیت بازیکنان کلیدی در طول فصل، دچار مشکل نشد. 
5- قرعه مناسب. شاید هواداران استقلال از ذکر این دلیل خشنود نباشند ولی واقعیت این است که قهرمانان چند سال اخیر جام حذفی معمولا از قرعه مناسبی سود می بردند. مانند پرسپولیس 88-89. البته نباید فراموش کنیم که تیم هایی مانند شهرداری یاسوج که دلیلی بر قرعه مناسب هستند، تیم های شگفتی سازی بودند که رقیبان لیگ برتری خود مانند فولاد خوزستان را شکست دادند ولی تیم های شگفتی ساز تا پیش از رسیدن به شهرت ، توان حذف حریفان قدرتمند تر را دارنند زیرا در برابر آنها حریفی کم نام و نشان به شمار می آیند و این تفاوت سطح به دلیلی تفکرات آماتور گونه بازیکنان، به ضرر تیم سطح بالاتر است. ولی زمانیکه موفق به حذف رقیبان قدرتمند خود شدند ، در جایگاه جدیدی قرار می گیرند و این به سود تیم حریف است. استقلال در این شرایط بود که در برابر شهرداری یاسوج قرار گرفت.
 6- نمی توان با ذکر این دلایل ، نکات مثبت تاکتیکی استقلال را نادیده گرفت. استقلال تیمی است که اینروزها با 2-4-4 دیاموند نمایش مناسبی از خود ارائه می دهد حتی با وجود غیبت تیموریان و جباری. زوج حیدری و حمودی در سمت راست در حملات بسیار موفق است و هرگاه این دو بازیکن در نیمه زمین حریف به یکدیگر نزدیک شدند، حریف را به دردسر انداخته اند (مانند گل اول استقلال به راه آهن ). البته نباید از ضعف سمت راست استقلال در فاز دفاعی به سادگی گذشت. 
زوج خط دفاع با ترکیب منتظری و عمران زاده در عمق دچار مشکل هستند ولی زمانیکه یک هافبک دفاعی صرف در برابر خط دفاع می ایستد، ضعف ها پوشش داده می شود زیرا حریف مجبور است توپ را به عرض و کناره ها منتقل کند و روی به ارسال از جناحین بیاورد و با توجه به مهارت مدافعین استقلال روی هوا، شرایط به نفع این تیم خواهد بود.
 ساموئل را می توان هدیه بابانوئل به استقلال دانست . مدافع-هافبک باهوش و با تجربه که برخلاف سن و سال اش هنوز در سطح بالایی از آمادگی بدنی به سر می برد و بهترین بازیکن برای پست هافبک چپ در لوزی میانه میدان است. او می داند چه موقع به کنار باز شود و چه موقع در عرض هافبک دفاعی جمع شود. در هنگام حمله به خوبی وارد باکس جریمه حریف می شود و روی توپ های ارسالی موثر ظاهر می شود. مهارت مناسبی روی توپ های هوایی دارد و در درگیری های یک در مقابل یک، اغلب پیروز است. 
اغراق نیست اگر بگوییم ساموئل با روش خودش، نگذاشته که جای خالی هافبک های مصدوم استقلال احساس شود 


سورپرایز فینال جام حذفی همین پیراهن سبز خوش رنگی بود که مهدی رحمتی آن را به تن کرده بود .

مهدی رحمتی

اگر شما متولد دهه 60 باشید حتما عکس‌های ابتدای دهه 60 ناصر حجازی با این پیراهن در فروشگاه‌های لوازم ورزشی و عکس ورزشی دیده‌اید. پیراهنی که ناصر حجازی به شدت دوستش می‌داشت پیراهنی که آرام کره جنوبی را به همراه داشت. پیر اهنی با یک پیراهن فرنگی که احتمالا تولید کارخانه پوماست. 

مهدی رحمتی روز گذشته در فینال جام حذفی این پیراهن را برتن کرد و به انگیزه مضاعفی در دروازه استقلال ایستاد و در نهایت هم بازی را با درخشش خود ثبت کرد. مهدی رحمتی بعد از مهار پنالتی دوم شاهین که از دلایل اصلی قهرمانی استقلال بود مدام به آسمان را نشان می‌داد و از ناصر حجازی تشکر می‌کرد. 

 
او بعد از پنالتی یرکوویچ هم وقتی وارد حلقه شادی استقلالی‌ها شد به خاطر ناصر حجازی به شدت اشک ریخت او هم با استقلال فاتح جام شده و هم کری قدیمی‌اش را دوباره از وحید طالب‌لو برده است. 

اگر با خود رحمتی صحبت کنید می‌گوید این لطف خدا و نظر لطف ناصر حجازی بود چیزی که البته خیلی هم بی‌راه نیست. چرا که حجازی علاقه خاصی به سبک دروازه‌بانی مهدی رحمتی داشت.

 
 نکته جالبی که در بین وجود دارد این است که پیراهن ناصر حجازی چندان هم سایز رحمتی نبوده و او در حالی پیراهن را به تن کرده که انگار ناصرخان از او درشت‌تر بوده است که البته این همه ماجرا نیست. ناصر حجازی که اندام ترکه‌ای و کشیده داشت در دورانی که دروازه‌بان‌ها عادت به پوشیدن پیراهن‌های مشکی داشتند با پیراهن‌های رنگی و گشاد لاغری خود را نسبت به سایرین پنهان می‌کرد. او همیشه به شماره 22 و  لباس‌های خوشرنگ و زیبا علاقه داشت و عکس‌های دوران بازیگری او نشانگر سلیقه خاص چهره‌ای است که با کمال تأسف او را در سالی که گذشت از دست دادیم.

 
 کسی که هنوز جایش در بین ما خالی است. یاد روزی که او با این پیراهن می‌درخشید به خیر ...

 


تنها یک هفته به آغاز سال جدید باقی مانده و برای خانواده حجازی امسال نخستین عید نوروز بدون ناصرخان خواهد گذشت. خانواده‌ای که هیچ کدامشان هنوز رفتنش را باور ندارند و به قول همسرش همه آنها فکر می‌کنند مانند تمام عیدهایی که در سفرهای ورزشی بود این بار هم پای سفره هفت سین غایب است. سفره هفت سینی که هنوز همسرش بهناز شفیعی نمی‌داند آن را بچیند یا نچیند. گفت و گوی ما را با همسر ناصر حجازی می‌خوانید.

hejazi

-خانم شفیعی نخستین نوروز بدون ناصرخان در راه است، عیدهایی که ایشان در خانه بودند را چگونه می‌گذارندید؟

معمولا هر عیدی که ناصر در تهران بود ایام نوروز را به شمال می‌رفتیم. چندان به سفر خارجی در این روزها علاقه نداشت و به غیر از این یکی، دو سال آخر که به دلیل بیماری او در تهران حضور داشتیم در سال‌های قبل به اتفاق دوستان و آشنایان در شمال جمع می‌شدیم.

-این روزها چه احساسی دارید؟ 

(با صدایی گرفته) جایش خیلی خالی است. خیلی خیلی. بخصوص هرچه بیشتر به روزهای سال نو نزدیک می‌شویم. هنوز نمی‌دانم سفره هفت سین را بچینم یا نه.

-ناصرخان در نوروز چه حال و هوایی داشت؟ 

عید را خیلی دوست داشت و در هر شرایطی باید مراسم تحویل سال را کنار خانواده می‌گذراند. البته بعضی سال‌ها زمانی که در بنگلادش مربی بود، عید پیش ما نبود. اما در سایر مواقع نوروز را با ما می‌گذارند. البته کلا زیاد اهل عید دیدنی نبود اما خیلی دوست داشت که دیگران به خانه ما بیایند.

-کدام یک از این عیدها برای شما خاطره انگیزتر است؟ 

تمام این سالها برای ما خاطره بوده است.

-ناصرخان در عیدی دادن چقدر دست و دلباز بودند؟ 

خوب ناصر چندان اهل کادو دادن نبود، اما دو، سه روز مانده به عید به بانک می‌رفتیم و اسکناس‌های نو می‌گرفتیم، آنها را بین قرآن می‌گذاشتیم و هر میهمانی که می‌آمد، عیدی‌اش را از میان قرآن برمی‌داشت.

-چقدر عیدی می‌دادند؟

(با خنده) خوب این اواخر به 10 هزار تومان رسیده بود.

-شما هم عیدی می‌گرفتید؟

بله، سهم من هم از همان اسکناس‌های میان قرآن بود. آتیلا و آتوسا هم همینطور. البته من هزار تومانی بر می‌داشتم.(می‌خندد)

-از همبازی‌های قدیمی چه کسانی در ایان عید به دیدن ناصرخان می‌آمدند؟

خوب، از هم دهه‌ای‌های خودش همایون بهزادی به دیدنش می‌آمد، سال گذشته هم خیلی از دوستانش آمدند، ناصر عبداللهی، حاجیلو، ظلی و شاهرودی از جمله کسانی بودند که هم برای عیادت و هم برای عید دیدنی آمدند.

-سال تحویل را کجا می‌گذارنید، بر سر مزار ناصرخان می‌روید؟

خیلی دوست داشتم تا هفت سین را به سر مزار ناصر ببرم و آنجا باشم. البته بر سر مزار او هم هفت سین چیده‌ایم. اما ملاحظه نوه‌ام ارسلان را می‌کنم. فرزند آتیلا کوچک است اما ارسلان فرزند آتوسا 9 ساله است و همه چیز را متوجه می‌شود، دوست دارم در زمان مراسم سال تحویل ناراحت نشود و به همین دلیل در خانه می‌مانیم اما بعد از سال تحویل بر سر مزار ناصر می‌رویم.

-عید 91 برای شما چه طعمی دارد؟

(بغض می‌کند) سخت و تلخ است. هر روز که می‌گذرد این حس دشوارتر می‌شود. حتی پارسال که حالش بد بود هم اصرار داشت پای سفره هفت سین بیاید. بعد از 37 سال زندگی مشترک واقعا برایم سخت است. امسال به جای خود ناصر یک عکس بزرگ قدی از او در کنار سفره هفت سین همراه ما خواهد بود.

-مشخص است که با گذشت این چند ماه رفتنش را باور نکرده‌اید.

 یک درصد هم باور نکرده‌ایم. نه من و نه آتیلا و آتوسا هیچکدام قبول نکرده‌ایم که او دیگر نیست. مانند سالهایی که در اتریش یا دبی بود به خودمان می‌گوییم سفر است و باز می گردد. رفتنش را باور نمی‌کنیم.

-در آستانه سال نو چه آرزوهایی دارید؟

برای خانواده خودم و تمام ملت ایران آرزوی سلامتی دارم. ما در مدت بیماری ناصر متوجه شدیم که وقتی سلامتی باشد همه چیز در کنارش شکل می‌گیرد.وقتی سالم باشید، می توانید زندگی را بسازید. برای همه خانواده ها سلامتی و خوشبختی آرزو دارم


ساختار سیاسی و اجتماعی کشورمان کم نیستند از نمونه هایی که برادر در سایه برادر به مسندی رسیده است. حکم کامران دانشجو برای فرهاد و حکم فرهاد برای خسرو این روزها روایتی تازه از سنتی دیرینه است. معروفترین جمله را در این باب از علی لاریجانی نقل می کنند و می گویند او در وصف حضور همزمان خود و برادرانش در قدرت این گونه گفته که فرزندان حوزه و مرجعیت هستیم که بر حسب اتفاق وارد کار اجرایی شده و گمراه شده ایم. 

مجلس اول یکی از نمونه های حضور همزمان برادران در عرصه سیاستگذاری بود. به حضور عباسعلی، احمد و علی اکبر ناطق نوری در این مجلس می توان اشاره کرد. عباسعلی ناطق نوری برادر بزرگتر که سیاسی تر هم بود، در جریان بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید، احمد ناطق نوری در سایه نام برادر تا همین مجلس هشتم در مجلس ماند و علی اکبر ناطق نوری برادر کوچکتر نیز رئیس مجلس چهارم و پنجم شد، اما بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 77 از کارهای اجرایی سیاست کنار کشید و به ریاست دفتر بازرسی دفتر مقام معظم رهبری منصوب شد. 

بعدها در مجلس چنین اتفاقاتی بازهم تکرار شد. محمدرضا باهنر در سایه نام برادر بزرگترش محمد جواد باهنر که در جریان انفجار بمب در دفتر نخست وزیری به شهادت رسیده بود، در انتخابات مجلس دوم پیروز انتخابات شد و در ادوار مختلف مجلس هم از تاثیرگذارترین چهره ها بود و هست. 

وقتی حبیب الله عسگراولادی به پشتوانه همان یکسال حضورش در بازار، از مجلس اول به عنوان وزارتخانه بازرگانی قدم می گذارد، برادرش اسدالله نیز به اتاق بازرگانی می رود. حاج حبیب الله که پیش از انقلاب هم عرصه سیاست را بر عرصه اقتصاد ترجیح می داد به حوزه مورد علاقه اش بازگشت ولی اسدالله در حوزه بازرگانی و تجارت ماند.

دانشجوهای مدیر

حالا حکمی که کامران دانشجو در جایگاه وزیر علوم برای برادرش فرهاد امضا کرد و حکمی که فرهاد دانشجو برای خسرو  صادر کرد سنتی دیرینه را در ساختار سیاسی، اجتماعی کشور احیا کرده است. فرهاد دانشجو وقتی حکم ریاست دانشگاه آزاد را از دست برادرش کامران گرفت، خسرو دانشجو را که عضو شورای شهر تهران هم هست به عنوان نماینده و قائم مقام خود در واحدهای علوم و تحقیقات این دانشگاه آزاد منصوب کرد. این انتصاب خود با انتقادهایی مواجه شده است.در دیگر ساختارهای کشور هم می توان چنین ردی را جستجو کرد. حسن واعظی معاون دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام است و برادرش محمود معاون مرکز تحقیقات مجمع.

مسئولان قوا

هر چه باشد در هیچ مقطعی دو برادر بر کرسی اداره دو قوه در کشور تکیه نزده بودند که علی و صادق لاریجانی بر مسند قوه قانونگذاری و قضائی نشسته اند. هر چند وقتی مجلس ششم در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی روی کار آمد، بنا به آنکه برادر رئیس جمهور وقت، محمدرضا، رای اول تهران را آورده بود انتظار می رفت که ریاست مجلس را همو بگیرد و اگر چنین می شد پیش از لاریجانی ها،  خاتمی ها می توانستند ریاست دو قوه را به عهده بگیرند. همزمان با حضور ِآیت لله صادق آملی لاریجانی در دستگاه قضا، برادر بزرگتر، محمد جواد که چند پیراهنی بیشتر از دیگر برادرها در  میدان سیاست پاره کرده است، بر یکی از حساس ترین بخش های قوه قضائیه گمارده شد. برادر کوچکتر، با نیم نگاهی بر تجربه محمد جواد در عرصه دیپلماسی، کسی را بهتر از او برای سپردن معاونت حقوق بشر قوه قضائیه پیدا نکرد تا به این ترتیب تصاویر آیت الله صادق آملی و محمد جواد لاریجانی در جلسات قوه قضائیه در یک قاب قرار گیرد.

مسئولان دفتر

در دوره دوم ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، یکی از برادران خاتمی که کمتر سیاسی و بیشتر اقتصادی بود نیز به رسما به حوزه سیاست قدم گذاشت. محمد خاتمی، برادر دیگرش علی را به ریاست دفتر خود منصوب کرد. برادر به عنوان مسئول دفتر برادر در عرصه سیاسی کشور موضوع چندان غریبی نیست. 

نمونه فعلی آن را هم می توان در جمع برادران هاشمی جستجو کرد و از محمد هاشمی یاد کرد که مسئول دفتر، برادرش ِآیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام است. این نصب و انتصاب های برادرگونه، نه به دولت هاشمی و نه به دولت خاتمی محدود نمی شود. 

محمود احمدی نژاد وقتی به پاستور رفت برادرش داوود را هم به ریاست بازرسی نهاد ریاست جمهوری گماشت. داوود رسم برادر پشت برادر را شکست و پس از افشاگری هایش درباره جریان انحرافی از دولت کنار گذاشته شد.

مسعود، سعد و ساعد دیگر برادران سعید حجاریان هستند. سعید سیاست مدار مذهبی، مسعود اقتصادپیشه صاحب صندوق قرض الحسنه، ساعد قاری قرآن و سعد مدیرمدرسه با نام اسلام.سعید به سبک روزهای پیش از انقلاب به جمع مبارزان دولتمرد افزوده شد. اول بار به اطلاعات نخست وزیری رفت، سپس در تاسیس وزارت اطلاعات نقش گرفت و مدتی بعد مرکز تحقیقات استراتژیک نظام برپایه اندیشه او و مدیریت آیت الله موسوی خوئینی ها تشکیل شد. 
مسعود همزمان با برادر به سپاه پاسدران پیوست و مدتی بعد فرماندهی قرارگاه صراط را برعهده گرفت. او پس از جنگ دانشگاه امام حسین را بنیان گذاشت ومدتی خود ریاست برآن را عهده دار بود. مدیریت «ایران وانت» که به ساخت وانت مزداهای دو کابین ، مزدا 322 و «مزدا تری» رسید و تاسیس بیمه «ملت» و تاسیس صندوق قرض الحسنه صدرا از دیگر اقدامات اوست. سعد و ساعد حجاریان هم موسس مدارس «سلام» هستند. مدارس هر سال توسعه پیدا می کردند تا زمانی که براساس دستوری، نام مدارس از «سلام» به «اسلام» تغییر کرد.
تقی، محمدعلی، ابوالحسن، علینقی، مرتضی و محسن. تقی از بازاریان نیکوکار و اعضای نزدیک به موتلفه اسلامی بود. فرزند او سید مهدی خاموشی در سال های پس از انقلاب اداره سازمان تبلیغات اسلامی را برعهده گرفت. محمد علی وقتش را در بازار می گذراند. علینقی مدتی هم به ملیون نزدیک بود و برای کسب مدرک مهندسی نساجی راهی انگلیس می شود. محسن خاموشی به عضویت سازمان مجاهدین در آمد. مرتضی برای ادامه تحصیل راهی امریکا و جذب سازمان مجاهدین شد و طی درگیری توسط ساواک کشته می شود. علینقی به عضویت هیات سرپرستی اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در می آید و تنها زمانی کوتاه بعد از این حکم به صفت همراهی با بازار از سوی حبیب الله عسگراولادی به عنوان معاون وزیربازرگانی انتخاب می شود.

کم نیستند نمونه برادرانی که همزمان در حاشیه قدرت، برای یکدیگر قدرت ساخته اند. حال گاه در سطح مدیران بالایی و گاهی در سطح مدیران میانی!


سیمین دانشور درسن 90 سالگی درگذشت.

سیمین دانشور نویسنده و مترجم مشهور ایران و همسر جلال آل‌احمد، عصر امروز درسن 90 سالگی در تهران درگذشت.
وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان "سووشون" است که نثری ساده دارد و به 17 زبان ترجمه شده است  و از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب می‌شود.
دانشور در سال 1300 شمسی در شیراز متولد شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسه? انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه? تحصیل در رشته? ادبیات فارسی به دانشکده? ادبیات دانشگاه تهران رفت.

دانشور، پس از مرگ پدرش در 1320 شمسی، شروع به مقاله‌نویسی برای رادیو تهران و روزنامه? ایران کرد، با نام مستعار شیرازی بی‌نام.
در 1327 مجموعه? داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعه? داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده‌ ست. مشوق دانشور در داستان‌نویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی، و صادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آل‌احمد، که بعداً همسر وی شد، آشنا شد.

 
در 1328 با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. عنوان رساله? وی «علم‌الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیع‌الزمان فروزانفر).

 
دکتر سیمین دانشور به سال 1327 زمانی که در اتوبوس نشسته بود تا راهی شیراز شود با جلال آل‌احمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد. در سال 1329 با آل‌احمد ازدواج کرد. دانشور در 1331 با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشته? زیبایی‌شناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستان‌نویسی و نزد فیل پریک نمایش‌نامه‌نویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.

پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال 1338 استاد دانشگاه تهران در رشته? باستان‌شناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آل‌احمد در 1348، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جمله? پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر است. در 1358 از دانشگاه تهران بازنشسته شد. از سیمین دانشور همواره بعنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کم نظیر در ادبیات داستانی ایران نامبرده می‌شود.

 
«جلال آل احمد» می‌نویسد:
راه افتادم سمت شیراز برای گرفتن قسط اول حق الترجم? "قمارباز داستایوفسکی"، از کی؟ از آقای معرفت نامی که به واسط? "ابراهیم گلستان" با او آشنا شده بودم. معرفت، پیش از این که ناشر و چاپخانه دار باشد، یک آبلیموفروش متبحر بود!
توی ماشین که از گاراژ "اتوعدل" راه افتاده بود، با "سیمین" آشنا شدم. آمدن سیمین به زندگی ام، تکانه ای بود که تا مدت ها جوارح مرا و خانواده ام را لرزانید. هیچ کس از میان اهل خاه، تمایلی به ازدواج من با سیمین نداشت. به خصوص پدر که تصور داشتن یک عروس مکشوفه، دیوانه اش میکرد. خودم هم فکر نمیکردم روزی برسد من با خواهرزاد? یک درباری، پیمان زناشویی ببندم. سیمین دختر خواهر "سردار فاخر حکمت" از نزدیکان محمدرضا شاه بود که تا آستان? نخست وزیری مملکت، پیش رفته بود!
من با سیمین تفاوت هایی اساسی داشتم، هم در رگ ریشه، هم در خاستگاه و فرهنگ.
اما چه میشود کرد با دلی که او را جداً میخواست؟
روز عروسی مان که در خان? سردار فاخر حکمت برگزار شد، از میان هم? اقوام من، تنها یکی دو خوار و خواهرزاده حضور داشتند آن هم پنهان از پدر. آنها وقتی رسیدند؛ در آن چادرهای کمری مشکی و زیر آن روبندهی بلند، هیچ تناسبی با خانم های حاضر در میهمانی نداشتند! سیمین آن روز یک لباس آبی ناپلئونی پوشیده بود. از همان پارچه، پاپیونی موهای کوتاه فردارش را زینت میداد. لباس از بالا حالت چهارترک داشت و یقه اش خشتی باز بود. من یک نگاه به او انداختم و یک نگاه به خواهر و خواهرزاده هایم و برای لحظه ای به انتخابم تردید کردم. آیا رویاروی کردن طرفین این ماجرا، از خودخواهی و لج بازی من ناشی نمی‏شد؟

چندی پیش مجله گوهران با  سیمین دانشور پیرامون مرحوم نیمایوشیج مصاحبه کرده بود. سیمین در این مصاحبه خاطراتی از امام موسی صدر و نیما و جلال بیان کرده . به نظر من با بیان شیرین بانو سیمین دانشور حیف است که شوما هم این روایت را نخوانید:

موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود.چشم‌های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتری‌ها. من در رو باز کردم.
گفتم: ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست؟گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود……. دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم.
نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی ما رو خودش نداد و منم چایی نخوردم.
موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود.باید چایی رو خودم میریختم. تفاله نداشته باشه. سرش هم اینقد خالی باشه. خودمم میدادم بهش.من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. سووشون رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود. ولی میدیدمش. شام و نهار اینا میدیدیمش
مجله‌ گوهران (ویژه‌ نیما یوشیج)، 13دی1385


تبت نام سرزمینی در آسیای میانه است. این سرزمین که به بام دنیا معروف است و مراقبه و آرامش بودایی را در ذهن تداعی می‌کند، یکی از کهن‌ترین و غنی‌ترین فرهنگ‌های جهان را در خود پرورده است. آیین بومی مردم این سرزمین پیش از ورود آیین بودایی در قرن اول میلادی به آسیای میانه شمنیسم بود که پیشینه آن را تا پنج هزار سال تخمین زده‌اند. با آنکه بودیسم در دیگر کشورهای این منطقه تغییرات بسیاری در طول تاریخ به خود دید، در تبت تقریبا به همان شیوه هزار سال پیش حفظ شده است. 

 
در طول تاریخ طولانی‌اش، گاهی حکومت مستقل داشت و گاهی دیگر هر بار به نوعی زیر پرچم چین بود. تا قرن یازدهم میلادی کشور پادشاهی قدرتمندی بود، اما پس از اختلاف داخلی، در سال 1206 به تسخیر سربازان چنگیزخان مغول درآمد. در قرن شانزدهم قدرت سیاسی تبت از سوی حکومت مغولستان به دالایی لاما داده شد. از آن زمان تاکنون، سوای نقش حکومت چین، حکومت امور داخلی تبت بر عهده لاماها، رهبران معنوی و سیاسی تبتی‌ها بوده است. 

 
در اوایل قرن بیستم سراسر منطقه فلات تبت دچار ناآرامی بود. کاوشگر سوئدی، ون اودین، در سال 1909 پس بازگشت از سفر سه ساله‌اش به تبت، که در آن نقشه بخش بزرگی از تبت مرکزی را به دقت ثبت کرده بود، در گفت‌وگو با تزار روسیه شرایط تبت را چنین توصیف کرد: «در حال حاضر حکومت چین تبت را در دست خود گرفته است... هم‌اکنون دالایی لاما در دستان حکومت چین است... مغول‌ها بی‌تابند. آنها دالایی لاما را می‌پرستند و مطیع فرمانش هستند. اگر او فردا به آنها بگوید به جنگ چینی‌ها بروید، اگر آنها را به انقلابی خونین بخواند، تک‌تک آنها به دستورش عمل می‌کنند... تبت آرام است. انتظار ناآرامی نمی‌رود.»

 
بالاخره در ماه اکتبر 1911 پایان کار امپراتوری در چین رقم خورد و انقلاب مردمی چین به پیروزی رسید و دالایی لامای سیزدهم به تبت بازگشت. چهاردهمین دالایی لاما در ششم جولای 1935 در فاصله بین دو جنگ جهانی، همزمان با مرگ دالایی لامای سیزدهم به دنیا آمد. 15 سال بعد حزب کمونیست چین به رهبری مائو قدرت را در دست گرفت و تبت را نیز از جبر جدید، کمونیسم چینی، معاف نداشت. از آغاز روشن بود بردن تبت زیر پرچم کمونیسم، موجب برابر هم قرار گرفتن دو ساختار اجتماعی متضاد می‌شود. ایدئولوژی کمونیسم مظاهر دین را نفی می‌کند و از این رو انجام اعمال مذهبی را برای اقلیت بودایی گرفته تا مسلمان و مسیحی ممنوع کرده است. از همان آغاز طرفداران جوان مائو شروع به تخریب معابد بودایی و آزار و سرکوب بوداییان و محدود کردن آزادی‌شان کردند. در روز 10 مارس 1959 نارضایتی تبتی‌ها شدت گرفت و با سخت‌ترین سرکوب مواجه شد، تا این روز قیام لهاسا نام بگیرد. تمام تبت در حالت دفاع رفت. از ترس آنکه مبادا دالایی لاما به اسارت افتد، در اطراف اقامتگاهش جمع شدند و دالایی لاما و رهروانش به هند رفتند؛ کشوری که 52 سال گذشته را در آن زیسته است. دالایی لاما در شهر دارماسلای هند، دولت تبت در تبعید را تشکیل داد و تمام تلاشش را به کار بست تا جهان را باخبر کند و جلو نابودی این فرهنگ کهن را بگیرد. به گفته دالایی لاما دولت در تبعید تبت آمیزه‌ای از حاکمیت قانون اساسی، دموکراسی مردمی و اصول بودایی مدارا و پرهیز از خشونت است. در تبت با سنگین‌تر شدن کنترل سیاسی و نظامی بیش از 65 هزار تبتی کشته و بیش از 20هزار نفر اخراج شدند. بین 1959 تا 1961 بیش از شش هزار معبد تبتی نابود شد. در سال‌های بعد مدارس غیردینی ساخته شد و جز چند معبد اصلی باقی نماند. هزاران راهب و راهبه بودایی کشته، شکنجه یا زندانی شدند. 

 
30 سال بعد، 3 اکتبر 1989 جایزه صلح نوبل به دالایی لاما به پاس تعهد ناگسسته‌اش به مدارا و پرهیز از خشونت در مبارزه برای آزادی مردمش تقدیم شد و از پیشنهادهای سازنده و آینده‌نگرانه‌اش در حل مسایل بین‌المللی قدردانی شد. دالایی لاما پس از دریافت جایزه نوبل گفت: «این جایزه را با افتخار و به نیابت از همه آنها که سرکوب می‌شوند و برای آزادی تلاش می‌کنند، دریافت می‌کنم... من آن را با ادای احترام به مردی که سنت معاصر پرهیز از خشونت را آغاز کرد، ماهاتما گاندی، مردی که از زندگی‌اش بسیار آموختم و الهام‌بخشم بوده، دریافت می‌کنم. و البته این جایزه را به نیابت از شش میلیون تبتی، مردان و زنان هموطنم در تبت دریافت می‌کنم؛ کسانی که در رنج بسیار بوده و هستند.» او در حالی‌که یک سال از فاجعه سرکوب دانشجویان طرفدار دموکراسی در پکن گذشته بود، گفت: «اگر تبتی‌ها دست به اسلحه ببرند، کارشان مانند خودکشی است. می‌دانم همه نگران و ناراحتند. من همیشه باور داشتم به اینکه اجتناب از خشونت بسیار مهم است. بهترین راه برای حل مشکلات بشر گفت‌وگو و درک حرف یکدیگر است. باید صبر داشت.» 
او معتقد است چین بر اساس قانون اساسی باید خودمختاری تبت را به رسمیت بشناسد. او در مورد نقش خودش در حکومت تبت رسما اعلام کرد، ادامه داشتن یا نداشتن نهاد دالایی لاما بسته به رای مردم است. بنا به سنت بودایی‌های تبتی هر دالایی لاما تناسخ(1) دالایی‌لامای پیش از خود است. با این حال دالایی لامای چهاردهم گفته است شاید او آخرین دالایی لاما باشد. شاید دیگر تناسخی در کار نباشد. در مصاحبه‌ای در سال 1969، از احتمال رای‌گیری میان بودایی‌های تبت بر سر این موضوع در آینده سخن گفت. به نظر او نهاد دالایی لاما ایجاد شد تا مایه خیر برای همگان باشد و ممکن است دیگر آن کارایی را نداشته باشد. دولت کمونیست چین مدعی است تنها خودش صلاحیت تایید نام‌گذاری تناسخ مقامات عالی در تبت را دارد، اما بعید به نظر می‌رسد مردم تبت آنها را همراهی کنند. در ماه مارس 2011 دالایی لاما اعلام کرد خود را بازنشسته کرده و آماده است تا از قدرت کناره‌گیری کند. یک ماه بعد، لوبسانگ سانگای به عنوان نخست‌وزیر دولت در تبعید تبت انتخاب شد. او که در تبعید به دنیا آمده، از استادان رشته حقوق دانشگاه هاروارد است. بنا به گفته تحلیلگران دالایی لاما همچنان رهبر معنوی مردم تبت خواهد ماند، زیرا تنها او می‌تواند اتحاد تبتی‌های داخل و خارج از چین را حفظ کند. 
نارضایتی تبتی‌ها از سرکوب آزادی‌های دینی و فردی‌شان همچنان ادامه داشت تا در سال 2008 به موجب المپیک پکن جهان بار دیگر تبت را به خاطر آورد. تظاهرات آرام تبتی‌ها به خشونت کشیده شد و سراسر کشور را فرا گرفت. سرکوب گسترده از چشم دوربین‌های خبری المپیک دور نماند و دولت پکن با انتقاد شدید جامعه جهانی روبه‌رو شد. گفت‌وگوهای دوباره میان چین و دالایی لاما نتیجه‌ای نداد تا تبت همچنان در فضای امنیتی و نظامی به سر ببرد. 

 
در ماه مارس 2011 یک راهب بودایی خود را آتش زد. با گذشت یک سال از آن روز تاکنون دست‌کم 27 تبتی که پنج نفرشان مردم عادی بودند، خود را سوزانده‌اند. از اواخر ماه ژانویه خبرنگاران از ورود به تبت با موانع بسیاری مواجه شدند. اطلاعات دقیقی از آنچه در تبت می‌گذرد، در دست نیست. خبرهایی که از سوی تبتی‌های تبعیدی تایید می‌شود حاکی از وضعیت شدید امنیتی تبت است. اینترنت قطع شده و امکان تماس تلفنی محدود است. دور از چشم جهان، فاجعه‌ای در جریان است. چندی پیش یک زن تبتی که مادر چهار فرزند بود، خود را در مقابل ایستگاه پلیس به آتش کشید و جان باخت. فرزند کوچکش تنها چند ماه داشت و شوهرش را یک سال پیش از دست داده بود. درست در همان روز راهبه‌ای 16ساله در فروشگاهی متعلق به چند چینی ساکن تبت به روی خود کبریت کشید و در صحنه جان داد. در نقطه‌ای دیگر از تبت مردی خود را سوزاند، اما زنده ماند. اگر زنده بماند عواقب سختی در پیش خواهد داشت. از ماه مارس (اسفند) سال گذشته تاکنون خودسوزی دست‌کم 27 نفر رسما تایید شده است. با همه اندوهی که از این خبرها در دل می‌نشیند، این سوال به ذهن می‌آید که چرا این انسان‌ها خود را می‌سوزانند؟ برای یافتن پاسخ این سوال باید نگاهی به بیش از پنج هزار سال تمدن مردم این سرزمین بیندازیم. 
پی‌نوشت‌:

 

  
*- لهاسا از قرن هفتم میلادی تاکنون پایتخت معنوی تبت بوده است. تا مدت‌ها پس از شناخته شدن به شهر ممنوع شهرت داشت. در سال 1904 اولین اروپاییان وارد لهاسا شدند. 
1- رفتن روح پس از مرگ یک جسم به جسم دیگر
منابع:
فرهنگ ادیان جهان، ترجمه:ع.پاشایی
سی.ان.ان، بی.بی.سی و ویکی‌پدیا


تصور این بود که دیدار راه آهن برابر استقلال، نبردی تماشایی است بین هنکه و میاچ. نبردی که یک نیمه تماشایی داشت و یک نیمه کسل‌کننده. شاید دایی و مظلومی، بین دو نیمه توجهی به نظرات دستیاران خود نداشتند!

تیم فوتبال استقلال تهران

تیم فوتبال راه آهن

1-راه آهن برابر سیستم 2-4-4 دیاموند استقلال، از سیستم 1-3-2-4 استفاده کرده بود ولی در دقایقی زیادی از دیدار می‌توانستیم این تیم را با چیدمان 1-4-1-4 ببینیم. زوج پاشایی و کاظمی روی کاغذ در میانه میدان قرار داشت ولی در طول دیدار با توجه به تاکتیک "پرس در نیمه زمین حریف"، کاظمی بعنوان "پرس‌کننده" در کنار 3 هافبک سرعتی راه‌آهن دیده می‌شد و پاشایی به تنهایی در جلوی خط دفاع می‌ایستاد.

دیدار تیم های فوتبال استقلال تهران و راه آهن

استقلال اما بازهم با سیستم 2-4-4 دیاموند در زمین مستقر شده بود ولی تفاوت اساسی این تیم با دیدارهای گذشته در راس لوزی میانی بود. جایی که پیش از این زندی خلاق و باهوش قرار داشت. بازیکنی با مهارت ارسال پاس‌های مختلف (پاس عرض، پاس در عمق، پاس قطر به درهای مخالف و...). ولی در این دیدار یوسفی در راس لوزی میانی استقلال ایستاده بود. یوسفی مهارت مناسبی در حرکات پا به توپ در عمق، شوت‌های از راه دور و اضافه شدن به خط حمله دارد ولی برای رسیدن به نقطه‌ای که بتواند از این مهارت‌ها استفاده کند لازم است مهاجمین با حرکت به سمت "درهای مدافعین میانی و کناری" برای او فضاسازی کنند ولی این شرایط در طول دیدار مشاهده نشد.

دیدار تیم های فوتبال استقلال تهران و راه آهن

2- پرس در نیمه زمین حریف، تاکتیک مناسبی برای مقابله با ساختار تهاجمی استقلال بود. مدافعین و هافبک دفاعی این تیم زیر فشار هافبک های راه آهن نمی توانستند توپ را سالم به یوسفی و حیدری بعنوان "بازیسازان نهایی" برسانند. راه آهن با استفاده از این تاکتیک، تیم برتر میدان در نیمه اول بود. معدود توپ‌هایی که به خسرو حیدری در سمت راست رسید، با سازماندهی دفاعی مناسب راه‌آهن خنثی شد.

دیدار تیم های فوتبال استقلال تهران و راه آهن

گل اول استقلال زمانی به ثمر رسید که "فشار روی توپ" در یک‌سوم دفاعی راه‌آهن کم شد. نکته کلیدی این گل، موقعیت 3 در مقابل 3 در هیجده‌قدم راه‌آهن بود. برهانی، میداوودی و جی لوئید در برابر 3 مدافع راه‌آهن و این یعنی شانس بالا برای گلزنی.

شادی ساموئل بازکن تیم فوتبال استقلال پس از به ثمر رساندن گل بازی

4بازیکن سرعتی در خطوط تهاجمی راه‌آهن بیانگر تاکید این تیم برای رسیدن به عمق دفاع استقلال بود. کلید این برنامه در دستان بهادر عبدی بود. بازیکنی که می‌بایست از فضای ایجاد شده توسط مجتبی شیری استفاده کند. گل اول از همین فضا به ثمر رسید. فضای برابر خط دفاع استقلال، منطقه‌ای است که می‌تواند برای این تیم خطرناک باشد بخصوص در صورت استفاده حریف از یک مهاجم سرعتی که موجب عقب بازی کردن مدافعین میانی استقلال می‌شود.

گل های دوم هر دو تیم روی ضربات ایستگاهی به ثمر رسید ولی هر کدام نکته ویژه‌ای داشت. روی گل راه‌آهن ،

دیدار تیم های فوتبال استقلال تهران و راه آهن

اول می‌بایست به عمق دفاع این تیم در موقعیت کاظمی اشاره کرد که منجر به ضربه کرنر شد. و نکته دوم، ضعف رحمتی در خروج از دروازه.

روی گل دوم استقلال، مهارت زندی نکته مهمی است. این دومین بار در دو ماه اخیر است که زندی با ضربات ایستگاهی خود استقلال را از شکست نجات داده است. در برابر سایپا و این بار برابر راه آهن. این نکته یک هشدار برای حریفان استقلال است که در اطراف باکس جریمه خود مرتکب خطا نشوند و یک امیدواری برای استقلال تا بتواند اینگونه ضعف ساختار تهاجمی خود (در غیاب جباری) را جبران کند.

نکته آخر، حضور بازیکنان جوان در ترکیب راه آهن بود. به طور مثال مجتبی شیری، آقای گل لیگ امیدهای تهران در دو فصل پیش بود و دایی این جوان کم نام و نشان را به عباسفرد و رزاقی‌راد ترجیح داده بود. فرمولی که صبا را به موفقیت رسانده است. از این جوان‌ها در فصل آینده بیشتر خواهیم شنید


میزبان فینال جام حذفی به معمای لاینحل فوتبال ما تبدیل شده است. بازی قرار است روز 25اسفند در مکانی نامعلوم برگزار شود و این نامعلومی اگر چه برای فدراسیون نشین ها گویا مهم نیست ولی می شود پرسید در فاصله 4 روز به برگزاری مسابقه آیا تهیه بلیط سفر آن هم در آستانه عید نوروز کار راحتی است؟ برنامه ریزی های فدراسیون در نوع خود بی نظیر است. روزی که همه می گفتند حافظیه کیفیت لازم برای برگزاری این دیدار را ندارد آیت اللهی خلاف آن را می گفت و گویا لازم بود او بر صندلی نیابت فدراسیون بنشیند تا از آن بالا ببیند که این زمین آنی نیست که وقتی در شیراز حضور داشت می دید!

استقلال- شاهین

در آستانه این فینال عجیب وغریب نگاهی داریم به فینال های تمام ادوار جام حذفی. در این پیکارها استقلال با 8 بار حضور در فینال که ماحصل آن 5 قهرمانی است رکورددار است. اینکه آنها به جام ششم می رسد یا چهارمین ناکامی اش را تجربه می کند وز پنجشنبه مشخص می شود.پرسپولیس هم 6بار به فینال رسیده و5بار جام گرفته است.ملوان با 7بار حضور در فینال و سه عنوان قهرمانی،سپاهان با سه بار حضور در فینال و سه قهرمانی و ذوب آهن با 3 بار حضور در فینال و 2قهرمانی دیگر تیم های صاحب عنوان در این عرصه هستند.

ورزشگاه غدیر

تاریخچه فینال ها به شرح زیر است با این توضیح که نام  تیم قهرمان اول آمده است

1354 ـ 55 ـ ملوان 1:4 تراکتورسازی

1355 ـ 56 ـ استقلال 0:2 هما

1356 تا سال 1365 برگزار نشد

1365 ـ 66 ـ ملوان 0:2 خیبر خرم‌آباد

1366 ـ 67 ـ پرسپولیس 0:1 (0:1) (0:0) ملوان

1367 ـ 68 ـ شاهین اهواز 4:4 (4:1) (0:3) ملوان

1368 ـ 69 ملوان 5:6 ضربات پنالتی استقلال

1369 ـ 70 ـ پرسپولیس 1:2 ملوان

1370 ـ 71 برگزار نشد

1371 ـ 72 برگزار نشد

1372 ـ 73 سایپا 1:1 (0:0) (1:1) جنوب اهواز

1373 ـ 74 ـ بهمن 1:2 (1:0) (0:2) تراکتورسازی

1374 ـ 75 استقلال 1:5 (1:3) (0:2) برق شیراز

1375 ـ 76 برق شیراز 0:3 ضربات پنالتی بهمن

1376 ـ 77 برگزار نشد

1377 ـ 78 پرسپولیس 1:2 استقلال

1378 ـ 79 استقلال 1:3 بهمن

1379 ـ 80 فجر سپاسی 1:3 (0:1) (1:2) ذوب‌آهن

1380 ـ 81 استقلال 3:4 (1:2) (2:2) فجر سپاسی

1381 ـ 82 ذوب‌آهن 5:6 ضربات پنالتی (2:2) (2:2) فجر سپاسی

1382 ـ 83 سپاهان 2:5 (2:3) (0:2) استقلال

1383 ـ 84 صبا 2:4 ضربات پنالتی (1:1) (1:1) ابومسلم

1384 ـ 85 سپاهان 2:4 ضربات پنالتی (1:1) (1:1) پرسپولیس

1385 ـ 86 سپاهان 0:4 (0:1) (0:3) صبا

1386 ـ 87 استقلال 1:3 (1:0) (0:3) پگاه

1387 ـ 88 ـ ذوب‌آهن 2:5 (1:0) (1:5) راه‌آهن

88 ـ 89 ـ پرسپولیس 4: 1 (1 : 0) (3: 1) گسترش فولاد تبریز

89-90پرسپولیس 4:3(4-2)(0-1) ملوان


آیت‌الله هاشمی رفسنجانی گفت: احمدی‌نژاد در تمام این 6، 7 سال دو، سه جلسه آمده است. آقای عسگراولادی در دیداری از ایشان شنیده که گفته من در مجمع بحث می‌کنم، به آن توجهی نمی‌شود. آقای عسگراولادی گفته بود که اینجا با جاهای دیگر فرق می‌کند و مثل دولت یا شورای اقتصاد یا امثال این‌ها نیست. در اینجا شخصیت‌های صاحب نظری نشسته‌اند و نظر دارند و باید هم رأی اکثریت باشد. نباید به کسی بر بخورد که حرفش رأی نیاورده است. البته این را شنیده‌ام و خیلی مطمئن نیستم که این باشد. 
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در گفت‌وگویی از تاریخچه مجمع گفته و جایگاه آن در ساختار جمهوری اسلامی ایران و دلایل عدم حضور رئیس جمهور به عنوان شخص دوم کشور در جلسات مهم مجمع تشخیص که حاصل این گفت‌وگو را در ذیل می‌خوانید: 

 
O آیت‌الله هاشمی رفسنجانی؛ قبل از مصاحبه به خاطر وقتی که برای این گفتگو اختصاص دادید، از شما تشکر می‌کنیم. چون انتهای دوره مجمع تشخیص مصلحت نظام نزدیک است، فکر کردیم با حضرت‌عالی راجع به بعضی از مواد مجمع، تاریخچه شکل‌گیری آن و روندی که تا این مدت طی کرده است، گفتگو کنیم. چون در واقع از همه اولا‌تر حضرت‌عالی هستید که برای مردم، موضوع مجمع را هم بشکافید و هم این روند تاریخی شکل‌گیری و هم اینکه موفق بوده یا نه بفرمایید اولین سؤال این است که مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 1366 به فرمان حضرت امام (ره) تأسیس شد. بفرمایید چه عواملی باعث شد که حضرت امام (ره) چنین تصمیمی بگیرند؟ البته عوامل مختلف ذکر می‌شود که مثلاً اختلافاتی بین دو قوه وجود داشته است. ولی از مطالعه مجموع مذاکرات معلوم می‌شود که بحث‌ها و نظرات دیگر هم وجود داشته است. می‌خواهیم از حضرت‌عالی درباره شکل‌گیری تاریخی آن بیشتر بشنویم. 

 
· بسم الله الرحمن الرحیم. در تدوین قانون اساسی، چه در شورای انقلاب و چه در مجلس خبرگان قانون اساسی، نوعی غفلت شده بود و آن اینکه، اگر بین مجلس و شورای نگهبان در مورد قوانینی اختلاف پیدا کردند، تکلیف چیست و باید چه کار کنیم؟ چون هر دو ارگان باید رأی بدهند. معمول این بود که ایرادهای شورای نگهبان را باید مجلس رفع کند. تلاش هم می‌شد که رفع شود. من آن زمان رئیس مجلس بودم، شاهد بودم مواردی پیش می‌آمد که اگر مجلس می‌خواست ایرادات شورای نگهبان را رفع کند، فلسفه قانون به کلی از دست می‌رفت. مضافاً اینکه نماینده‌ها در دادن رأی مستقل هستند، وقتی ایرادات از شورای نگهبان برگشت، ممکن است به هر پیشنهادی رأی ندهند و بگویند که ما‌‌ همان حرف قبلی خودمان را قبول داریم. این موضوع، باعث شده بود که مواردی از قوانین مهم که وقت زیادی هم برای آن صرف شده بود، بین مجلس و شورای نگهبان راکد بماند و در آن زمان مشکل ایجاد کرده بود. در قانون اساسی، تکلیف این بن‌بست روشن نشده بود. 

 
لذا به امام (ره) مراجعه کردیم و امام راه حلی را پیشنهاد کردند که مدتی به آن عمل کردیم ولی در عمل معلوم شد جواب نمی‌دهد. امام (ره) فرمودند که اگر دو سوم مجلس به عنوان ضرورت تصویب کرد، شورای نگهبان دیگر نباید نظری بدهد. در هر موردی که بود، حتی از لحاظ شرعی. دو، سه مورد هم این‌گونه عمل شد، ولی باز اشکالاتی پیش می‌آید. 
ضمن اینکه به دست آوردن رأی دو سوم هم آسان نبود و مهم‌تر اینکه، اعمال ضرورت تا کی و چگونه باید رفع می‌شد؟ همه این موارد مشکل داشت. مدت کوتاهی، این‌گونه عمل شد، ولی باز بن‌بست پیش آمد. از لحاظ قانون اساسی، تفسیر قانون با شورای نگهبان بود و آن‌ها هم نظر خودشان را می‌د‌ادند. معمولاً در دنیا، به خاطر تجربه‌ای که داشتند، دادگاه قانون اساسی را ایجاد کرده بود که مشکلات این چنینی را رفع کند. در ایران این مورد هم نبود. این هم اشکال جدّی بود. ضمن اینکه در قانون‌گذاری ایران مسئله شرعی خیلی جدّی بود. به خاطر اینکه حکومت ایران به طور کلی دینی است. بعضی از احکام دین هم ثابت است و نمی‌توانیم آن را عوض کنیم. در این صورت در این‌گونه مسائل چه اقدامی باید می‌کردیم؟ بعضاً قانون اساسی و شرع یک چیز و مصلحت کشور چیز دیگری است. واقعاً یک بن‌بست واقعی بود و بایستی به طور کلی برای این نوع حکومت‌هایی که ایدئولوژیک هستند و اصولی دارند که در اصولشان هم شرعاً حق ندارند تخلف کنند، فکری کرد. این‌ها مصداق‌هایی بود که در جریان مجلس اول برای همه روشن شده بود. گاهی موردی، خدمت امام می‌رفتیم و امام هم به شورای نگهبان یا مجلس توصیه‌ای می‌کردند و عمل می‌کردیم. ولی مقطعی بود. سرانجام امام با توجه به مبانی فقهی به این نتیجه رسیدند که مجمع تشخیص مصلحت تأسیس شود. چون در مجلس جمعی از کار‌شناسان جمع هستند که افکار کار‌شناسی دولت را هم پشت سر دارد. لذا مصلحتی دیده‌اند که قانون را تصویب کرده‌اند و نبود آن قانون برای کشور مضر است. دین هم این‌گونه مسائل را نادیده نگرفته است. معمولاً فقه پویای اسلام این‌گونه است. در مسائلی که مفسده با مصلحتی تعارض دارند، حتی فقهای سنتی هم طرف مصلحت را می‌گیرند. حتی اگر دو مصلحت با هم تعارض داشته باشند، مصلحت قوی‌تر ملاک است. مبنا خیلی روشن است و بایستی این کار می‌شد. امام به این فکر افتاده بودند که از این طریق مسائل را حل کنند. نظر امام را حاج احمد آقا به ما اطلاع داد. نامه‌ای خدمت امام نوشتیم. اسناد همه این‌ها وجود دارد. 
«بسمه‌تعالی» 
«محضر مقدس رهبر عظیم‌الشأن، حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی- دامت‌برکاته‌وجوده‌الشریف- 
در سایه اظهارات اخیر آن وجود مبارک، از لحاظ نظری مشکلاتی که در راه قانون‌گذاری و اداره جامعه اسلامی به چشم می‌‌خورد برطرف شده و همان‌گونه که انتظار می‌رفت این راهنمایی‌ها مورد اتفاق‌نظر صاحب‌نظران قرار گرفت. مسئله‌ای که باقی مانده شیوه اجرایی اعمال حق حاکم اسلامی در موارد احکام حکومتی است. در حال حاضر لوایح قانونی ابتدا در وزارتخانه‌های مربوط و سپس در کمیسیون مربوط در دولت و سپس در جلسه هیأت دولت مورد شور قرار می‌گیرد و پس از تصویب در مجلس، معمولاً دو شور در کمیسیون‌های تخصصی دارد که با حضور کار‌شناسان دولت و بررسی نظرات متخصصان، که معمولاً پس از اعلام و انتشار به کمیسیون‌ها می‌رسد، انجام می‌شود و معمولاً یک لایحه در چند کمیسیون به تناسب مطالب، مورد بررسی قرار می‌گیرد و دو شور هم در جلسه علنی دارد که همه نمایندگان و وزرا یا معاونان وزارتخانه‌های مربوط به آن شرکت می‌کنند و به تناسب تخصص‌ها اظهارنظر می‌کنند و پیشنهاد اصلاحی می‌دهند و اگر کار به صورت طرح شروع شود، گرچه ابتدا کار‌شناسی دولت را همراه ندارد، ولی در کمیسیون‌ها و جلسه عمومی، همانند لوایح، کار‌شناسان مربوط نظرات خود را مطرح می‌کنند. پس از تصویب نهایی، شورای نگهبان هم نظرات خود را در قالب احکام شرعی یا قانون اساسی اعلام می‌دارد که در مواردی مجلس نظر آن‌ها را تأمین می‌نمایند و در مواردی از نظر مجلس قابل تأمین نیست که در این صورت مجلس و شورای نگهبان نمی‌توانند توافق کنند و همین جاست که نیاز به دخالت ولایت فقیه و تشخیص موضوع حکم حکومتی پیش می‌آید. (گرچه موارد فراوانی از این نمونه‌ها در حقیقت اختلاف ناشی از نظرات کار‌شناسان است که موضوع احکام اسلام یا کلیات قوانین اساسی را خلق می‌کند. اطلاع یافته‌ایم که جناب‌عالی درصدد تعیین مرجعی هستید که در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شورای نگهبان، از نظر شرع مقدس یا قانون اساسی یا تشخیص مصلحت نظام و جامعه حکم حکومتی را بیان نماید. در صورتی که در این خصوص به تصمیم رسیده باشید، با توجه به اینکه هم‌اکنون موارد متعددی از مسائل مهم جامعه بلاتکلیف مانده، سرعت عمل مطلوب است. 
عبدالکریم موسوی- سیدعلی خامنه‌ای- احمد خمینی 
میرحسین موسوی- اکبر هاشمی رفسنجانی» 


و در تاریخ 17/11/1366 امام خمینی (ره) در پاسخ به درخواست مذکور فرمان تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام را به شرح ذیل صادر نمودند. 
«بسم الله الرحمن الرحیم» 
«گرچه به نظر اینجانب پس از طی این مراحل زیر نظر کار‌شناسان، که در تشخیص این امور مرجع هستند، احتیاج به این مرحله نیست، لکن برای غایت احتیاط در صورتی که بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد، مجمعی مرکب از فقهای محترم شورای نگهبان و حضرات حجج اسلام خامنه‌ای، هاشمی، اردبیلی، توسلی، موسوی خویینی‌ها و جناب آقای میرحسین موسوی و وزیر مربوط، برای تشخیص مصلحت نظام اسلامی تشکیل گردد و در صورت لزوم از کار‌شناسان دیگری هم دعوت به عمل آید و پس از مشورت‌های لازم، رأی اکثریت اعضای حاضر این مجمع مورد عمل قرار گیرد. احمد در این مجمع شرکت می‌نماید تا گزارش جلسات به اینجانب سریع‌تر برسد. 
حضرات آقایان توجه داشته باشند که مصلحت نظام از امور مهمه‌ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می‌گردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوری اسلامی ایران را تابلوی تمام‌نمای حل معضلات خویش می‌دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه‌ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمان‌های دور و نزدیک زیر سؤال برد و اسلام آمریکایی مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیارد‌ها دلار توسط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند. از خدای متعال می‌خواهم تا در این مرحله? حساس آقایان را کمک فرماید.» 
روح‌الله الموسوی الخمینی 
به تاریخ 17 بهمن ماه 1366 
همان‌گونه که در این نامه آمد درخواست کردیم که زود‌تر برای مواردی که وجود دارد، اقدام شود و ایشان هم ضمن موافقت، عنوانش را مجمع تشخیص مصحلت نظام گذاشتند و افرادی را هم تعیین و ابلاغ کردند و دستور دادند که آئین‌نامه هم نوشته شود. آیین‌نامه را نوشتیم و خدمت امام دادیم. ایشان هم تأیید کردند. البته در آیین‌نامه، امام با یک مورد مخالف بودند. ما نمی‌خواستیم دستگاه‌های تقنینی را تضعیف کنیم. چون ممکن بود انگیزه‌ها ضعیف شود. اما امام بر مبنای فکری خودشان می‌گفتند که این جمعی که تعیین کرده‌اند در هر مرحله و مواردی که مصلحت تشخیص دادند، باید بتوانند جلوی قانون را بگیرند. یعنی در مقطعی که دولت در حال آماده کردن لایحه‌ای است یا حتی وقتی لایحه را به مجلس فرستاده، ولی هنوز مجلس رأی نداده است، اعضای مجمع می‌توانند جلوی آن را بگیرند. ما می‌گفتیم که این اختیار مجمع در مرحله دوم باشد، ولی ایشان اصرار داشتند که در هر مقطعی یا مرحله‌ای مجمع می‌تواند وارد شود. البته با بحث‌هایی که با ایشان کردیم، ایشان نهایتاً پذیرفتند. البته یک مقدار پررنگ‌تر از آنچه که ما می‌خواستیم ایشان آیین‌نامه را تأیید کردند و مجمع شکل گرفت. 
اعضایش هم مشخص است. به هر حال مجمع این‌گونه شکل گرفت. آن زمان بحث سیاست‌های کلی اصلاً مطرح نبود. البته این هم یکی از اشکالات قانون اساسی بود که مرجعی برای سیاست‌های کلی نظام که اصولی ثابت یا اصولی درازمدت هستند، نداشت. در حدّ قانون‌گذاری معمولی و قانون اساسی بود. بین این دو یک خلأیی وجود داشت. در زمان امام به این موضوع نپرداختیم. مجمع تشخیص در‌‌ همان حد رفع اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان فعالیتش را شروع کرد. یک مسئله دیگر هم در روند کار پیش آمد و آن موضوع معضلات بود. یعنی از پیش معلوم بود بعضی موارد هست که اگر به مجلس برود و مجلس بخواهد مشکل را حل کند، شورای نگهبان رد می‌کند. فرض کنید تعزیرات. تعزیرات مسئله‌ای که در حال حاضر دارای قانون است قبلاً نبود. بلکه یک معضل بود. در مورد معضلات هم امام اختیاراتی به مجمع دادند که وقتی مسئله‌ای در کشور معضل شد، مجمع وارد شود و خودش از اساس، قانون‌گذاری کند. این مورد دیگر قضاوت نبود، بلکه اجازه قانون‌گذاری بود. تا سه سال اول بعد از سال 66 و تا بعد از رحلت امام همین‌گونه عمل می‌شد. رهبری فعلی آیت‌الله خامنه‌ای آن زمان رئیس مجمع بودند و من هم معاون ایشان بودم و به این صورت عمل می‌کردیم تا بعد که مرحله دیگری پیش آمد. 
O شرح وظایف مجمع در قانون اساسی، البته همان‌طور که فرمودید در واقع تا قبل از بازنگری مجمع، یک روش خاصی داشت که فلسفه شکل‌گیری آن اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان بود. اینجا همیشه یک سؤال هست که در واقع اشکالی که حقوقدان‌ها وارد کرده‌اند، بحث تفکیک قوا است که ما داریم. آیا مجمع یک نهاد موازی در کنار مجلس نبود؟ همان‌طور که فرمودید قانون‌گذاری هم به عنوان شرح وظایفش قرار داده شده بود. در صورتی که در قانون اساسی فقط مجلس می‌تواند قانون‌گذاری کند. 
· درباره شرح وظایف، امام قبل از بازنگری از اختیارات رهبری استفاده می‌کردند که همین رفع اختلاف بود. موضوع دوم هم که معضل است، تقریباً براساس رفع اختلاف بود. منتها قبل از اینکه اختلافی شود، رفع می‌شد. یعنی موردی را تصویب می‌کردند که پیش‌بینی می‌شد موجب اختلاف مجلس و شورای نگهبان می‌شود. فکر کردیم به خاطر اینکه زود‌تر رفع شود، چاره‌اندیشی کنیم. که آن زمان رفع اختلاف بود. این به معنای دخالت نیست. بالاخره احتیاج به داور وجود دارد و منطقی هم هست که جایی باشد که نه اختیارات مجلس را کم ‌کند و نه اختیارات شورای نگهبان را. دستگاهی ایجاد می‌شود که بین این‌ها داوری می‌کند و گاهی منطق مجلس و یا منطق شورای نگهبان را می‌پذیرد و گاهی هم اصلاح می‌کند و در این بین مسئله ثالثی به وجود می‌آید. 
O پس تغییر شرح وظایف بعد از بازنگری قانون اساسی است که در واقع مشاور رهبر هم قرار می‌گیرد. 
· شرح وظایف در‌‌ همان آیین‌نامه‌ای که امام تصویب کردند، آمد. ما تهیه کردیم و فرستادیم، ایشان هم تصویب کردند. این آیین‌نامه هم به تدریج کامل‌تر شده است. 
O وجود حضرت‌عالی در مجمع به چند بخش تقسیم می‌شود. یک بار قبل از سال 76 است و یک دوره هم بعد از سال 76 است سؤال اینجا هست که تحلیل حضرت‌عالی در مورد این دو قطع چیست؟ بحث مشورت‌ها و اختلاف‌ها یک بحث است و اینکه حضرت‌عالی این دو دوره را چگونه می‌بینید؟ 
· زیاد فرقی نمی‌بینم. چون اکثر اعضا همان‌ها بودند و گاهی تغییرات اندکی داشته. در طول تمام دوره قبلی و این دوره نیز بنده عضو ثابت بوده‌ام. آن زمان به عنوان معاون و این دوره به عنوان رئیس بودم. ترکیب اعضا هم به این شکل است که، در موارد اختلافی اعضای شورای نگهبان همیشه در قبل و حالا، باید حضور داشته باشند. رؤسای قوه قبلاً بودند و حالا هم هستند. وزیر و رئیس کمیسیون مجلس مربوطه هم هستند. تعدادی هم اشخاص حقیقی از مدیران سابق یا فعلی و اشخاص دارای تخصص در یک بخش خاص حضور دارند. تقریباً همین‌گونه بوده و هست. البته با کمی جابجایی. نمی‌توانم بگویم زیاد تفاوت کرده است. در دوره جدید یعنی از سال 1376 مسئولیت جدیدی که پیش آمد، مسئولیت تدوین سیاست‌های کلی است که همین یک مورد است، البته موضوع دیگری نیز در این دوره مطرح شد که جزو وظایف ذاتی مجمع نیست و وظیفه خود رهبری است و آن نظارت بر اجرای سیاست‌های کلی است. چون در قانون اساسی آمده که ایشان باید با مشورت مجمع، سیاست‌ها را آماده و ابلاغ کنند و دوم اینکه خودشان بر حسن اجرای این سیاست‌ها نظارت داشته باشند. ایشان هوشمندانه مورد دوم، یعنی نظارت را به مجمع محول کردند. چون اگر می‌خواستند خودشان نظارت کنند، مشکلاتی داشت. اولاً بایستی یک سازمان بزرگی برای این کار ایجاد می‌کردند. مثلاً شبیه بازرسی کل کشور و امثال این‌ها و ثانیاً آن قدر این سازمان قدرتمند می‌شد که دیگر برای دستگاه‌های اجرایی و مقننه جای تنفس باقی نمی‌گذاشت و آن‌ها به اسم رهبری، سلیقه‌هایشان را دخالت می‌دادند و یا در جایی جلوگیری می‌کردند و کار خوب نمی‌شد. لذا ایشان بایستی این کار را به دستگاهی محول می‌کردند و چون مجمع خودش مصوبات و سیاست‌ها را تنظیم و تدوین کرده و عقبه و مدارک و مستنداتش را دارد، به مجمع محول کردند و گفتند که مجمع نظارت کند. البته وقتی قرار شد آیین‌نامه نظارتی بنویسیم دچار مشکل شدیم. چون دستگاه‌های اجرایی تا‌‌ همان زمان هم از نظارت‌های زیاد رنج می‌بردند. سیزده دستگاه، دستگاه‌های اجرایی را زیرنظر داشتند. از دیوان محاسبات و بازرسی کل کشور گرفته تا خیلی جاهای دیگر. 
اگر دستگاه نظارتی مجمع هم اضافه می‌شد، یک مشکل واقعی دیگری بود که اصلاً کار‌ها را قفل می‌کرد. این بحث در دولت آقای خاتمی بود. چون خودم هم قبلاً رئیس جمهور بودم، می‌دانستم که ممکن است ناظرین اذیت کنند، مایل نبودم که نظارت را خیلی وسیع کنیم، به دلیل همین وسواس، در تدوین آیین‌نامه حدود سه، چهار سال برای مثلاً یک صفحه معطل شدیم. آقای خاتمی یک گروهی مثل آقای عارف، آقای مجید انصاری، آقای بهزاد نبوی و ابطحی را تعیین کرده بود که با مجمع بحث می‌کردند که چه بندهایی در آیین‌نامه باشد یا نباشد و نهایتاً پیشنهاد‌ها در مجمع بحث می‌شد که بپذیریم یا نه. بالاخره در اواخر دولت خاتمی، آیین‌نامه نیم‌بندی را تهیه کردیم و خدمت رهبری دادیم و ایشان هم تأیید کردند. نظارت ما فقط اسمی بود و اگر کاری هم انجام نمی‌گرفت، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. 
O در واقع قدرت اجرایی ندارد؟ 
· بله. هیچ ضامن اجرایی ندارد. فقط در مورد مجلس پیشرفت داشته‌ایم. مثلاً طبق موازین اولیه اگر می‌دیدیم که آیین‌نامه‌ای در دولت با سیاست‌های کلی نمی‌سازد و یا تصویب‌نامه و بخشنامه‌ای دارند، می‌توانستیم جلوی همه این‌ها را بگیریم و این برای دستگاه اجرایی خیلی سخت است که آن هم به اسم رهبری باشد. ما نظرمان را می‌دادیم. حالا اگر برخلاف سیاست‌ها تصویب کرده بودند، چه کار باید بکنیم؟ حاضر هم نبودند که عقب نشینی کنند و می‌گفتند که ما رأی دادیم و رئیس مجلس هم نمی‌توانست کاری بکند. چون رأی داده بودند. رأی را هم اصلاح نمی‌کردند. این نقص را کم‌کم اصلاح کردیم. به این صورت شد که اولاً گروهی را تعیین کردیم که 5، 6 نفر حقوقدان هستند که وقتی لایحه یا طرحی مطرح می‌شود، نظارت کنند که خلاف سیاست‌ها نباشد. ولی باز هم در عمل در مورد پیشنهاد‌ها و در کمیسیون‌ها مواردی پیش آمده که وقتی تشخیص بدهیم برخلاف سیاست‌ها شده است، کافی است به شورای نگهبان اطلاع دهیم که در شورا جلوی آن را گرفته و بخواهند اصلاح شود. در حال حاضر شورای نگهبان کار دیگری هم می‌کند و آن این است که اگر ما مصوباتی داشته باشیم و مدنظر شورای نگهبان باشد، در زمان رسیدگی نظارت می‌کنند که مخالف سیاست‌های کلی نباشد. در مجلس تقریباً یک موفقیت نسبی داریم که جلوی قوانین مخالف سیاست‌ها را می‌گیریم. اما در دولت هیچ راهی نداریم. 
O اینکه فرمودید آیین‌نامه نیم بند در زمان آقای خاتمی تصویب شد و مجمع این را تعریف کرد، آیا می‌توان این را تغییر و کامل کرد؟ 
· بله. باید آیین‌نامه را بنویسیم و به تأیید رهبری برسد. البته، در این دولت که دیدیم در حد قبلی هم اجرا نمی‌کند، در آیین‌نامه اصلاحاتی انجام دادیم و خدمت رهبری فرستادیم، چون شخص رهبری خواستند این کار را انجام دهیم. چون احساس ایشان این بود که این دولت مخالف زیاد دارد و عملاً دعوا می‌شود و عمل نمی‌کند. 
آیین‌نامه را اصلاح کردیم و فرستادیم، ولی حدود دو، سه سال است که برنگشته است و عملاً دست ما بسته است. راه دیگری وجود داشت خواستیم از آن استفاده کنیم ولی رهبری موافقت نکردند. ما می‌توانستیم افکار عمومی را در جریان فعالیت‌های نظارتی مجمع قرار دهیم. در کمیسیون نظارت موارد تخلف مشخص می‌شود. اگر کمیسیون نظارت تخلفی را کشف کرد و در جلسه رسمی مجمع هم موافقت شد، می‌توانستیم به افکار عمومی اطلاع بدهیم. حتی آقای درّی نجف آبادی را مدتی به عنوان سخنگوی کمیسیون نظارت تعیین کردیم و ایشان یکی، دو مصاحبه انجام داد، ولی برای ادامه کار موافقت نشد. چون گفتند مصاحبه‌ها کار دولت را مشکل می‌کند. در حال حاضر عملاً کمیسیون نظارت با مجلس شورای اسلامی کار می‌کند. بیش از این نه. مثلاً فرض کنید قانون بودجه که مطرح می‌شود، کمیسیون نظارت مجمع سی یا چهل اشکال اساسی به آن وارد می‌کند. معمولاً هم نزدیک عید است و بخواهیم مجلس را نگه داریم چگونه می‌شود؟ مجبوریم هفت یا هشت مورد مهم آن را که تشخیص می‌دهیم به مجلس گزارش کنیم که آن‌ها اصلاح کنند. 
O دوره آقای خاتمی را با این دوره چگونه مقایسه می‌کنید. اینکه چقدر دوره دولت آقای خاتمی با مصوبات مجمع تمکین داشت و این دولت چقدر تمکین دارد؟ 
· در دولت آقای خاتمی بیشتر به این نوع سیاست‌ها عمل می‌شد. ایشان و وزرایش در مجمع به صورت فعال شرکت می‌کردند. 
O نمونه‌ای هم دارید؟ 
· مثلاً آن‌ها برنامه چهارم را که نوشتند، ما قبول داشتیم. هر برنامه پنج ساله‌ای که نوشته می‌شود، سیاست‌هایش را مجمع پیشنهاد می‌دهد و به تأیید رهبری می‌رسد. هر برنامه‌ای را که ببینید اول آن بخش سیاست‌هاست. آن سیاست‌ها تصویب شد و براساس آن برنامه خوبی هم نوشتند که اجرایش به دست دولت بعدی افتاد که بیست و دو، سه درصد آن عملیاتی شد. در دولت فعلی در مواردی به مصوبات مجلس عمل نمی‌شود. مگر به قانون بودجه عمل می‌شود؟ مصوباتی را که نپسندند قبول نمی‌کنند. به علاوه در زمان آقای خاتمی، ما آیین‌نامه برای نظارت هم نداشتیم. آیین‌نامه اواخر دوره ایشان نوشته شد. اکنون با اینکه آیین‌نامه هم داریم باز عمل نمی‌شود. 
O هم ماهیت و هم ضرورت شکل‌گیری مجمع تشخیص قطعاً دلایل غیرسیاسی و تخصصی داشته است. اما ترکیب اعضای مجمع نشان دهنده یک نوع ترکیب سیاسی است. حتی چندین نوع ترکیب سیاسی در کنار هم. یعنی افرادی که حضور دارند ناخودآگاه برای افکار عمومی گرایش‌های مختلف سیاسی را تداعی می‌کنند. می‌خواهیم بدانیم این ترکیب حضور اعضا و این افراد، گرایش‌های مختلف در تصمیم‌گیری‌های سیاسی تأثیرگذار بوده است؟ حضرت‌عالی ابتدا اشاره‌ای فرمودید که مثلاً رهبر معظم انقلاب به دلیل اینکه فکر می‌کردند شاید دولت خیلی تحت فشار قرار بگیرد، یک جاهایی دست مجمع را بستند، آیا این ترکیب باعث شد که امثال این اتفاق‌ها بیفتد که در واقع در تصمیم گیری‌ها تأثیرگذار بوده است؟ 
· من ترکیب مجمع را در تصمیم‌گیری‌ها خیلی سیاسی نمی‌بینم. البته افرادی هستند که وابسته به یک جریان هستند شاید الان بیشترشان هم به اصولگر‌ها تعلق دارند. ظاهراً در اکثریت هم هستند. ولی همان‌ها هم غیر از دو، سه نفر در بحث‌های این‌گونه، کار‌شناسانه و به دور از تعصب سیاسی عمل می‌کنند. نظرات و رأی‌ها معمولاً کار‌شناسانه است. در اداره جلسه، مواظبم به گونه‌ای نشود که تعصب در سیاست‌ها یا در داوری ما تأثیر بگذارد. دیگران هم مراعات می‌کنند. ضمناً تنوع فکری موجود هم، گاهی کم و زیاد می‌شود. ولی اعضای موجود، در مجموع ترکیبی است که همه سلیقه‌ها در آن‌ها هستند. واقعاً از این جهت مشکلی نداریم. 
O بعد از انتصاب اعضای هیأت‌های حل اختلاف، عده‌ای که معمولاً علاقمند به فضاسازی علیه مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند و انتقادهایی را مطرح می‌کنند، دلیل شکل‌گیری شورای حل اختلاف توسط رهبری به ریاست آیت‌الله هاشمی شاهرودی را عدم وجود مجمع تشخیص در جایگاه اصلیش می‌دانستند و معتقد بودند که از آن حالت توازنی که باید برقرار کند فاصله گرفته است که بتواند یک اختلافاتی را حل کند و این را جزو نقاط ضعف مجمع مطرح می‌کردند. حتی در جلساتی این موضوعات مطرح شده بود. نظر حضرت‌عالی چیست؟ دلایل شکل‌گیری این شورای حل اختلاف یک کار موازی با مجمع تشخیص هست یا عملکرد و دلیل خاص خودش را دارد؟ 
· القای چنین تفکری یا غرض‌های سیاسی دارد یا بی‌اطلاعی. این موضوع اصلاً ربطی به مجمع نداشت و ندارد. این جزوی از وظایف خاص رهبری است. در اصل 110 قانون اساسی که کامل آن را می‌توانید بنویسید، مشخصاً لفظ ولایت مطلقه رهبری، تنها در همانجا آمده است که ایشان باید بین سه قوه هماهنگی ایجاد کنند. این کار به عهده ایشان است. قبلاً به عهده رئیس جمهور بود. در بازنگری قانون اساسی به رهبری محول شد و ولایت مطلقه را آنجا آوردند و گفتند که ایشان باید هماهنگی ایجاد کنند. مدتی هم ایشان این کار را می‌کردند. زحمت هم داشت. جلسه می‌گذارند و سران را دعوت می‌کنند، پیغام می‌دهند گاهی مؤثر است و مانع دعوای مجلس و دولت و قوه قضائیه می‌شود. ولی اخیراً چون اختلافات خیلی زیاد شده بود، نخواستند این مقدار وقت صرف این کار کنند، باید به یک مرکزی محول می‌کردند. آنجا هم مجمع نبود. چون رفع اختلاف بین سه قوه جزو مسئولیت‌های ما نیست. حتی اگر اختلاف‌ها سر قانون‌گذاری باشد و داخل قوه مقننه و حتی اگر با دولت اختلاف داشته باشند به ما مربوط نمی‌شود یا اگر اختلاف با قوه قضائیه داشته باشند هم به ما مربوط نمی‌شود. فقط اختلاف مجلس و شورای نگهبان به مجمع می‌آید. اصلاً هیچ ارتباطی به مجمع نداشت. به‌‌ همان دلایل که ایشان نظارت را به مجمع واگذار کردند و در آن یک منطقی وجود داشت (برای اینکه مجمع سیاست‌ها را نوشته و خودش می‌تواند نظارت کند.) برای این کار هم باید چند نفری را تعیین می‌کردند، البته نمی‌دانم چقدر موفق بوده است. البته این‌ها مشاور هستند و تصمیم‌گیر نیستند. باید راه حل اختلافات را پیدا و به رهبری گزارش کنند که این امر در مسئولیت ما نبوده و نیست. البته از افراد مغرض که دنبال بهانه‌جویی برای تخریب و حمله به مجمع هستند این‌گونه کار‌ها دور از انتظار نیست. 
O از ابتدای دولت نهم و دهم همواره هر دو، سه هفته یک بار که جلسات مجمع را از تلویزیون نگاه می‌کردیم معمولاً جای صندلی آقای احمدی‌نژاد خالی بود و اکثراً شرکت نمی‌کردند. این روند ادامه داشت و معمولاً بهانه‌ها و مسائلی از قبیل کاری و جلسات مطرح می‌شد و اینکه رئیس جمهور فرصت شرکت ندارند. دلیل اصلی این عدم حضور را در چه می‌بینید. چون نزدیکان ایشان در جلسات و جاهایی مطرح کردند که گویا به نظرات ایشان در جلسات مجمع توجه نمی‌شده و به نظراتشان بی‌ اهمیت نگاه می‌کردند. آیا این موضوع وجود داشته یا خیر؟ شما فکر می‌کنید این عدم حضور چه دلیلی دارد؟ 
· البته این سؤال را باید از خود ایشان بپرسید. من که از طرف ایشان نمی‌توانم بگویم برای چه نمی‌آید. ایشان در تمام این 6، 7 سال دو، سه جلسه آمده است. همان‌گونه که قبلاً گفتم در مجمع یک فضای کاملاً آزاد برای بحث و استدلال وجود دارد. چون رسانه‌ها حضور ندارند و هر کس هر چه می‌خواهد بحث می‌کند، جواب می‌دهند و استدلال می‌آورند، انتقاد می‌کنند و بعد رأی‌گیری می‌کنیم. تفاوتی بین اعضا و سران قوا از این جهت نیست. ایشان جلسات دیگری که دارد، رئیس است و کمی که بحث می‌شود، تصمیم می‌گیرد. اما اینجا این‌گونه نیست. من هم بحث‌ها را آزاد می‌گذارم و در محدوده آیین‌نامه عمل می‌کنم و گاهی هم در بحث‌ها یک مقدار از آیین‌نامه هم جلو‌تر وقت بحث بیشتری می‌دهیم. چون اختیار دارم که اگر فرض کنید یک نفر باید صحبت کند، بگویم دو یا سه نفر صحبت کنند تا مسئله پخته و روشن شود. فضای جلسه کاملاً برای رأی دادن آزاد است. خیلی موارد هست که برخلاف نظر من رأی داده می‌شود. پیشنهاد می‌دهم و گاهی پیشنهاد من هم قبول نمی‌شود. به کسی برنمی‌خورد. اینکه شما گفتید من از خود آقای احمدی‌نژاد نشنیده‌ام. ولی آقای عسگراولادی در دیداری از ایشان شنیده که گفته من در مجمع بحث می‌کنم، به آن توجهی نمی‌شود. آقای عسگراولادی گفته بود که اینجا با جاهای دیگر فرق می‌کند و مثل دولت یا شورای اقتصاد یا امثال این‌ها نیست. در اینجا شخصیت‌های صاحب نظری نشسته‌اند و نظر دارند و باید هم رأی اکثریت باشد. نباید به کسی بر بخورد که حرفش رأی نیاورده است. البته این را شنیده‌ام و خیلی مطمئن نیستم که این باشد. 
به هر حال می‌تواند همین باشد و می‌تواند چیز دیگری باشد. اصولاً رئیس جمهور معمولاً در جلساتی این‌گونه، زیرنظر یک فرد دیگری نمی‌نشیند. چون رئیس جمهور است و شخص دوم مملکت طبق آداب سیاسی است. شاید این هم برایش یک مسئله باشد. شاید هم کمبود وقت باشد. اینجا هم خیلی وقت می‌گیرد. سه، چهار ساعت ما در اینجا بحث می‌کنیم. اگر بخواهد به وظیفه‌اش عمل کند باید در کمیسیون‌ها هم شرکت کند. همه ما باید در یک کمیسیون قطعی و یک کمیسیون اضافی شرک کنیم. موارد دیگر هم هست. لابد رئیس جمهور خیلی هم کار دارد و ضرورتی نمی‌بیند که اینجا بیاید. اینکه مرتب نیاید، نمی‌تواند مطلوب باشد. در واقع خود و دولت را از حق شرکت در مباحث محروم می‌کنند. 
O در فرمایش حضرت‌عالی اینکه رهبر در واقع بعد از بازنگری به عنوان جایگزین رئیس جمهور به عنوان هماهنگ‌کننده سه قوه مطرح شد و فرمودید که در آنجا بحث ولایت مطلقه مطرح شد، یعنی اینکه شأن مطلقیت را شما در آنجا دیدید یا اینکه یک بحث دیگری هم بود.