سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال

علیرضا علوی‌تبار در روزگار نوشت:


بخش قابل توجهی از نوشته‌ها و سخنرانی‌های جریان محافظه‌کار معطوف به نقد و نفی گروهی می‌شود که در ادبیات محافظه‌کاران با عنوان «جریان انحرافی» معرفی می‌شوند. قرائن و شواهد نشان می‌دهد اشاره آنها به گروهی است که یکی از نزدیک‌ترین افراد به ریاست دولت مستقر نماد آن محسوب می‌شود. موج تبلیغاتی موجود علیه این گروه این پرسش را برای ناظران و تحلیلگران پیش آورده است که این گروه مورد جمله چه ویژگی‌هایی دارد و چرا از طرف محافظه‌کاران حاضر در حاکمیت به عنوان «جریان انحرافی» معرفی می‌شود؟ با فرض اینکه مصداق این عنوان (جریان انحرافی) برای خوانندگان شناخته شده است به بررسی ویژگی‌های آن می‌پردازیم تا از این طریق کمکی کرده باشیم به تحلیل دقیق‌تر وضعیت موجود جناح‌های مختلف درون حاکمیت و موضع‌گیری‌های دقیق‌تر در مورد آنها. به نظر می‌رسد گروه مورد بحث اگر از لحاظ تحلیل سیاسی مورد توجه قرار گیرد دارای ویژگی‌های زیر است.


1-یک «باند» سیاسی است نه یک «جریان» سیاسی
در تحلیل تحولات سیاسی گاهی با «رفتارها»، «مواضع» و «گرایش‌ها»یی مواجه می‌شویم که اولاً توسط افراد مختلفی به منصه ظهور می‌رسند و ثانیاً مستقل از ویژگی‌های فرد ابرازکننده از نوعی شباهت و رابطه متقابل برخوردارند. هرگاه در صحنه جامعه و سیاست با مجموعه‌ای از نمودهای مشابه و تکرارشونده توسط افراد مختلف مواجه شویم می‌توانیم از وجود یک «جریان» سیاسی سخن بگوییم.
وضعیت جمع مورد نظر و گسترش نمودهای آن در درون حاکمیت به گونه‌ای نیست که بتوان از آنها با عنوان یک «جریان» سیاسی سخن گفت. نام مناسب برای این جمع اصطلاح «باند» است. باند سیاسی به طور معمول به گروهی گفته می‌شود که دیدگاه‌ها و گرایش‌ها و رهبری خود را پنهان می‌کنند. افراد عضو یک «باند» به طور معمول با یکدیگر ارتباط متقابل دارند، هدف خاصی را دنبال می‌کنند، از هنجارهای جمعی مشترکی در رفتارهایشان پیروی می‌کنند و دارای احساس همبستگی و احساس هویت مشترک (مفهوم «ما») هستند. باندها به دلایلی از تشریح کامل مواضع و برنامه‌های خود پرهیز می‌کنند و جریان رهبری‌کننده و اداره‌کننده خود را مخفی کرده و در معرض ارزیابی دیگران قرار نمی‌دهند.
در حالی که در جامعه امروز ما محافظه‌کاران، اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان جریان‌های سیاسی هستند، می‌توان از وجود باندهای سیاسی در عرصه سیاسی ایران نیز سخن گفت. هر چقدر فضای سیاسی بسته‌تر باشد و کسب قدرت از طریق سازوکارهایی غیر از مردمسالاری صورت گیرد، میزان باندهای سیاسی در جامعه افزایش می‌یابد.


2- در تلاش است از «اسلام فقه‌محور» گذر کند
پس از انقلاب به دلایل مختلفی طرفداران «اسلام فقاهتی» در موضع سرکردگی نظام سیاسی قرار گرفتند. تفسیر فقه‌محور از اسلام دو ویژگی اصلی داشت. اول اینکه مهم‌ترین وجه تمایز یک مسلمان واقعی را از دیگران در تبعیت او از «احکام فقهی» جست‌وجو می‌کرد. اسلام فقاهتی بیش از آنکه بر احساس‌های دینی یا اخلاق تاکید داشته باشد رفتار مبتنی بر احکام فقهی را مهم‌ترین شاخصه دینداری می‌دانست. از این‌رو آرمانش ایجاد جامعه‌ای بود که تنظیم روابط میان افراد در آن بر مبنای آموزه‌های فقهی صورت می‌گرفت.

....
باندی که موضوع بحث است نمی‌تواند اسلام فقاهتی و الزامات آن را بپذیرد چراکه در میان فقهای سنتی متصل به حکومت پایگاه و جایگاهی ندارد. به علاوه نمی‌خواهد با مقید کردن خود به فقه متعارف دست و پای خود را در عمل ببندد. این باند خواهان حداکثر آزادی عمل و تصمیم‌گیری برای خویش است. می‌خواهد در بهره‌گیری از اموال عمومی، مشاغل دولتی و موقعیت‌های موجود در دستگاه اجرایی حداکثر آزادی را داشته باشد و همان طور که صلاح می‌داند هزینه کرده و تفویض اختیار و امتیاز کند. از این رو ناگزیر است راهی پیدا کند تا از طریق آن نیاز به مشروعیت‌بخشی روحانیون سنتی نداشته باشد و مشروعیت تصمیم‌ها و رفتارهای خود را از منبع دیگری بگیرد و به علاوه محدودیت‌های ناشی از تمکین به فقه را نیز نداشته باشد. طرح بحث ارتباط مستقیم با امام زمان(عج) و تمسک به علوم غریبه از همین نیاز به گذر از اسلام فقه‌محور ناشی می‌شود.

البته توجه به این نکته ضروری است که جناح محافظه‌کار نیز در عمل چندان پایبند فقه نیست و با استدلال‌های دیگری خود را از محدودیت‌ها و قیدهای التزام به فقه رها کرده است. بسیاری از رفتارهای سیاسی در ایران امروز نه مقید به فقه‌اند و نه مقید به اخلاق.

3- فاقد پایگاه اجتماعی مشخص است 
اقتصاد کشور ما اقتصادی رانتی- نفتی است. حکومت‌ها در اقتصادهای رانتی می‌کوشند برای خود «قشرهای تحت‌الحمایه» پدید آورند. درآمد نفت و امکان توزیع آن توسط حکومت این امکان را پدید می‌آورد که بخش‌هایی از جامعه را بیش از بخش‌های دیگر منتفع ساخت و از این طریق وفاداری و همراهی آنها را خرید. علاوه بر قشر تحت‌الحمایه‌ای که هر جریانی که قدرت را در اختیار داشته باشد می‌تواند برای خود ایجاد کند، جریان‌های پایدار سیاسی در ایران هر کدام از پایگاه و تکیه‌گاه اجتماعی مشخصی برخوردارند. هم جریان محافظه‌کار و هم جریان‌های اصلاح‌طلب و دگرگونی‌طلب دارای پایگاه و تکیه‌گاه‌های اجتماعی خاصی هستند. البته وزن اجتماعی آنها، یعنی درصدی که در جامعه از آنها حمایت می‌کنند با هم فرق می‌کند. علاوه بر این می‌توان در میان طرفداران یک جریان سیاسی فعالان و منفعلان را از یکدیگر جدا ساخت. همه طرفداران یک گرایش در جامعه لزوماً آماده سازمان‌یابی و اقدام جمعی سیاسی و هزینه کردن منابع برای پیشبرد یک هدف سیاسی نیستند. برخی فعالند و برخی منفعل و در انتظار اقدام دیگران.


باند مورد بحث هیچ تکیه‌گاه و پایگاه اجتماعی مشخصی ندارد. به طور مثال بخشی از محافظه‌کاران در جامعه ما متکی بر پیوند تاریخی بازار- روحانیت هستند و آن را نمایندگی کرده و از طرف آن حمایت می‌شوند. اصلاح‌طلبان به طور عمده مورد حمایت بخش‌هایی از طبقه متوسط جدید هستند. اما باند مورد نظر به‌رغم تخصیص منابع بسیاری که انجام داده و تلاش بسیار برای ایجاد یک قشر تحت‌الحمایه کرده است، هیچ‌گونه تکیه اجتماعی مستقل از سایر شرکای قدرت ندارد. هیچ بخشی از جامعه نیست که این باند بتواند به طور مستقل بر آن تکیه کرده و در موقع لازم حمایتش را داشته باشد.


4- کارکردها و نقش‌های محدودی دارد
باند مورد نظر در یک فرآیند معمولی به قدرت نرسید. صاحبان قدرت در فرآیندی غیرمتعارف و غیرشفاف سهمی از قدرت را به آنها واگذار کردند.
توقع خاصی از آنها وجود داشت. آنها سهمی از قدرت را دریافت کرده بودند تا نقش خاصی را بازی کنند. آنها آمده‌اند تا قشرهای مشخصی از جامعه را که با توقعات رسمی همسو نبوده‌اند تنبیه کنند، آنها آمده‌اند تا بخشی از شرکای سابق را حذف کنند و منابع مالی و پست‌های سیاسی و اداری آنها را بگیرند و با تبلیغ و افشاگری اعتبار اجتماعی آنها را بگیرند، آنها آمده‌اند تا مراکز تصمیم‌گیری جمعی را حذف کنند و فرآیندهای عقلایی تصمیم‌گیری را کنار گذاشته و تصمیم‌گیری فردی را جایگزین آن کنند. ترکیب افراد این باند، گفتمان غالب آنها و توانایی‌های آنها تنها متناسب با توقعاتی است که از آنها می‌رفته است. اعضای این باند کار دیگری بلد نیستند. آنها کارکردهای بسیار محدود و نقشی کاملاً مشخص را می‌توانند داشته باشند. در حالی که آنها از نظر حقوقی در جایگاهی قرار گرفته‌اند که لازمه آن ایفای نقش‌های متنوع و کارکردهای چندگانه است. باند مورد بحث نقشی را که از آن انتظار داشته‌اند ایفا کرده است و از این رو دلیلی برای باقی ماندنش در درون قدرت وجود ندارد.


در پایان اگر بخواهیم جمع‌بندی از مباحث داشته باشیم باید بگوییم با باند، بدون اصول مشخص فکری و سیاسی، بدون پایگاه اجتماعی مشخص و با کارکردی بسیار محدود مواجهیم. با توجه به ویژگی‌های فوق باید به آنها به عنوان ابزاری برای گذر از یک دوره به دوره‌ای دیگر نگریست و آینده‌ای پایدار در عرصه سیاسی ایران برای آنها نمی‌توان تصور کرد


در تمام کشورهای جهان همیشه یک مقام نظامی به هنگام بدرقه و استقبال مقامات دیگر کشورها آنها را مشایعت می کند و در هنگام عبور روسای جمهور از کنار دسته تشریفات و نواخته شدن سرود ملی کشورها در کنار روسای جمهور قرار دارد.


امیر سرتیپ افشارزاده یا همان آجودان احمدی نژاد مقام نظامی است که همیشه وی را در سفر به دیگر کشورها بدرقه می کند و همچنین در مراسم استقبال و بدرقه روسای جمهور دیگر کشورها با لباس نظامی و پشت سر رییس جمهور حاضر می شود، این امیر ارتش اکنون در کنار این کار رسمی به کار دیگری نیز مشغول است.



ظاهرا امیر به علت علاقه به کارهای ساختمانی و باغبانی آستین بالازده و به سنگ کاری و کاشتن گل و گیاه در محوطه ساختمان مرکزی و یا همان محل برگزاری جلسات هیات دولت مشغول است. همانطور که در مراسم تشریفات لباس نظامی برتن دارد در کارهای ساختمانی مقید به پوشیدن لباس مخصوص این کار است.



گفتنی است فضای سبز و سنگ کاری ساختمان های ریاست جمهوری تحت نظارت مدیریت پشتیبانی و خدمات نهاد ریاست جمهوری و معاون اجرایی رییس جمهور انجام می شود


امروز در اینکه طیف مشایی در تلاشند حمایت اپوزیسیون و معترضان داخلی را کسب کنند، با توجه به وقایع اخیر شکی باقی نمانده است. 

جریان مشایی ـ دست راست احمدی نژاد - با وجود آن که از نگاه معترضان در وقایع پس از انتخابات 88 مقصر و متهم شناخته می شود، اینک با استفاده از آبروی دکتر فاطمی نزد طیف دارای گرایش ملی گرایانه، برای خود پایگاهی دست و پا کرده است؛ امری که با "شعار" مکتب ایرانی و آوردن منشور کوروش نیز همسوست. البته آنان این امر را وظیفه دولت و در راستای جذب ایرانیان خارج از کشور به بازگشت به کشور اعلام  می‌کنند.

این عجیب نیست، پیش از این نیز همسر دکتر فاطمی در جریان رخدادهای سال 88، سپر بلای انتقادات شده بود. پریوش سطوتی که از قاتل همسرش با عنوان «اعلی حضرت همایونی» یاد کرده، سالها پیش از انقلاب از حقوق شاهنشاهی ایران استفاده می کرد و حالا هم دفترچه یادداشتش را به احمدی نژاد تقدیم می‌کند و در مدح مشایی لب باز می کند.

اما نکته اینجاست که همزمان با برخی رخدادهای اخیر و بازداشت برخی مرتبطان طیف مشایی، شایع شد که همسر دکتر فاطمی نیز بازداشت شده است تا به این گمانه که آیا او که سالها در خارج از کشور اقامت داشته، زمینه ساز ارتباطاتی بین طیف مشایی با افراد خارج نشین بوده است، دامن زده شود. البته دادستان تهران تلاش کرد بدون تکذیب بازداشت وی، از کنار موضوع عبور کند.

بیش از دو سال از اقامت پریوش سطوتی در ایران می گذرد. وی در یکی از سوئیت های لوکس هتل لاله(متعلق به سازمان میراث فرهنگی) اقامت دارد. اما این بار نه به خرج پهلوی ها، بلکه  ... ، او برای رفت و آمد گاه از خودرو های تشریفات ریاست جمهوری استفاده کرده است.

او که این امکانات را در اختیار دارد، گفته است: «وقتی به ایران آمدیم اولین ملاقاتمان با آقای رحیم مشایی بود که ایشان را در آن زمان نمی شناختم و از همان روز مهر بزرگی از آقای مشایی در دل ما جای گرفت و بعد از آن با آقای احمدی‌نژاد دیدار کردیم و آن دیدار نیز همه به گریه گذشت. در تمام دوران قبل و بعد از انقلاب تمام آقایان نهایت محبت و احترام را به دکتر فاطمی گذاشتند، ولی من احساس نزدیکی بیشتری با آقای احمدی‌نژاد می‌کنم و تنها موقعی که به ایران آمدم و خاطرات تلخی از آن ندارم، این مقطع زمانی است»

اقامت 80 میلیونی در هتل لاله ؟
از فروردین 1388 تا کنون، بیش از دو سال می گذرد که پریوش سطوتی بخش اعظم آن را در هتل لاله اقامت داشته که با یک حساب سرانگشتی هزینه این اقامت دو ساله حدود 80 میلیون تومان ارزیابی می شود.

پرداخت این هزینه در حالی است که خانم پریوش منکر هرگونه انگیزه مالی برای حمایت از احمدی نژاد شده و نوشته مطبوعات را که در آن گفته شده وی برای باز پس گیری اموال مصادره ای خانواده خود به ایران آمده و با کمک مشایی قصد بازپس گیری آنها را دارد، رد کرده است.

با این حال روابط عمومی شورای ایرانیان خارج از کشور، در جوابیه ای که به یکی از رسانه های فارسی زبان در سال 88 داده است، مدعی شده که خانم سطوتی برای پیگیری مسائل حقوقی و املاک شخصی در ایران اقامت کرده است. هرچند وی در مصاحبه ای با خبر آنلاین گفت  هنوز یک چهار دیواری هم برای زندگی ندارد.

 

پریوش: پیروزی احمدی نژاد در انتخابات زندگیم را متحول کرد! 
دیدار پریوش سطوتی و احمدی نژاد که با هماهنگی مشایی انجام شده بود، نهایتا منجر به تقدیم دفترچه یادداشت های شهید فاطمی به احمدی نژاد و مقادیر زیادی تعریف و تمجید از مشایی و احمدی نژاد از زبان سطوتی شد. موضوعی که واکنش اصولگرایان را از یک سو و اصلاح طلبان را از سوی دیگر در پی داشت.


 پریوش سطوتی در سن 74 سالگی در فروردین 1387در ریاست جمهوری در کنار احمدی نژاد و  اسفندیار رحیم مشایی، در حال تقدیم دفترچه دکتر فاطمی است

احمدی نژاد پس از دریافت دفترچه یادداشت های شهید فاطمی در آن دیدار گفت: این خاطرات و یادداشت‌ها سندی ارزشمند و متعلق به ملت بزرگ ایران است که در اختیار مورخین قرار خواهد گرفت. 
‌به گزارش نهاد ریاست جمهوری، همسر دکتر حسین فاطمی نیز در این دیدار صمیمانه با تقدیم دفترچه خاطرات دکتر فاطمی به احمدی‌نژاد، علاقه و محبت فراوان خود را به احمدی نژاد ابراز کرد.

او در ادامه با بیان اینکه: «با انتخاب دکتر احمدی‌نژاد به عنوان رئیس‌جمهور، زندگی‌ او دچار تحول شده است» برای وی در خدمت هر چه بیشتر به ملت ایران آرزوی سلامتی و تندرستی کرد.

 

پس از سه سال تکلیف انتشار یادداشت های شهید فاطمی چه شد؟ 
حالا بیش از 3 سال از تقدیم دفترچه یادداشت به احمدی نژاد می گذرد و هنوز وعده دکتر در خصوص انتشار مطالب دفترچه یادداشت محقق نشده است. همین تاخیر بلند مدت و عدم هرگونه اظهار نظر کارشناسی در مورد اصالت نسخه مزبور این ابهام را به وجود آورده است که آیا دفترچه یادداشت واقعی بوده است؟

آبان ماه سال گذشته خبر در این باره نوشت: در حالی که بسیاری از ناشران حوزه تاریخ در پی انتشار این دفترچه خاطرات بوده اند، همسر دکتر فاطمی گفت :«این دفترچه به عنوان اسناد تاریخی، یادداشت های منتشر نشده ای بود که با حضور رئیس جمهور در منزلم، خواستم آن را به ایشان هدیه بدهم.»

مدیر نشر  سفید که به انتشار آثار تاریخ معاصر می پردازد، گفت با پی گیری های انجام گرفته در تلاش بودیم تا این یادداشت ها منتشر شود اما هنوز با موافقت روبه رو نشده است.

سطوتی در این باره گفته است: «یادداشت‌ها اسناد تاریخی پنهان مانده ارزشمندی است که در آینده در اختیار مورخین قرار خواهد گرفت.»

 

در اولین دیدار مهر مشایی به دلم نشست، احمدی نژاد همان فاطمی است!
تعریف و تمجید های خانم پریوش از احمدی نژاد کمی از دایره اظهار نظرهای شخصی فراتر رفته است! این زن 75 ساله، تقریبا چیزی در ستایش دکتر کم نگذاشته است و جالب است شباهت پیام اخلاقی اولین برگ یادداشت های شهید فاطمی با ستایش، در این تک برگ از دستنوشته های دکتر فاطمی که سایت ریاست جمهوری ان را منتشر کرده است آمده: «بر روی ستایشگران خاک بریزید» در اینجا برخی مدح های پریوش از احمدی نژاد و مشایی را دوره می کنیم:

تنها تصویری که از دفترچه یادداشت ادعایی دکتر فاطمی منتشر شده است. علی رغم وعده احمدی نژاد در مورد چاپ دفترچه، پس از گذشت بیش از سه سال، هنوز مطالب آن حتی در حجم محدود منتشر نشده است. از سوی دیگر، انتساب این دفترچه به شهید دکتر فاطمی توسط هیچ کارشناسی تایید نشده. پریوش سطوتی در مصاحبه ای در پاسخ به خبرنگاری که از او پرسیده بود هیچ یادگاری از همسر سابقتان دارید یاخیر؟  گفته بود هیچ یادگاری از وی ندارد، با این حال ادعا می‌کند این دفترچه توسط یک پرستار به دست او رسیده و متعلق به دکتر فاطمی است. برای دیدن در ابعاد واقعی روی آن کلیک کنید.  


*بعد از این‌که دکتر محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهور شدند، احساس کردم که ایشان با آن رویه‌های مردمی که مورد قبول دکتر بود همخوانی دارند وبه همین دلیل تصمیم گرفتم که به همراه پسرم تنها بازمانده دکتر به ایران آمده و با رییس جمهور مردمی ایران ملاقات کنم.

* وقتی به ایران آمدیم اولین ملاقاتمان با آقای رحیم مشایی بود که ایشان را در آن زمان نمی شناختم و از همان روز مهر بزرگی از آقای مشایی در دل ما جای گرفت.

* قطعا در انتخابات آینده ریاست جمهوری(خرداد 88) شرکت می‌کنم و به احمدی نژاد رای می‌دهم.

*با آقای احمدی‌نژاد دیدار کردیم و آن دیدار نیز همه به گریه گذشت. در تمام دوران قبل و بعد از انقلاب تمام آقایان نهایت محبت و احترام را به دکتر فاطمی گذاشتند، ولی من احساس نزدیکی بیشتری با آقای احمدی‌نژاد می‌کنم و تنها موقعی که به ایران آمدم و خاطرات تلخی از آن ندارم این مقطع زمانی است.

*من تا آن‌جایی که از این دو نفر(محمود احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی) شناخت دارم، آن‌ها تمام وقت خود را جهت خدمت به مردم قرارداده‌اند.

* من تا حالا رییس جمهوری به مانند دکتر احمدی نژاد و رییس دفتری به مانند آقای مشایی و اعضای هیات دولتی به مانند آنها ندیده‌ام که به تمام استان‌ها چندین بار سفر کنند و با مردم دیدار و در جهت حل مشکلات مردم تلاش و مشکلات را حل کنند و در واقع این یکی از کارهای آنهاست.

* در مورد آن همایش بعضا مطالب نادرستی گفته شد. در صورتی که آن همایش منفعت زیادی برای کشور داشت؛ افرادی به ایران آمدند که بعد از سال‌ها برای اولین باربه کشور می‌آمدند و وقتی به وطن خود رسیدند خاک آن را بوسیدند. اکنون عاشق اینجا هستند و مرتب می‌آیند و می‌روند و در کشور سرمایه‌گذاری کرده‌اند. آیا این خدمت بزرگی نبوده است؟ برای برگزاری این همایش آقای مشایی زحمت زیادی کشیدند و جای آن نبود که در مورد این همایش این‌همه تبلیغات منفی بشود و دروغ گفته شود.

*پروردگار یکتا یک نفر (احمدی نژاد) را برای رسیدگی به وضعیت مردم رسانده و این فرد در راهی که همسر من نتوانست دنبال کند،‌ قدم گذاشته و مسیر او را ادامه می‌دهد.

*پس از دیدار(با احمدی نژاد) ‌تحولی عمیق در زندگی من و فرزندم‌ ایجاد شد.

*افرادی که این مطالب(تخریب چهره ایران در مجامع بین المللی) را مطرح می‌کنند، درواقع فقط به دنبال منافع خود هستند. دولت در ایران درپی خدمت است و آبادانی و سازندگی میهن را برنامه‌های خود قرار داده است.

 جسد بی جان دکتر فاطمی، شهید راه استقلال میهن پس از اعدام توسط مزدوران محمدرضا پهلوی


* دکتر احمدی نژاد هم مانند دکتر فاطمی به خاطر عشق به وطن که ساعت چهار صبح به خانه می‌آمد و پنج و نیم صبح منزل را با پای سوخته و حال بد ترک می‌کرد، ‌تمام توان و اندیشه‌اش را برای سربلندی کشور‌ به کار گرفته است.

*زمانی که با دکتر احمدی نژاد دیدار کردم متوجه شدم که ایشان را خدا به مردم داده و همان سلوک دکتر فاطمی که همانا با مردم بودن و برای مردم زیستن بود را در ایشان دیدم. بنابراین علاقه ایشان در دل من افتاد چون اقدامات ایشان همان کارهایی است که فاطمی قصد انجام آن را داشت، اما ناتمام ماند.

*من با ایشان یک رابطه انسانی برقرار کردم چون ایشان همه ویژگی‌های مردان بزرگی مانند فاطمی را در خود دارند و همین مساله موجب وابستگی من شد به گونه‌ای که قرار بود من برای سه هفته در ایران بمانم اما تاکنون در ایران ماندگار شدم.

*ایشان نیز مانند دکتر فاطمی مزایایی دریافت نمی‌کند. من به یاد دارم که دکتر فاطمی هزینه بسیاری از جلسات وزارت امور خارجه و هزینه نهار و شام را از جیب خود تامین می‌کرد. البته من نمی‌توانم در مورد بقیه اظهارنظر کنم اما ایشان به من بسیار نزدیک هستند.

 شهید دکتر فاطمی در جلسه غیر علنی دادگاه که در آن به اعدام محکوم شد

* آقای مشایی را در دیدار با آقای احمدی نژاد برای بار اول دیدم و تحت تاثیر صمیمیت، وطن پرستی، ادب و متانت ایشان قرار گرفتم. من این خصوصیت را به مقدار بیشتری در آقای احمدی نژاد و مشایی دیدم.

*دکتر فاطمی،‌ روزنامه نگاری شجاع و سرسخت بود و رقیبی نداشت اما دکتر احمدی نژاد در این دوران باید با رقبای بسیار زیاد و سرسخت مبارزه کند. او دارای دشمنان زیادی است و با شهامتی وصف ناشدنی در مقابل آنان ایستاده است.

*من محبت از آقای احمدی نژاد و مشایی دیدم که من را مورد لطف قرار دادند و سراغی از من گرفتند در حالی که این افراد (اعضای جبهه ملی که دکتر فاطمی عضو آن بود) هرگز سراغی از من و پسرم نگرفتند.

 

اعلی حضرت همایونی قاتل همسرم!
همسر دکتر فاطمی که هنوز هم از محمدرضا پهلوی با عنوان «اعلی‌حضرت همایونی » یاد می کند، پس از اینکه از تاریخ اعدام شهید دکتر فاطمی تا زمان انقلاب به خرج رژیم پهلوی در لندن زندگی کرده است، حالا از سال 88 تاکنون به خرج دولت دهم در تهران زندگی میکند.

منیژه سطوتی (همسر تیمسار رحیمی) از لیدرهای جریان سلطنت طلب در لندن است. جریان وی در سال 84 مدعی شد که ابراهیم یزدی از چهره های سرشناس نهضت ازادی به دلیل سیلی خوردن از تیمسار رحیمی(همسرش) دست وی را قطع کرده است

او از کسی با لفظ «اعلی‌حضرت همایونی» یاد می کند که در پاسخ به کرمیت روزولت _ فرمانده کودتای 28 مرداد _  که از شاه در مورد سرنوشت مصدق و یارانش سوال کرده بود می گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده ام. مصدق محاکمه می شود.(در این موقع لبهای شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت... ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای‏ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.»


پریوش و خواهر وی، منیژه سطوتی (همسر تیمسار رحیمی، فرمانده نظامی تهران که از اعدام‌شدگان آغاز انقلاب بود) در لندن زندگی می‌کنند و منیژه سطوتی (رحیمی) به دلیل انتساب همسرش، از سلطنت‌طلبان در این شهر به شمار می‌رود.

نفر بالا سمت راست، تیمسار رحیمی پس از اعدام

جریان مشایی تاکنون ضمن حمایت از بیوه دکتر فاطمی، از مبارزان بزرگ علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی که نقش موثری در ملی شدن صنعت نفت داشته است، تلاش کرده برای خود در بین ملی گرایان پایگاهی ایجاد کند.

طی این سه سال، اظهارات پریوش در مدح احمدی نژاد و بالاتر دانستن وی از دکتر فاطمی، ضربه هایی را بر پیکر ملیون وارد کرده است، ولی ایشان همواره در برابر این اظهارات ـ احتمالا به حرمت دکتر فاطمی ـ سکوت پیشه کرد. تمام اینها در حالیست که هنوز بازداشت پریوش سطوتی به طور رسمی اعلام نشده است.

دادستان تهران درباره بازداشت پریوش سطوتی، همسر دکتر فاطمی که گفته می شود ارتباط خوبی با دولت دارد، توضیحات مبهمی ارائه داد. این مقام قضایی در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران مبنی بر اینکه عنوان شده همسر دکتر حسین فاطمی بازداشت شده است گفت: گزارش‌هایی در این زمینه رسیده است اما موضوع همچنان در دست بررسی قرار خواهد دارد


در حالی که چهره های اصولگرا طی هفته های اخیر مواضع صریح و روشنی در خصوص "جریان انحرافی" اتخاذ کرده اند، دست اندرکاران رسانه های زرد منتسب به جریان مشایی مدام شعار پیوند "اصولگرایان پیشرو" و "ما اصلاح طلبان" سر می دهند.

در این میان با سه تن از چهره های گروه های مختلف موسوم به اصلاح طلبی گفتگو کردیم. گفتنی است طی روزهای گذشته نیز کواکبیان در سخنانی در مجلس شورای اسلامی نخست وابستگی  جریان مشایی به جریان اصلاح طلبی را تکذیب و سپس خواستار روشن شدن کمک های مالی به روزنامه "هفت صبح" شده است.

صرف نظر از چند نماینده مجلس اصلاح طلب که یادداشت های شفاهی ایشان ممکن بود در هر رسانه دیگری نیز منتشر شود، اگر دست اندرکاران روزنامه های این چنینی ادعای پیوند با اصلاح طلبان را دارند، چه خوب است اگر دقیقا مشخص کنند با کدام جریان اصلاح طلب رابطه دارند و یا شاید تعریف ایشان از اصلاحات، چون تعریفشان از ولایتمداری و.. مختص به خودشان است!

جمعی از نمایندگان جناح اقلیت مجلس که غالبا خبرنگاران روزنامه مذکور  با شیوه های خاص و منحصر به فرد از ایشان یادداشت گرفته بودند، در تماس های مجدد خبرنگاران آن، از مصاحبه با این روزنامه زرد اجتناب کرده اند.

ضمن اینکه آینده آمادگی خود را برای انتشار مواضع اصولگرایان و اصلاح طلبان در خصوص این جریان را دارد، توجه شما را به سه اظهار نظر کوتاه بی کم و کاست، در خصوص جریان رسانه ای مشایی جلب می نماید: 


رسول منتجب نیا: پذیرفتنی نیست کسی اصلاح طلب باشد و در این مراکز و بازی ها بازیگری کند

رسول منتجب نیا نیز که از اعضای شناخته شده حزب اعتماد ملی به شمار می رود، اگرچه تمایل چندانی به سخن گفتن در مورد مشایی و احمدی نژاد ندارد، اما به طور خلاصه می گوید:

من تصمیم ندارم درخصوص آقایان مشایی واحمدی نژاد صحبت کنم و با اتفاقات اخیر، فعلا خودشان برای خودشان کافی هستند.تنهایک جمله رابه اصحاب رسانه هامی گویم.کسانی که مواضع اصلاح طلبانه دارند و به این رسانه هایی که تحت تفکر جریان خاصی که متعلق به فردی هم چون آقای مشایی است، روی می آورند، یا باید اصلاحات را به گونه ای دیگر و به صورت ضدونفیض آن معنا کنند و یا اینکه اعتراف کنند که خودشان تغییرماهیت داده اند.

این مسئله قابل پذیرش نیست که کسی اصلاح طلب باشد و در این مراکز و این بازی ها و تشکیلاتهایی که جز بازیگری چیز دیگری درآنها وجودندارد، شرکت کند.



شکوری راد: اینها بیشترین ضربات را به چارچوب های اصلاح طلبی وارد کردند

علی شکوری راد از اعضای جبهه مشارکت نیز در خصوص نسبت افرادی با ادعای اصلاح طلبی که خود را در خدمت جریان مشایی قرار دهند می گوید:

هیچ نسبتی بین آقای احمدی نژادو تیم نزدیک همکارانشان که آقای مشایی از آن جمله است، با اصلاح طلبی وجود ندارد.

اینها اساسا همه مرزهای اصلاح طلبی را از ابتدا درنوردیدند و به آن چارچوب هایی که ما به عنوان اصلاح طلبی خطاب می کنیم، بیشترین ضربات را وارد کردند.

به همین دلیل اساسا هیچ گونه ادعای اصلاح طلبی از جانب آنها پذیرفتنی نیست. به دلیل اینکه نقطه مقابل اصلاح طلبی خود آنها هستند.

منتها اکنون آنها بین خود مرزبندی هایی ایجادکرده اند و فکر می کنند می توانند بخشی از نیروهای اصلاح طلبی که نخستین شعارشان قانون است،را به خودجذب کنند. در حالی که قانون شکن ترین مجموعه ها، خود این افراد بودند و با بی اعتنایی به قانون و نظرات مردم و بابی اعتنایی به کارهای جمعی به خصوص"تحزب"نشان دادندکه چگونه افرادی هستند. همین افراد بیشترین دشمنی را با احزاب داشتندکه پایه و اساس اصلاح طلبی همین کارجمعی و سازمان یابی و قانون گرایی است.

بنابراین این ادعاکه آنها بخواهند تریبونی برای اصلاح طلبان باشند،اساسا مسموع نیست. هرچند آنها فکر می کنند با این روش ها می توانند بخشی از نیروهایی را که ممکن است در برخی از تضادها با آنها اشتراک پیداکرده باشند را به خودجلب کنند.

لیلاز: اگر قرار است اتحادی صورت بگیرد، من در آن جایی ندارم!

سعید لیلاز از اصلاح طلبان بنام، روزنامه نگار و متخصص در حوزه اقتصاد که خود سابقه اداره روزنامه های پر تیراژ اصلاح طلب را در کارنامه دارد و از جمله زندانیان وقایع پس از انتخابات سال 88 به شمار می رود، جریان مشایی و کسانی که در خدمت این جریان قرار گرفتند را چنین آسیب شناسی می کند:

من تصور نمی کنم آقای مشایی و روزنامه منتسب به ایشان، تریبون مناسبی برای اصلاح طلبان باشد. به این دلیل که به هرحال اصلاح طلبان اختلافات مبنایی بیشتری با جناح ایشان دارند تا مثلا با جناح محافظه کار سنتی.

به نظرمی رسد اتحادی در این زمینه صورت نخواهد گرفت و چنانچه اتحادی هم شکل بگیرد، من در این اتحاد جایی نخواهم داشت.

می توان گفت، آن پایه های اجتماعی که روزنامه های اصلاح طلب فعلی و یا خود اصلاح طلبان آن را نمایندگی می کنند، پایه های اجتماعی بسیار نیرومند و عمیق هستند و جایگاه بزرگ و روشنی در جامعه و ساختار سیاسی ما دارند.

گرچه اکنون در قدرت نیستند، اما قدرت تاثیرگذاری زیادی دارند. آن گروه ها و سازمان های اجتماعی به خوبی می دانند در شرایط فعلی، این حداکثرامکان برای اصلاح طلبان است که به این شکل بتوانند اظهارنظر کنند و بازتاب دهنده افکارشان باشند.


مردم اصلاحات را می فهمند

اگر جریانی از داخل محافظه کاران برخیزد که بخواهد این محدودیت اصلاح طلبان در بیان کردن حرف مردم را جبران کند و حرفهای موردنظر پایگاه های اجتماعی اصلاح طلبان را مطرح کند، مردم این مسئله راتشخیص می دهند که اینها اصالتی ندارند و این مسئله فقط بخشی از جنگ قدرت است.

اگرجریانات نوظهور اصالتی داشتند،قاعدتا باید در همان سال های 87 و 88 راجع به مسائل سیاسی ایران موضع گیری می کردند.

آن چیزی که ازنظر اقتصادی در ذهن من است،چنانچه قرار بود این جریان نوظهور،اصلاح طلبان را نمایندگی کنند،قاعدتا باید دست به اصلاحات همه جانبه اقتصادی می زدند؛ کاری که آقای خاتمی دردوره دوم ریاست جمهوری اش انجام داد و شکوفایی اقتصادی را هم به دنبال داشت، در حالی که می بینیم اکنون انحصارات و شبه انحصارات دولتی و شبه دولتی، در داخل جبهه همین مدعیان جدید  به جایی رسیده است که بخش خصوصی در حال نابودی است. طبقه متوسط رو به اضمحلال می رود و...

بنابراین تصورمن این است که رقابتی بین نشریات اصلاح طلب واقعی با تمام محدودیت هایی که اکنون دارند، با محافظه کاران نوظهوری که مدعی اصلاح طلبی هستند و احتمالا قدرت بیشتری هم در هتاکی و یا بیان حرفهای اصلاح طلبانه دارند و از گروه های داخل دولت هم حمایت می شوند، وجود دارد و مردم تشخیص می دهند.

شرافتمندانه پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان را نمی دزدند

مردم تشخیص خواهند داد که اصلاحات دروغین پاسخگوی نیازهای آنان نیست و همین اصلاح طلبانی که در  نهایت سختی و مرارت، تا آن جایی که ممکن است حرفهایشان را بازتاب دهند،ارجحیت دارند به گروه های نوظهوری که از رانت های اقتصادی و سیاسی قدرت بهره مند شده اند و اکنون داخل اختلافات درون حکومتی افتاده اند و پنجه به چهره حکومت می کشند و سعی می کنند پایگاه های اجتماعی اصلاح طلبان را بدزدند!

اما، نه به صورت شرافتمندانه و اصیل که حرف مردم رابزنند، بلکه به صورت ابزارگرایانه به عنوان وسیله ای که آنها را به سمت قدرت مطلقه خودشان،هدایت کند.


هنگامی که سرهنگ معمر قذافی یا همانگونه که او دوست دارد مورد خطاب قرار گیرد "الاخ قائد الثوره " به عنوان اولین واکنش به فرار زین العابدین بن علی در نتیجه اعتراضات یک ماهه تونس، این اعتراضات را نکوهش کرد ، فکرش را هم نمی کرد دو ماه بعد از این اتفاق، خود نیز در شرایط مشابه بن علی قرار بگیرد.

لیبی در مقایسه با مصر و تونس

لیبی از لحاظ جغرافیایی میان دو کشور تونس و مصر قرار دارد. دو کشوری که در دو ماه گذشته با جنبش های فراگیر و گسترده تغییر روبه رو شدند تا بن علی و حسنی مبارک به ترتیب پس از 24 و 30 سال حکومت، از قدرت کنار زده شوند.

با این حال لیبی در مقایسه با این دو با شرایط متفاوتی روبه رو است. از لحاظ شاخص های اقتصادی در زمینه نرخ بیکاری، درآمد، درآمد سرانه و نرخ بیکای بهتر از مصر و تونس است. لیبی همچنین برخلاف این دو کشور از صادرکنندگان عمده نفت است و روزانه حدود یک میلیون و 800 هزار بشکه نفت خام تولید می کند.

لیبی برخلاف کشورهای مصر، بحرین، الجزایر و تونس، نه در داخل و نه در خارج با گروه های مخالف سازماندهی شده روبه رو نبود و برای سال های زیادی سکوت گسترده ای در سراسر این کشور حاکم بود. سکوتی که تاکنون نشانه ای دال بر رضایت مردم لیبی دانسته می شد اما با حوادث اخیر نشان داد این قاعده زیرسئوال رفته است.

در لیبی نیز به مانند مصر،‌ بحرین، الجزایر ، یمن و مراکش، کاربران فیس بوک از طریق این سایت تعامل اجتماعی روز مشخصی را به عنوان روز خشم تعیین کردند و همان روز آغاز دور جدیدی از اعتراضات شد. با این تفاوت که در همه این کشورها به جز لیبی، سابقه های زیادی از اعلام نارضایتی مردم بروز کرده بود اما وضعیت لیبی اینگونه نبود و حداقل در سال های اخیر تاریخ چیزی از ابراز مخالف داخلی در لیبی در حافظه ندارد.

اما مهم ترین فرق قیام مردم لیبی با سایر انقلاب های منطقه ای ، نحوه برخورد حکومت لیبی با این موضوع است. در حالی که در کشورهای دیگر پلیس با باتوم ، گاز اشک آور و حداکثر از گلوله های جنگی سلاح های سبک علیه مردم بهره برد ، حکومت قذافی مردم را در شهرهای خود با انواع سلاح های سنگین و نیمه سنگین جنگی از جمله جنگنده بمب افکن ها، توپ کشتی های جنگی و خمپاره انداز ها مورد هدف قرار داد.  با هلی کوپتر به سمت شان راکت شلیک کرد ،  مردم  را با موشک آر پی جی 7 و توپ ضدهوایی هدف قرار داد و حتی به خانه های معترضان خمپاره زد و بعد از این همه جنایت ، قذافی در تلویزیون ظاهر شد و گفت: تا حالا دست به سلاح نبرده ایم ولی اگر اعتراضات ادامه یابد ، برخورد می کنیم!
پر بیراه نیست که یکی از مقامات ارشد لیبی که به مردم پیوسته ، گفته است: اگر قذافی بمب اتم داشت ، در کاربرد آن علیه مردم تردید نمی کرد.

گذرگاه مصر و لیبینکات رسانه ای از انقلاب لیبی

لیبی بر خلاف دیگر کشورهای شاهد اعتراضات با فضای بسیار بسته داخلی از لحاظ فعالیت های سیاسی، صنفی، رسانه ای و اجتماعی روبه روست. به همین دلیل هم اکنون به جز رادیو تلویزیون دولتی و چند روزنامه محدود دولتی لیبی، هیچ رسانه دیگری در این کشور، خبرنگار ندارد و پوشش تحولات لیبی از دیگر راه ها صورت می گیرد که در نوع خبر جالب به نظر می رسد.

به عنوان مثال علاوه بر استفاده از اطلاعات کارشناسان و منابع آگاه خبری که تمایلی به اعلام نام خود ندارند، دیپلمات ها و مقامات مستعفی لیبی نیز به منابع خبری قابل اطمینانی برای رسانه های معتبر تبدیل شده اند ، مانند ابراهیم دباشی معاون سفیر لیبی در سازمان ملل متحد که به صف معترضین پیوسته است در مصاحبه خود با شبکه العربیه از وقوع نسل کشی گسترده در غرب لیبی توسط نیروهای دولتی خبر داد.

همچنین سفیر لیبی در هند در گفت وگو با شبکه الجزیره ضمن اعلام استعفای اعتراض آمیز خود گفت که این استعفا را نه به دلیل خبرهای رسانه ها بلکه به دلیل تماس ها و کسب اخبار وی از داخل لیبی انجام داده است. وی این اطلاعات را در اختیار رسانه ها نیز قرار دارد.

"نوری المسماری" رئیس مستعفی دفتر تشریفات قذافی که به پاریس گریخته است روزانه در گفت وگو با رسانه ها به نقل از منابع خاص خود از داخل لیبی، حوادث این کشور را بازگو می کند.

گذرگاه های مرزی لیبی با دیگر کشورها هم از جمله دیگر منابع دریافت اطلاعات از لیبی هستند. مصر در شرق لیبی، گذرگاه های مرزی خود را برای بازگشت اتباع مصری و سایر کشورها باز کرده است. دولت قاهره همچنین با ایجاد بیمارستان های صحرایی در نزدیک گذرگاه های مرزی با لیبی، میزبان اتباع زخمی لیبی است. رسانه های خبری با استقرار خبرنگاران در گذرگاه های مرزی لیبی با کشورهای مصر و تونس ، روایت مردم بازگشته از سرزمین نزاع را برای مخاطبان خود منتقل می کنند.

این در حالی است که در سایر کشورهایی که با موج تغییر روبه رو بودند یا هستند، خبرنگاران غیردولتی داخلی و خارجی بسیاری به فعالیت می پرداختند و تحولات این کشورها را گزارش می دادند.

همچنین در این کشورها ، مقامات رسمی و مسئول آمارهای رسمی شمار زخمیان و کشته شدگان را در اختیار رسانه ها قرار می دادند اما این موضوع در لیبی دیده نمی شود و همین موضوع برآورد شمار قربانیان در لیبی را برای رسانه ها در شرایط نبود منابع رسمی و شفاف سخت و مشکل کرده است.

تلویزیون لیبی ، کپی برابر اصل قذافی!

در این میان تفاوت دیگر لیبی با دیگر کشورهای میزبان اعتراضات، در کارکرد تلویزیون دولتی این کشور است. هم اکنون تمامی چند شبکه دولتی لیبی برنامه های عادی خود را متوقف کرده و به پخش برنامه های شبکه یک به عنوان مهمترین کانال تلوزیونی دولتی می پردازند.لیبی

شبکه یک تلویزیون دولتی لیبی در مقابل شبکه های دولتی در کشورهای مصر و تونس -قبل از سقوط سران این کشورها- عملکردی متفاوت و البته بسیار ابتدایی و مسخره آمیز دارد ، رویکردی که به رفتار و شیوه عملکردی شخص قذافی نزدیک است.

مثلا در روزهای اوج گیری درگیری ها در لیبی، شبکه اول تلویزیون دولتی این کشور همراه با ادامه پخش برنامه های عادی، به صورت دائمی پیام هایی را در قالب"مهم" یا "خبر فوری "در پائین صفحه تلویزیون زیرنویس می کند.
متن این پیام ها در نوع خود جالب توجه هستند. برخی از این پیام ها این گونه اند:

"برادر هموطن: نگاهی به امنیت و آرامش و امکانات خود بیانداز. دشمنان به دنبال گرفتن این امکانات و ثبات و آرامش هستند."
 
"برادر هموطن: گفته می شود کشتارهایی در شهرها و روستاهای متعدد لیبی در حال اتفاق است. بدان که این جزئی از جنگ روانی است و این مطالب دروغ  و شایعه هستند پس به مقابله با آنها برخیز زیرا آنها به دنبال تخریب روحیه ، ثبات و امنیت تو هستند. آنها منابع و ثروت تو را هدف قرار گرفته اند زیرا آنها به تو حسودی می کنند."

"برادر هموطن: مردان را با مواضع آنها می شناسند؛ زندگی ، ایستادگی عزتمندانه برای کمک به وطن است که دشمنان در حال حاضر در  حال توطئه علیه وحدت و ثبات آن هستند. "

"برادر هموطن: باید از اقدامات تشنج زا که با هدف سوء استفاده از جوانان و اجرای توطئه هاست برحذر باشیم. توطئه هایی که  از سوی دشمنان ملت لیبی برای هدف قرار دادن ثبات و امنیت ماست."

"برادر هموطن: با افرادی که اقدامات تشنج زا می کنند مقابله کنید آنها را با همکاری نزدیک ترین نیروی امنیتی دستگیر کنید."

"برادر هموطن: شایعه سم است آن را نپذیرید. اخبار دروغ شبکه های ماهواره ای را باور نکنید."

"بردار هموطن: باید نسبت به اخبار دروغ منتشر شده از شبکه های ماهواره ای هوشیار باشید؛ شبکه هایی که این روزها علیه ملت لیبی دست به توطئه می زنند. شما باید با مقایسه هر خبری با واقعیت هایی که از نزدیک در منطقه روستا و شهری که زندگی می کنید بتوانید از صحت آنها  آگاه شوید."
(نکته این که مخاطب تمام این پیام ها آقایان هستند و در گفتمان مردسالار لیبی زنان چندان جدی گرفته نمی شوند.)

شبکه تلویزیونی لیبی در این مدت اکثر برنامه های خود را به پخش موسیقی سنتی لیبیایی یا پروژه های عمرانی اجرا شده در این کشور اختصاص داده است.

تلویزیون دولتی لیبی در بخش اخبار نیز گزارش های جالبی را پخش می کند. مثلا در یکی از گزارش ها با نشان دادن منطقه آرام نوار ساحلی شهر طرابلس، گوینده گزارش با لحنی هیجان زده می گوید: کجایند شبکه های العربیه و الجزیره و بی بی سی که این تصاویر را ببینند؟ ببینند آنهایی که با دروغ پردازی می خواهند امنیت و ثبات لیبی و ملت آن را بگیرند.

این درحالی است که در همان زمان ، جنگنده ها و بالگردهای ارتش ، مردم را هدف بمب و راکت و تیر مستقیم قرار داده بودند و شبکه های ماهواره ای عربی تصاویری از قطعه قطعه شدن مردم معترض لیبی به دست نیروهای دولتی پخش می کردند.

در گزارش دیگری گوینده با صدای رعب انگیزی خطاب به مخاطبان می گوید: شبکه های ماهواره ای می گویند مزدوران کلاه زرد مردم را سرکوب می کنند. ما امروز کلاه زردها را به شما نشان می دهیم. در این هنگام تعدادی از افراد با لباس شخصی در حالی که پارچه های سبز به رنگ پرچم لیبی بر سرو گردن بسته اند و کلاه های ایمنی زرد رنگ برسردارند و شعارهایی در حمایت از قذافی سرمی دهند نمایش می دهد که سعی می کردند دوربین را دنبال کنند و شعار بدهند!

در این هنگام گوینده گزارش می گفت: آیا اینها مزدور هستند. اینها بخشی از میلیون های نفر مردم لیبی هستند که در حمایت از رهبر خود قذافی به خیابان ها آمده اند.( در لیبی ، حامیان دولت با بازوبند سبز که رنگ پرچم این کشور در دوران قذافی است شناخته می شوند.)

در اقدام خنده دار دیگر ، تلویزیون دولتی لیبی برای پشتیبانی از سخنان رهبر این کشور درباره حضور عناصر خارجی میان معترضان و اثبات نظریه قذافی درباره مصرف قرص های روان گردان توسط معترضین فیلمی از بازداشت و بازجویی از دو تبعه تونسی پخش کرد. از این دو نفر که چهره هایی مخوف و شبیه خلافکاران فیلم ها داشتند در تلویزیون سوال شد: خودتان را معرفی کنید و بگویید چه ماموریتی داشتید؟ و آنها هم می گویند: ما دو تبعه تونسی هستیم و ماموریت داشتیم به لیبی بیاییم و بین جوانان لیبیایی قرص های اکستازی توزیع کنیم! 

همچنین در روزهای گذشته بلافاصله پس از پایان سخنرانی تهدید آمیز سیف الاسلام پسر قذافی، تلویزیون دولتی لیبی تظاهرات حامیان قذافی در تایید این سخنرانی را پخش کرد ؛تظاهراتی که به جای مردم تنها چند خودرو و کمتر از 30 نفر حضور داشتند! در میان آنها نیز چند نفر با لباس نظامی حاضر بودند که همگی با در دست داشتن عکس های قذافی شعارهایی در حمایت از وی می دادند. یکی از این شعارها این بود:" الله معمر و لیبیا و بس (خدا ،معمر، لیبی و بس )  اشاره معمر به معمر قذافی بود.

هم اکنون شبکه الجزیره که پیش از این به طور جدی اعتراضات را در تونس و مصر پوشش داده بود این بار در لیبی نیز دست به همین اقدام زده است با این تفاوت که برخلاف گذشته، در این مقطع شبکه العربیه هم به طور جدی به دنبال پوشش تحولات لیبی است چرا که روابط تیره میان لیبی و عربستان سعودی سابقه چند ساله دارد.

البته شبکه الجزیره به دلیل ارسال پارازیت هایی از طرف لیبی، در فرستنده های ماهواره ای عرب ست و نایل ست غیرقابل دسترسی است و به مانند پوشش اعتراضات مصر، دیگر شبکه ها ی همسوی ماهواره ای با قطع برنامه های خود اقدام به پخش برنامه های الجزیره می کنند.

پیوستن مقامات به مردم

همچنین در مقایسه لیبی با دیگر کشورهایی که شاهد موج اعتراضات بودند یا هستند؛ در همان نخستین روزهای  اعتراضات، همگام با سرکوب شدید و بی سابقه مردم معترض، موجی از کناره گیری ها و استعفا ها در میان دیپلمات ها و مقامات ارشد لیبیایی ظهور کرد که در مقایسه با دیگر کشورها، تقریبا بی نظیر است.

تاکنون دیپلمات های لیبی در هند، اندونزی، مالزی، سازمان ملل متحد، آمریکا، چین، اتحادیه عرب و وزیران کشور و دادگستری لیبی و جمعی از سران ارشد نظامی لیبی از سمت خود استعفا  دادند.

همچنین بسیاری از ارتشیان نیز به مردم ملحق شده اند و جالب اینجاست برخی خلبانان که مامور بمباران مردم بوده اند ، برای پیوستن به مردم ، چون جایی برای فرود پیدا نکرده اند ، هواپیمای خود را در آسمان رها کرده و با چتر نجات به مردم ملحق شده اند.

                   

 

پرچم دوره پادشاهی                                پرچم لیبی پس از کودتای قذافی                          


نظامی حکومتی گنگ و مبهم

لیبی همچنین برخلاف سایر کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه، از نظام حکومتی پیچیده و گنگ برخوردار است.

معمر قذافی 42 سال قبل ، پس از کودتا علیه نظام پادشاهی وقت لیبی که آن را انقلاب توصیف می کند و تا همین الان اصرار دارد رهبر این انقلاب است؛ به جای نظام جمهوری، نظام جدیدی را به نام "جماهیریه" (مثلاً فوق جمهوری!) ابداع کرد و این کشور را اینگونه نام گذاری کرد: "جماهیریه عربی سوسیالیستی عظیم لیبی ". به جای استان از کلمه شعبیه به معنی مردمی و به جای بخش در تقسیمات کشوری از کنگره های مردمی استفاده کرد.

قذافی پس از کودتا پرچم این کشور را نیز تغییر داد. پرچم لیبی هم اکنون تنها پرچم جهان است که تنها از یک رنگ (سبز) تشکیل شده و هیچ آرم یا نشانه ای در خود ندارد. نکته جالب این که مردم معترض ، در تظاهرات خود ، پرچم ابداعی قذافی را کنار گذاشته و با پرچم قدیمی این کشور که سه رنگ (قرمز ، مشکی و سبز ) و در وسطش هم ستاره و هلال دارد ، علیه قذافی شعار می دهند.

قذافی در نظامی که ایجاد کرد با ادعای مردمی بودن، نام وزارتخانه ها را به کمیته های مردمی تغییر داد و چند نیروی نظامی قدرتمند با سازمان دهی به اصطلاح مردمی تاسیس کرد که فرماندهی بسیاری از آنها را پسران و نزدیکان وی برعهده دارد. ارتش در لیبی به انزوای نسبی دچار است و قدرت نظامی در اختیار سازمان های شبه نظامی دارد.

قبایل لیبی بلای جان قذافی

یکی از راه کارهای قذافی برای ادامه دیکتاتوری و سلطه بر مردم لیبی ، حفظ ساختار قبیله ای مردم این کشور بود تا هم نیاز به ساختارهای اجتماعی سیاسی دنیای جدید کمرنگ شود و هم با کنترل سران قبایل ، به نوعی کل مردم را در کنترل خود داشته باشد.

با این حال همین ساختار قبیله ای زمینه را برای برخورد شدید بخش های زیادی از مردم با قذافی مهیا کرد. با کشته شدن یک یا چند نفر از قبیله ، کل اعضای آن در برابر دولت موضع می گرفتند و به صف مخالفان می پیوستند. همچنین ساختار قبیله ای ، امکان برخورد مسلحانه حامیان قذافی با معترضینی هم قبیله ای را بسیار مشکل و تقریبا غیرممکن ساخت.

حفظ ساختار قبیله ای با حفظ توان استفاده از اسلحه همراه است و همین عامل، مقابله مسلحانه مخالفان قذافی با نیروهای امنیتی و ارتش را آسان تر کر


مصلای تهران را برای 10 روز اجاره داده اند یک میلیارد و 200 میلیون تومان تا در آن نمایشگاه کتاب برگزار شود. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم ، این مکان را غرفه غرفه کرده و به ناشران اجاره داده است تا این مبلغ کلان را از آنها تأمین کند.ناشران هم سعی می کنند پول اجاره را از ملت دربیاورند. کلاً بیزینس خوبی است!

این البته اولین باری نیست که مصلای تهران ، در قامت یک شرکت تجاری ، فضای نمازگزاران را اجاره می دهد و پول در می آورد. مصلی ، سال هاست که به منبعی برای درآمدهای میلیاردی تبدیل شده است: از نمایشگاه کتاب و مطبوعات و پلیس گرفته تا فروشگاه سی دی ، از نمایشگاه حراج بهاره تا عرضه شیلات ، ماهی سفید و کپور و میگو و البته تن!
خلاصه در مصلای تهران از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می شود جز نماز! آخر برای نماز که نمی توان مصلی را اجاره داد و از نمازگزاران پول گرفت!

در حالی که مصلای تهران ، مانند یک شرکت تجاری ، بخش بزرگی از سال را به بیزینس نمایشگاهی مشغول است ، کمی دورتر ، در دانشگاه تهران و خیابان های اطراف آن ، نمازهای جمعه تهران برگزار می شود و مردم در سرمای زمستان ، در زیر برف و باران و در گرمای تابستان زیر تابش سوزاننده آفتاب، در محوطه باز دانشگاه و خیابان های اطراف آن به خطبه ها گوش می کنند و نماز می گزارند ، آن هم با کمترین امکانات حتی در حد سرویس بهداشتی!

تازه ، همه این رنج ، متعلق به نمازگزاران نیست، بلکه اهالی محل نیز سال هاست که پذیرای تضییقات ناشی از این برگزاری نماز جمعه هستند. دیگر شهروندان هم در روزهای جمعه با محدودیت های ترافیکی مواجهند، زیرا ناگزیر تعدادی از خیابان ها بسته می شود.

زمانی که تهران مصلی نداشت ، این وضعیت قابل توجیه بود ولی حالا که در یکی از بهترین مناطق تهران با دسترسی عالی اتوبانی و با پارکینگی وسیع ، مصلایی زیبا و بزرگ وجود دارد ، چرا همچنان باید خیابان ها را مسدود و نمازگزاران را در گرما و سرما معذب کنند؟

می گویند کار ساخت مصلی هنوز تمام نشده است؛ هر چند که عدم اتمام ساخت یک مصلی ، آن هم بعد از 23 سال ، عذر بدتر از گناه است ، ولی باید گفت که شبستان بزرگ مصلی که محل اصلی برگزاری نمایشگاه هاست ، سال هاست که مهیای نمازگزاران است و از نظر ظرفیت ، می تواند پذیرای نمازگزاران جمعه در جمعه های عادی تهران باشد. در برخی جمعه ها نیز که تعداد نمازگزاران افزایش می یابد مانند جمعه هایی که مقام معظم رهبری نماز را اقامه می کنند ، می توان از فضای باز مصلی استفاده کرد ، کما این که تا کنون چند بار نماز عید فطر با حضور میلیونی مردم در مصلی برگزار شده است.

بنابراین ، در شرایط کنونی هم مصلای تهران می تواند پذیرای نمازگزاران باشد اما اگر چنین کنند ، تکلیف این درآمدهای میلیاردی چه می شود؟! نمی توان که نمایشگاه را برگزار کرد و از شرکت کننده ها خواست روز جمعه غرفه خود را برچینند و از شنبه دوباره بپا دارند!

واقعاً در کجای دنیا ، درمسجد و مصلی و در زیر گنبد و محراب ، به جای نماز نمایشگاه می زنند و مردم با کفش وارد این حریم مقدس می شوند؟

این که از مصلای تهران ، استفاده چند منظوره شود ، خیلی خوب است و همین الان هم می توانند از فضاهایی غیز از شبستان هم استفاده های نمایشگاهی کنند، اما باید به این طنز تلخ پایان داد که در مصلی کتاب و سی دی می فروشند ، در دانشگاه نماز جمعه بپا می دارند ، در مصلی ، میگو و ماهی و لباس زیر و همبرگر مخصوص می فروشند ، در خیابان ها ، راه را می بندند و نماز می خوانند!

این درآمد میلیاردی ، هر چند وسوسه کننده است ، اما به بدنامی اش نمی ارزد!


این روزها عزت‌الله سحابی در بستر بیماری است و خانواده او از همه خواسته‌اند که برای سلامتی او دعا کنند. تدبیر با خانواده و دعا از مردم اما تقدیر دست خداوند است. پیرمرد از این بیماری برهد یا تسلیم تقدیر الهی شود، مبارزاتش در تاریخ و نجابتش در باورها و خاطره‌اش در اذهان دوستان و همرزمانش خواهد ماند.

سحابی از بازماندگان نسلی است که اسلام و ایران را با هم می‌خواستند و یادگاری از مبارزان مسلمانی است که از نهضت ملی شدن نفت تا پیروزی انقلاب را در صحنه بودند. وی در این دوره ?? ساله، چهار بار دستگیر و محکوم شد. پس از انقلاب، جدا از چند ساله اول انقلاب که مسئولیتهایی را بر دوش داشت، در دیگر سالهای عمرش به مثابه یک منتقد و مخالف حکومت قلمداد می‌شد و به همین دلیل زندان پس از انقلاب را هم تجربه کرد.

از نظر سیاسی و اندیشه‌ای قطعا من با ایشان اختلافات جدی دارم و اگر قرار بر ترسیم مرزهای اعتقادی و سیاسی باشد، خیلی از موارد را می‌توانم ذکر کنم اما نکته مهم این است که برخی از مخالفان، از صفاتی برخوردارند که انسان را وادار به احترام می‌کنند. مرحوم بازرگان، مرحوم یدالله سحابی (پدر عزت) و خود عزت‌الله سحابی از چهره‌هایی بودند که در طی این سالها، علیرغم همه اختلافاتی که با آنها داشتم اما هرگز بزرگی و احترامشان را فراموش نکردم.

روحیه انقلابی او در سالهای اول انقلاب، حتی دوستان وی را می‌رنجاند. در اسناد نهضت آزادی دو سند وجود دارد که با بقیه اسناد نمی‌خواند و با مواضع عمومی نهضت آزادی سازگار نیست. اولی مربوط است به نقد دولت موقت و اعتراض به طرحهای گام به گام مرحوم بازرگان و روحیه انقلابی نداشتن دولت انتقالی و دومی هم مربوط به حمایت نهضت آزادی از تسخیر لانه جاسوسی است. چند سال قبل در سفر به افغانستان از ابراهیم یزدی علت انتشار این دو بیانیه را پرسیدم. توضیح داد که در آن مقطع، عزت‌الله سحابی و همفکرانش بر دفتر سیاسی نهضت آزادی غلبه داشتند و مواضع خودشان را منتشر می‌کردند که مورد تایید بازرگان و من نبود. معلوم شد که آن دو نقطه مثبت برجسته در کارنامه نهضت آزادی مربوط به سحابی است.

در سالهای دور وقتی سردبیر کیهان هوایی بودم، در مراسم ختمی، وی را دیدم – شاید مراسم ختم همسر محمد ترکمان، مورخ – و از او خواستم که درباره مسائل اقتصادی و مرتبط با برنامه‌های سازندگی با ایشان گفتگویی داشته باشیم تا در کیهان هوایی منتشر کنیم. او از عملکرد حکومت در حوزه‌های سیاسی ناراحت بود و قبول نکرد و بیشتر اصرار داشت که در باره وضعیت سیاسی کشور با هم حرف بزنیم و ما می‌دانستیم که آن حرفها، اجازه انتشار ندارد و در نتیجه مصاحبه صورت نگرفت.

سالها قبل به خاطر مصاحبه‌ای که از عزت‌الله سحابی خوانده بودم، یادداشتی را در تقدیر از ایشان در روزنامه انتخاب منتشر کردم. در آن یادداشت نوشتم که ما با هم اختلاف نظر داریم اما متاسفم که برای او محدودیت ایجاد می‌شود، نقدهای او را تحمل نمی‌کنند، به خیرخواهی‌های او گوش نمی‌دهند و انصاف او را با مقابله به مثل پاسخ نمی‌دهند. عنوان نوشته من این بود: «انصاف، شیرین است». سحابی در آن مصاحبه گفته بود که ما راضی به شکست نظام و سرنگونی حکومت نیستیم و برای حفظ ایران هم که شده، خواستار بقای حکومتیم. شاه می‌گفت من اگر بروم، ایران ایرانستان می‌شود و نشد چون همین روحانیت آن را حفظ کرد. الان هم اگر این حکومت از بین برود، ما چندتا  چهره پیر ملی مذهبی قادر به اداره امور نیستیم و بنابراین، ایران حتما ایرانستان می‌شود و ما این را نمی‌خواهیم. ما فقط خواستار اجرای قانون اساسی و اصلاح روشهای حکومت کردن و مملکت‌داری هستیم و بس. من هم از شیرینی همین انصاف سخن گفته بودم.

چندین سال قبل، در مراسمی که کانون زندانیان سیاسی مسلمان برای بزرگداشت مرحوم صفر قهرمانی (قهرمانیان) بر پا کرده بود، به دلیل عضویت در کانون، شرکت کردم. مرحوم قهرمانی مریض بود و شرکت نکرد و صرفا یک پیام فرستاد که با نام خدا شروع شده بود. برای ما که صفر را به عنوان قدیمی‌ترین زندانی سالهای قبل از انقلاب، یک عضو فرقه دمکرات یا حزب توده می‌دانستیم، این پیام جالب توجه بود. از قدیمی‌های عضو کانون دعوت کردند که در باره صفر قهرمانی سخن بگویند و با اصرار، عزت‌الله سحابی با همان عصایش پشت تریبون قرار گرفت و علیرغم اختلافات زیادی که با صفرخان داشت اما در تعظیم او سخنان خوبی گفت و خاطرات خودش با او را در چند مقطع از جمله در زندان برازجان تعریف کرد. این آخرین باری بود که او را دیدم.

سحابی از کسانی است که در طی سالهای بعد از انقلاب، هرگاه سخن از یک متخصص مسلمان پاک‌دست دلسوز حوزه برنامه و بودجه مطرح می‌شد، بلافاصله نام او به میان می‌آمد. نقدهای کارشناسانه او به وضعیت اقتصادی کشور، می‌توانست فرصتی مناسب برای شناخت ضعفها و اشکالات کار باشد ولی متاسفانه از این فرصت استفاده نشد که هیچ، بلکه او را به دلیل طرح همین نظرات، مورد بی‌مهری‌ هم قرار دادند. اکنون هم که شرایط به گونه‌ای است که خیلی از خودی‌های نظام سیاسی هم در زندان و محدودیت و محرومیتند و طبیعی است که بر امثال سحابی کار سخت‌تر هم شده است.

رنج او از ناگواری روزگار و شرایط نامساعد سیاسی کشور در کنار رنجی که از زندانی بودن بستگانش برده است، آخرین خاطره‌ای است که در یاد او از این دنیای فانی مانده است. خداوند به او شفای عاجل دهد و عاقبت ما و ایشان را ختم به خیر کند


خبر کشته شدن بن لادن توسط نیروهای امریکایی خبری نبود که به این زودی‌ها  حواشی آن کم رنگ شود. در حالی که بسیاری در امریکا بخاطر کشته شدن بن  لادن جشن گرفته‌اند اما سیاستمداران و گروه‌هایی نیز هستند که این اقدام را محکوم کرده‌اند. 

هرچند مرگ بن لادن و نحوه کیفیت آن هنور در نظر بسیاری مشکوک است اما اصل این خبر موجب نشده که اظهارات تائیدآمیز و یا انتقادات به آن صورت نگیرد. 

حماس: بن لادن مجاهد بود... خدا رحمتش کند

در همین رابطه اسماعیل هنیه، رئیس دولت غزه، با توصیف اسامه بن لادن به عنوان «مجاهد عرب» از کشته شدن او در عملیات نظامی آمریکاییان ابراز تاثر کرده و این اقدام را «ادامه سیاست آمریکا در سرکوب و ریختن خون اعراب و مسلمانان» دانسته است. 

به گزارش بی‌بی سی، اسماعیل هنیه دیدگاه‌های حماس و القاعده را متفاوت دانسته اما گفته است «ما ترور و قتل یک مجاهد عرب را محکوم می‌دانیم و دعا می‌کنیم رحمت خداوند شامل حال او و تمامی مومنان و شهیدان باشد.» 

پیش‌تر، تشکیلات خودگردان فلسطینی مستقر در کرانه باختری رود اردن کشته شدن اسامه بن لادن را اقدامی موثر در تقویت صلح دانسته بود. 

سودان ...همه حکام کشورهای عرب بن لادن باشند

روز چهارشنبه نیز هزاران سودانی در خرطوم پایتخت سودان برای روح بن لادن نماز خواندند. آن‌ها با محکومیت اقدام امریکا در کشتن بن لادن این اقدام را محکوم کرده و شعار مرگ بر امریکا سر دادند. 

حزب اسلامی که از مردم برای این مراسم دعوت به عمل آورده بود پس از نماز از رهبران عرب خواستار جنگ با امریکا شدند. 

در این تجمع که جوانان؛ پیران و زنان در شرکت کرده بودند شیخ ابو زید محمد حمزه گفت ما آرزو می‌کنیم تمام حکام کشورهای مسلمان اسامه بن لادن باشند. 

الازهر... به دریا انداختن جنازه بن لادن صحیح نبود

همچنین احمد الطیب شیخ الازهر هر چند نسبت به اصل کشتن بن لادن موضع گیری نکرده است اما انداختن جنازه اسامه بن لادن رهبر سازمان القاعده را به دریا محکوم کرد. 

شیخ الازهر روز دوشنبه در بیانیه‌ای اعلام کرد انداختن جنازه بن لادن به دریا با همه ارزشهای دینی و عرفهای بشری مغایرت دارد. 

به گزارش خبرگزاری شین هوا از قاهره، وی افزود: در شریعت اسلام اجازه داده نشده است با مرده‌ها از هر ملت و با هر اندیشه و گرایشی که باشند این چنین برخورد شود. مرده باید دفن شود. 

چین و پاکستان...اعتراض به نقض حاکمیت ملی

اما در شهر ابیت‌آباد، جایی که نیروهای امریکایی مدعی هستند که اسامه بن لادن را طی یک عملیات نظامی به قتل رساند ده‌ها تن از وکلای پاکستانی روز چهارشنبه (?? اردیبهشت) با برگزاری تظاهرات، این اقدام امریکا را محکوم کردند. 

به گزارش خبرنگار پرس تی‌وی، معترضان اعلام کردند تروریسم را محکوم می‌کنند، اما نقض حاکمیت ملی پاکستان به هیچ عنوان قابل‌پذیرش نیست. 


در همین راستا چین با انتقاد از عملیات نظامی امریکا در پاکستان مبنی بر کشتار سرکرده شبکه تروریستی القاعده، این اقدام را نقض حاکمیت اسلام‌آباد خوانده ‌است. 

ژیانگ یو سخنگوی وزارت خارجه چین روز پنج‌شنبه (?? اردیبهشت) در نشست خبری هفتگی این وزارت‌خانه در پکن اعلام کرد چین احترام به استقلال، حق حاکمیت و تمامیت ارضی تمامی کشور‌ها را خواستار است. 

آلمان و اسپانیا...کشتن فرد بی دفاع هرگز 

به گزارش رویترز پس از آنکه مشخص شد بن لادن هنگام کشته شدن مسلح نبوده و از ناحیه سر مورد هدف قرار گرفته بوده است از شادمانی مردم اروپا در این رابطه کاسته شد

در آلمان و اسپانیا نیز نمایندگان مجلس انگلا مرکل صدر اعظم آلمان و خوسه لوبیس رودریگز زاپاته رو نخست وزیر اسپانیا را بخاطر ابراز خوشحالی کردن به مناسبت اعلام کشته شدن بن لادن مورد سئوال قراردادند


تیم فوتبال داماش در حالی پس از دو سال دوری جواز حضور در لیگ ‌برتر را کسب کرد که برای سومین‌مرتبه در ادوار مختلف با موفقیت در رقابت‌های دسته اول تجربه صعود به لیگ برتر را بدست آورد.   

 تیم فوتبال داماش گیلان با تساوی برابر گل‌گهر سیرجان درحالی جواز حضور در یازدهمین دوره مسابقات فوتبال لیگ برتر باشگاه‌های کشور را کسب کرد که دو هفته دیگر از این مسابقات باقی‌مانده است. این تیم که در ابتدای فصل با هدایت مارین بوشکنیک در مسابقات شرکت کرد، از 4 بازی نخستش تنها 3 امتیاز کسب کرد و همین مسئله رای به اخراج این مربی داد تا در سه هفته بعدی داماش زیر نظر زوج ناظمی - مرغوب به رقابت‌ها ادامه دهد.

از هفته هفتم و در حالی که داماش شرایط خوبی در دسته اول نداشت و تا رده‌های دهم - یازدهم سقوط کرده بود، مهدی دینورزاده هدایت این تیم را برعهده گرفت و با پیروزی‌های ارزشمند خصوصا برتری یک بر صفر در شیراز در هفته سیزدهم و پایانی نیم فصل برابر مقاومت سپاسی، در نهایت با 21 امتیاز قهرمان نیم فصل گروه "الف" شد.

البته در ابتدای نیم فصل دوم رقابت بین مقاومت و داماش نزدیک‌تر شد و در پایان هفته هجدهم با توجه به شکست داماش برابر اتکا و پیروزی مقاومت مقابل مس رفسنجان، صدرجدول به شیرازی‌ها رسید اما در هفته بیستم با توجه این تیم برابر کاوه و پیروزی داماش برابر همیاری، شاگردان دینورزاده بار دیگر به صدرجدول باز گشتند.

از این هفته به بعد مقاومت نتوانست انتظارات را برآورده کند و امتیاز از دست دادن‌های این تیم داماش را به لیگ برتر نزدیک کرد که در نهایت در پایان هفته بیست و چهارم لیگ دسته اول، داماش گیلان دو هفته زودتر از پایان مسابقات جواز حضور در لیگ برتر را کسب کرد.

البته علاوه بر مقاومت سپاسی شیراز، تیم‌های گل‌گهر سیرجان، کاوه تهران، نفت مسجد سلیمان و شهرداری یاسوج رقیبان سرسختی برای داماش بودند که شاگردان دینورزاده با پیروزی‌های درخشان در نیم فصل دوم لیگ برتر، خود را به عنوان تیمی که شایسته صعود به لیگ برتر است، معرفی کردند.

 

سومین نام و سومین صعود
داماش گیلان که به همراه تیم برق شیراز جواز از دسته پایین تر به آخرین دوره لیگ آزادگان صعود کرده بود در آن مسابقات در رده دهم جدول دوازده تیمی قرار گرفت و توانست در نخستین دوره لیگ برتر حاضر باشد.

هدایت این تیم که در آن مقطع با نام استقلال رشت در مسابقات شرکت می‌کرد، برعهده ناصر حجازی بود. عملکرد ضعیف در نخستین دوره لیگ برتر باعث شد این تیم با کسب 3 پیروزی، 7 تساوی، 16 شکست، 18 زده، 44 خورده و 16 امتیاز در رده سیزدهم قرار گرفته و به همراه تراکتورسازی تبریز به دسته اول سقوط کند.

با تغییرات مدیریتی در تیم استقلال رشت، آنها زیر مجموعه شرکت شیر پگاه قرار گرفتند و با نام پگاه گیلان در رقابت‌های دسته اول شرکت کرد و با 53 امتیاز پس از تیم شموشک 57 امتیازی جواز حضور در سومین دوره لیگ برتر را کسب کرد.

مجید جهانپور که پگاه را به لیگ برتر آورده بود، در نخستین گام شکستی تاریخی و با نتیجه 8 بر 2 برابر پرسپولیس را متحمل شد اما در آن فصل پر حاشیه، پگاه توانست با 30 امتیاز در جایگاه نهم جدول رده‌بندی 14 تیمی لیگ قرار گرفت.

لیگ چهارم برای پگاه سالی پر از ناکامی بود، 3 برد، 11 تساوی، 16 باخت، 17 زده، 45 خورده و 20 امتیاز نتیجه بسیار ضعیفی برای این تیم محسوب می‌‎شد و پیش از پایان رسمی مسابقات صعود این تیم به دسته پائین‌تر مسجل شد.

در مسابقات لیگ دسته اول تیم پگاه در گروه یک بالاتر از تیم‌های تراکتورسازی و هما صدرنشین شد ولی در دیدار پلی آف با شکست در دو بازی رفت و برگشت برابر پیکان در عین شایستگی از راه‌یابی به لیگ دسته اول باز ماند تا در لیگ ششم حضور نداشته باشد.

برای کسب سهمیه حضور در لیگ هفتم پگاه در گروه الف صدرنشین شد تا بدون حضور در بازی پلی آف بصورت مستقیم در لیگ هشتم حضور پیدا کند. در آن دوره از لیگ پگاه با بدست آوردن جایگاه پانزدهم جدول و کسب عنوان نایب قهرمانی جام حذفی نتایج قابل قبولی را در کارنامه‌‎اش ثبت کرد.

 

پگاه لیگ هشتم را با تساوی برابر استقلال اهواز نایب قهرمان دوره گذشته مسابقات در اهواز و پیروزی برابر استقلال تهران آغاز کرد اما در ادامه مسابقات نتایج خوبی را کسب نکرد تا در نهایت در پایان این مسابقات با کسب  6 برد، 13 تساوی، 15 باخت، 40 زده، 56 خورده و 31 امتیاز در جایگاه هفدهم جدول رده‌بندی لیگ برتر قرار بگیرد.

این تیم که از اواسط فصل با تغییرات مدیریتی مواجه و زیر مجموعه شرکت داماش قرار گرفت و از هفته یازدهم با نام داماش گیلان در مسابقات شرکت کرد، با هدایت استانکو دوباره به لیگ دسته پائین‌تر سقوط کرد.

در مسابقات لیگ دسته اول برای کسب سهمیه حضور در لیگ دهم، تیم داماش با تیم برق شیراز در امتیاز 48 مساوی شدند اما تفاضل گل بهتر 12+ این تیم برابر 10+ برق باعث صعود این تیم به مسابقه پلی‌آف شد. تیم نفت تهران با 49 امتیاز به عنوان صدرنشین این گروه به لیگ برتر صعود کرد. در بازی رفت پلی‌آف داماش در آبادان با نتیجه 5 بر یک مغلوب شد و با شکست 2 بر یک در بازی برگشت وداع تلخی با لیگ دهم داشت.

داماش که با مدیریت امیر عابدینی در ابتدای رقابت‌های فصل جاری لیگ دسته اول هم نتایج قابل قبولی را کسب نکرد با حضور مهدی دینورزاده متحول شد تا با کسب سهمیه حضور در لیگ برتر، برای سومین مرتبه به لیگ برتر صعود کرد تا در لیگ یازدهم، ششمین تجربه حضور در این مسابقات را بدست آورد.

در این شرایط با توجه به اینکه حضور علی دایی در تیم داماش گیلان از سوی مسئولان این باشگاه تکذیب شده است، باید دید امیر عابدینی تیمش را با هدایت مهدی دینورزاده راهی لیگ یازدهم می‌کند و یا از کادرفنی جدید در تیمش استفاده خواهد کرد


مانند بسیاری از مدیران فعلی کشور تا پیش از روی کار آمدن دولت نهم و گسترش یافتن حوزه نفوذ اسفندیار رحیم مشایی، کمتر کسی حتی نامش را شنیده بود.

نزدیکان بقایی می گویند او در دو رشته مدیریت و علوم اجتماعی تحصیل کرده است، اما تحصیلات این مدیر دولتی هم مانند سابقه شغلی اش در ابهام است. بقایی هرگز اظهار نظر روشنی راجع به هیچ یک از این دو مورد نکرده است. اما براساس گزارش یکی از رسانه ها که هرگز هم تکذیب نشد، او تنها لیسانس مهندسی IT دارد.

البته روایت رسانه های مستقل معتبر تر به نظر می رسد. چرا که در معرفی بقایی مسئولان مختلف دولتی او را با پیشوند مهندس خطاب می کنند؛ پیشوندی که مطمئنا برای فارغ التحصیلان مدیریت و علوم اجتماعی به کار نمی رود. شاید بقایی هم در زمره مدیرانی قرار گیرد که مدرک تحصیلی آنها برای افکار عمومی مشخص نیست.

تنها سابقه ای که از بقایی در دست است و توسط خبرگزاری میراث فرهنگی منتشر شد، حکایت از آن دارد که حمید بقایی تا سال84 حدود 18 سال شغل دولتی داشته است. 18 سالی که حداقل از 14 سالش کسی خبر چندانی ندارد و جز زمزمه هایی مبنی بر اشتغال در وزارت اطلاعات گمانه دیگری وجود ندارد.

اما گفته می شود بقایی در سمت هایی نظیر مشاور انفورماتیک معاونت فنی صدا و سیما، مدیر طرح و توسعه سیستم‌های معاونت فنی صدا و سیما،‌ مشاور برنامه‌ریزی و فناوری اطلاعات، معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران، رییس مرکز انفورماتیک و فناوری اطلاعات، مدیرعامل موسسه آموزش شهر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران حضور داشته است.

اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 یعنی روزهایی که هیچ حرف و سخنی از شهردار شدن محمود احمدی نژاد نیز نبود، اسفندیار رحیم مشایی در رادیو پیام و رادیو تهران ریاست می کرد و بقایی نیز در رکاب او یا مشغول به امور سایت رادیو تهران بود و یا به مشایی مشاوره می داد.

گذشته مبهم
اگرچه رصد کردن گذشته محمود احمدی نژاد کار سختی نیست، اما درباره مشایی اوضاع متفاوت است. او و حمید بقایی به دلیل اشتغال در نهادهایی خاص، چندان جزییاتی از سمت و نحوه مدیریت خود را در اختیار رسانه ها قرار نداده اند و گویی این دو نفر از اوایل دهه 80 به یکباره وارد چرخه مدیریتی ایران شده اند.

بنابراین شاید عاقلانه باشد که فعالیت های حمید بقایی را از همان دهه 80 واکاوی کنیم. البته درباره مشایی طی سال های اخیر تا حد قابل قبولی این مشکل مرتفع شده و حالا کمتر کسی است که نداند او در حوزه امور امنیتی - اطلاعاتی تجربه ویژه ای دارد.

از سابقه آشنایی بقایی با مشایی جز نزدیکان این دو، کمتر کسی خبر دارد. اما آنچه واضح است، آغاز همراهی رسمی و علنی مشایی و بقایی در رادیو تهران بوده است.

مشایی پس از خجسته و حرمی مدیر رادیو تهران شد. کارکنانی که زمان ریاست مشایی در رادیو تهران در این شبکه فعالیت می کردند، خاطرات زیادی از حمید بقایی دارند.خاطراتی که از مشاور بودن بقایی آغاز و به مسئول سایت رادیو تهران شدن می رسد.

به هر روی با انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران، مشایی نیز از جام و جم و میدان ارگ راهی خیابان بهشت شد تا پس از مذاکره با شهردار جوان تهران به سمت رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران برسد. طبیعی بود که بقایی نیز با مشایی راهی شهرداری شود.

پس مسئول سایت رادیو تهران با لیسانس مهندسی IT مسئولیت دفتر مشایی را به عهده گرفت تا رئیس دفتر رئیس سازمان فرهنگی هنری تهران شود.

آن زمان هنوز رئیس دفتر بودن شغل مهمی نشده بود. بنابراین باز هم بقایی در سایه مشایی ماند و هیچگاه در رسانه ها و مجامع عمومی مطرح نشد. آن زمان آغاز دوران شناسانده شدن مشایی بود و بقایی در نوبت ماند تا روزی یک پست مدیریتی در خور را کسب کند.


صبوری زیر سایه مشایی

بنابراین اسفندیار رحیم مشایی شانه به شانه شهردار خبرساز می شد. شهردار که ردای ریاست جمهوری پوشید، مشایی هم همراهش بود. اسفندیار رحیم مشایی به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری رفت.

صبر چهار ساله بقایی به پایان رسید و او با حکم مشایی به قائم مقامی سازمان رسید.

حالا بقایی هم مدیر شده بود! مدیری که رسانه ها با او مصاحبه می کردند و نامش کم کم در حلقه یاران احمدی نژاد جای می گرفت.

بقایی به خوبی قدر این موقعیت را دانست و هرچه می گذشت، به مشایی نزدیکتر می شد. مشایی در گذرگاه های خطرناکی مثل رادیو تهران بقایی را حمایت کرده بود و چه بسا اگر حمایت های شخص مشایی نبود، بقایی هرگز رویای مدیریت را هم نمی دید. چه رسد به واقعیت عیانی نظیر قائم مقامی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری!

پس به جا بود که بقایی قدردان محبت مشایی باشد و حالا که به قائم مقامی او منصوب شده بود، رئیس را یاری کند. اما آنان که در سالهای 84 تا 88 ریاست مشایی و قائم مقامی بقایی را رصد کرده اند، به نیکی می دانند در مواردی تصمیمات مشایی توسط بقایی رد می شده و این قائم مقام بوده است که تکلیف نهایی را تعیین می کرده است.

این مساله اگرچه بازتاب بیرونی چندانی نداشت، اما خبرنگاران حوزه میراث و بدنه سازمان به خوبی این موضوع را درک کرده اند و شواهدی هم برای آن دارند. شواهدی نظیر نامه امضا شده توسط مشایی و بایکوت شدن بوسیله بقایی و ... این شواهد تنها می تواند دال بر این باشد که این دو دوست حداقل در یک مقطع زمانی اختلافات مدیریتی قابل توجهی داشته اند.

نوبت به بقایی رسید
به هر روی احمدی نژاد ردای ریاست دولت دهم را پوشید و مشایی راهی نهاد ریاست جمهوری شد. حالا نوبت بقایی بود که پله بعدی ترقی را طی کند. حمید بقایی به حکم رئیس دولت رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و امور گردشگری شد.

قرعه ریاست بالاخره به نام بقایی افتاد تا دوباره تغییرات گسترده ای در بدنه سازمان به راه بیفتد. او در یکی از گام های نخستین طعنه ای به مشایی زد و در مراسم تودیع و معارفه مدیر روابط عمومی سازمان گفت: مسائل سیاسی در سال‌های اخیر فشار روانی خاصی را به این سازمان وارد کرد و طبیعی بود که مشایی، رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به‌دلیل نوع ارتباطی که با شخص آقای احمدی‌نژاد داشت، گاهی برخی اظهارنظرهای ایشان، اثرات سیاسی را بر مجموعه وارد می‌کرد.

کنایه بقایی تنها تقابل او با مشایی نبود بلکه بقایی دو تن از نزدیکان مشایی را نیز از سمت هایشان در سازمان میراث فرهنگی برکنارکرد. علیرضا سجاد پور و ملک زاده دو معاون مشایی بودند که گفته می شد با او نسبت فامیلی هم دارند. هر دونفر در دوره مسئولیت بقایی از سازمان خارج شدند تا گزینه مد نظر آقای رئیس منصوب شود.

او البته توانست نمایندگان مجلس را که از مشایی کلافه شده بودند، قانع کند تا طرح تبدیل سازمان میراث فرهنگی به وزارتخانه مسکوت بماند تا به این وسیله هم که شده خودی نشان دهد.

یک شغل دیگر تقدیم به دوست مشایی
دیری نگذشت که بقایی به حکم احمدی نژاد با حفظ سمت به عنوان سرپرست دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد منصوب شد تا به باشگاه چندشغله های نزدیکان رئیس دولت بپیوندد.

از شهریور ماه سال گذشته که بقایی به این سمت منصوب شده است تا کنون تقریبا تمامی مدیران مناطق آزاد و ویژه افتصادی به دلایل مختلف تغییر کرده اند.

بقایی با اعمال تغییرات گسترده در این سازمان ها افراد نزدیک به خود را منصوب کرده است که البته منطقه آزاد کیش در این میان دو تغییر مدیرعامل را تجربه کرده است.

همای سعادت بالای سر بقایی
همای سعادت همچنان دور سر بقایی می چرخید و این بار او سمت جدید و البته بسیار مهمی کسب کرد. رئیس سازمان میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در امور آسیا منصوب شد.

محمود احمدی نژاد با صدور احکام جداگانه ای نمایندگان ویژه رئیس جمهور را در امور خاورمیانه، آسیا، دریای خزر و افغانستان منصوب کرد.


در این احکام اسفندیار رحیم‌مشایی به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در امور خاورمیانه، حمید بقایی به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در امور آسیا، محمدمهدی آخوندزاده به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در امور دریای خزر و ابوالفضل زهره‌وند به عنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در امور افغانستان منصوب شدند.

این موضوع واکنش های بسیاری را از سوی مقامات عالی رتبه نظام در پی داشت تا اینکه محمود احمدی نژاد مجبور شد حکم خود را پس بگیرد و نمایندگان ویژه را به مشاورین خود تغییر نام دهد.
تعیین نمایندگان ویژه و رایزنی های دیپلماتیک آنان باعث شد تا منوچهر متکی واکنش جدی نشان دهد و علنا با آنها مخالفت کند.امری که به زعم کارشناسان در عزل ناگهانی او از وزارت امور خارجه بی تاثیر نبود.

اظهارات جنجالی:
بالا رفتن بقایی از پله های مدیریتی باعث شد تا بقایی ناخواسته ارتباط بیشتری با رسانه ها داشته باشد و اظهارنظرهایی داشته باشد که بعضا با انتقاد رسانه ها و کنشگران سیاسی و اقتصادی مواجه شود.


اگر بدبین نباشیم و نگوییم بازگرداندن منشور کوروش آن هم به صورت موقت به کشور در راستای ادامه ملی گرایی های سریالی دولتمردان نبوده است، اما اظهار نظر بقایی در این رابطه را نمی توان خارج از این چهارچوب دانست.

احمدی نژاد کوروش زمانه
او در گفت و گو با یک هفته نامه اصولگرا پیرامون رونمایی از منشور، در جهت کسب مشروعیت دولت در میان طبقه میانی جامعه گفت: اگر به کارهایی که آقای احمدی‌نژاد انجام داده دقت کنیم، می‌توانیم بگوییم آقای احمدی‌نژاد، کوروش زمان است. آقای احمدی‌نژاد با مواضعی که در مقابل آمریکا در سازمان ملل گرفته، به نوعی کوروش زمان است.

 انتقاد به اظهارات مشایی
در حالی که به نظر می رسد بقایی توسط مشایی به هرم مدیران ارشد کشور راه پیدا کرده است، اما او به محض منصوب شدن به عنوان رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و امور گردشگری گفت: مسائل سیاسی در سال‌های اخیر فشار روانی خاصی را به این سازمان وارد کرد و طبیعی بود که مشایی، رئیس سابق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به‌دلیل نوع ارتباطی که با شخص آقای احمدی‌نژاد داشت، گاهی برخی اظهارنظرهای ایشان، اثرات سیاسی را بر مجموعه وارد می‌کرد.

 جهانگرد جاسوس!
حمید بقایی در همایش بین‌المللی راه ابریشم گفت که سفر مارکوپولو سیاسی بوده و هدف او این بوده که غرب را در برابر شرق مطرح کند و شاید بتوان گفت سفر مارکوپلو جنبه جاسوسی داشته و هدف او جمع‌آوری اطلاعات برای غربی‌ها بوده است زیرا جاده ابریشم برای آنها بسیار مهم بوده و از طریق آن استفاده‌های اقتصادی زیادی داشتند.

پس از اظهار نظر رئیس سازمان میراث فرهنگی چند هفته ای رسانه های داخلی و خارجی سرگرم نفی و اثبات این موضوع بودند. موضوعی که نه دغدغه ما بود و نه می شد آن را ثابت کرد.

قتل عام ارامنه و انتقاد شدید وزیر خارجه وقت
اظهارات  بقایی در کنفرانس "ایران پل پیروزی" که در هفتادمین سالگرد حمله به ایران بعد از جنگ جهانی دوم برگزار شده بود موجب شد تا وزیر خارجه ترکیه در تماسی تلفنی با منوچهر متکی خواستار توضیح ایران شود.

وی در این کنفرانس ضمن ورود به مناقشه طولانی مدت ترک ها و ارامنه گفته بود: دولت امپراطوری عثمانی صد سال قبل علیه گروهی از ارمنی‌ها نسل کشی کرد.
این اظهارات حمید بقایی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع با استقبال گسترده مقامات ارمنستان مواجه شد.

پس از این اظهار نظر بود که متکی در شدیدترین موضع گیری خود گفت: مشخص نیست آقای بقایی بر اساس کدام مسئولیت و از چه جایگاهی اینگونه سخنان نسنجیده را بیان می‌کند، در حالی که هنوز آثار منفی اظهارات اخیر ایشان که موجب بروز مشکل در روابط خارجی شد، از بین نرفته است. 
با وجود اینکه اظهارات بقایی در خبرگزاری ایرنا انتشار یافته بود اما پایگاه اطلاع رسانی دولت اعلام کرد نظرات وی به درستی منعکس نشده است.

پرده برداری از نطق انتخاباتی مشایی برای ناطق نوری
بقایی با حضور در جمع اعضای جامعه وعاظ ولایی برای دفاع از مشایی گفت: در وزارت کشور مرد می‌خواست که در سال 75 جلوی یک سری جریانات بایستد و در آن‌چنان فضایی، دفاع از ولایت هنر بود. سال 75 یعنی پیش از انتخابات 76، آقای مشایی که در وزارت کشور بود همه را جمع کرد و راجع به آقای ناطق نوری برای آن‌ها صحبت کرد که خیلی‌ها به او اعتراض کردند ولی آقای مشایی گفت باید نظر مقام معظم رهبری را تامین کنیم.

او تلاش بی اندازه ای کرد تا در این نشست فضای فکری حاضرین را به نفع مشایی تغییر دهد و در این راه نه تنها به گفته های فوق بسنده نکرد بلکه از مظلوم و مستاجر بودن دوست دیرین خود نیز سخن گفت.

خودمان کتک خورده ایم
درپی حوادث 25 بهمن در کشور، تقریبا تمامی چهره های سیاسی اصولگرایان مواضع شفاف خود را در مخالفت با وقایع کشور اعلام کردند اما این موضع از سوی دولتمردان و در راس آنان محمود احمدی نژاد به آن شفافیت دیده نشد.

رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و مشاور رئیس جمهور، انتقادات اخیر به دولت در خصوص عدم موضع گیری در قبال حوادث پس از انتخابات به ویژه وقایع 25 بهمن را وارد ندانست.

بقایی در پاسخ به سوالی در مورد دلیل عدم موضع گیری دولت نسبت به وقایع پس از انتخابات و انتقادات برخی اصولگرایان در این مورد، اظهار کرد: این از همان ایرادات بنی اسرائیلی است، زیرا ما خودمان کتک خورده ایم؛ حال می گویند چرا از خودتان دفاع نمی کنید؟
وی از بیان پاسخ روشن خودداری کرد و با طرح سوالاتی افزود: حوادث سال 88 علیه چه کسی بود و نوک پبکان حملات در مقابل کجا بود؟ یعنی شما فکر می کنید که دولت واقعا در این مورد کوتاهی کرده و این انتقادات وارد است؟

برای ریاست جمهوری کاندید می شوم، نمی شوم
او در آخرین اظهار نظر خود پیرامون شایعه کاندیداتوری برای انتخابات ریاست جمهوری آینده این موضوع را تکذیب نکرد اما وقتی با اصرار خبرنگار مصاحبه کننده مواجه شد به او گفت: زرنگ بازی در نیاور.نه تایید می کنم نه تکذیب!

پس از بازتاب گسترده این سخنان، بقایی برای خنثی کردن اثر منفی آن مصاحبه گفت: به هیچ عنوان قصد ندارم در انتخابات ریاست‌جمهوری دوره یازدهم کاندید شوم. او اعلام کرد با خبرنگار مصاحبه کنند شوخی کرده است!

به هر روی حتی اگر بقایی در حال حاضر بر عدم کاندیداتوری خود تاکید کند او به واسطه نزدیکی با مشایی و احمدی نژاد همواره به عنوان یکی از گزینه های آتی حامیان دولت برای تصدی ریاست جمهوری مطرح می شود.

با این حال اگر روزی بقایی بخواهد برای ریاست جمهوری یازدهم کاندیدا شود باید منتظر باشد تا کسی به سیاق شیوه همین دولت عملکرد گذشته های نه چندان دورش را از بایگانی های صدا و سیما و دیگر ارگان های دولتی بیرون آورد. شاید به همین دلیل بقایی مایل نیست خود را در معرض کند و کاوهای این چنین قرار دهد